سلام خدمت همه همراهان
فعالیتهای ما تعطیل نشده
الحمدلله دوسه روزپیش ده میلیون فروش کتاب مقاومت داشتیم
اهدای طلا ادامه داره و....
اما
امان از ایام امتحانات🤦♀
رزمایش مصاف۵
چهارصد وپنجاه هزارتومان وششصد-هفتصد هزار تومان فروش به نفع مقاومت
هر دو ساعت فروخته شد.
الحمدلله رب العالمین
هر وقت فیلم از رنج کودک فلسطینی یا لبنانی می دیدم ، دلم می خواست در کنارش باشم. به او بگویم من و تو یکی هستیم.اگر تو در سختی باشی ، نمی توانم در راحتی زندگی کنم. آن آسایش برایم آرامش ندارد.
دیگر در خانه شوفاژ را پایین می کشیدم و غذا هم کم می خوردم، لب به شکلات خارجی نمی زدم.
از مهر برای لبنان در همه ی گروه ها ثبت نام کردم. اما خبری نبود.
البته که خودم هم نگران بودم که اسرائیل بخواد، طرفداران جبهه ی مقاومت را شناسایی کند ولی به تدریج میزان رنج من از اسایشم در آن حد شد که این نگرانی را شکست.
وقتی اعلام شد که برای لبنان، متخصص زنان می خواهند، بدون معطلی اعلام آمادگی کردم.
برایم مهم نبود که از طرف کجاست؟ چند روز است و چه خواهند کرد و چه خواهد شد؟
فقط می خواستم بروم. حتی اگر اسرائیل بود پشت این فراخوان ، باز هم مهم نبود. می خواستم در رنج و تعب با مسلمانان ، شریک باشم ولو در اسارت.
یکی از دوستانم بهم گفت شما خیلی شجاع و مومن هستید که در دل خطر می روید!
جواب دادم خطر کجا بود؟
خطر اصلی ، گندیدن در روزمرگی ها و خواب زدگی هاست.
فسادی که آرام آرام تو را می کشد.
ممکن است ديگران مرا دیوانه بپندارند. اشکال ندارد.
"مجنونم و در پی لیلی می روم"
نمی توانستم عذاب وجدان ناشی از تک خوری در آسایش را تحمل کنم.
حالا خوشحالم که در این نقطه هستم. آب و برق و گاز و تلفن ، هیچ کدام به صورت دائمی مثل ایران نیست. دارو در اینجا حکم طلا را دارد.
با این حال روحم شاد است.
خوشحال خواهم بود اگر هم وطنان ایرانی من ،حتی در محروم ترین نقاط، وضعیت آسایششان، بهتر از من در اینجا باشد.
زجر روحی که از ناتوانی در کمک به هم نوعان می کشم ، خیلی بیشتر از رنج عدم آسایش است.
برادران در اینجا خیلی هوای مردم و از جمله ما را دارند.
حواسشان به ناهار و شام و آسایش و امنیت ما هست. این خیلی حس خوبی هست. تازه می فهمم که داعش در ابتدا با چه حربه ای زنان را جلب کرد.
حس امنیت ، بهترین حسی هست که می تونه یک زن دریافت بکنه.
حس یکی شدن! حس وحدت وجود!
برای آب خوردن که می خرند.
برای آب مصرفی، هرکسی چاه می زند و با دستگاه پمپ برقی ، آب را داخل لوله های خانگی می فرستد.
چون نزدیک دریاست، زود به آب می رسند.
البته کانتینرهای فروش آب هم هستند.
برق هم ، دو ساعت در شبانه روز برق دولتی دارند که زمان و تاریخ آن مشخص نیست .
به همین خاطر هرکس برای خودش ، یک سری صفحات سلول خورشیدی خریده و با آن برق تولید می کنند یا اینکه از شرکتهای خصوصی ، برق می خرند که خیلی هم گران می فروشند.
به همین خاطر ما یخچال را از غروب به بعدخاموش می کنیم و هیچ وسیله ی برقی اضافه ای روشن نمی کنیم تا حداقل روشنایی لامپ را داشته باشیم. زیرا برق سلول خورشیدی، شبها وجود ندارد و ما از ذخایر آن استفاده می کنیم.
مناسفانه اینجا دولت خودش را موظف به تامین نیازهای اولیه ی شهروندی نمی داند.
زندگی در اینجا یک دوره ی آموزشی برای نق نقوهای ایرانی هست.
استفاده از تلفن ثابت هم بسیار گران است به همین خاطر مردم با واتس آپ تماس می گیرند.
گاز هم نیست و سوخت اصلی در اینجا مازوت هست که داخل بخاری هایی شبیه علاءالدین قدیمی خودمان که به آن سوبیا می گویند، می ریزیم. گران است.به همین خاطر ما شبها که خوابیم و هر وقت در خانه نیستیم ، آن را خاموش می کنیم.
وقتی هم در خانه هستم، دو تا شلوار و دو تا لباس کلفت می پوشم و شعله ی سوبیا را در کمترین حد ممکن نگه می دارم.
با این حال ديدن آسمان پرستاره ی اینجا ، لذت بخش است.
می دانید چرا می توانم تا ابد بمانم؟
چون:
لبنان نه برق و نه آب و نه گاز و نه دارو مثل ایران به وفور، ندارد.
اما تا دلتان بخواهد از اون چیزهایی دارد که من و همه ی آزادگان جهان و از جمله شماها دوست داریم.
امید
عشق
همبستگی
اراده
جایتان خالی است.
نمی خواهم برگردم .
دوشنبه ۸ ام بهمن ۱۴۰۳
النصر بالرعب : شعار داعش
آنها در میان خودشان متفرقند و از ورای جدر با ما می جنگند
۶ صبح: نماز در تاریکی
برق نبود. درست کردن شربت زینک
صاف کردن با شال دکتر حیدری
(نخ کش کردن آن)
بستن ساک
صبحانه
هدیه ی آجیل در کاسه برای دیانا
مقاومت و همبستگی و شادی مردم جنوب لبنان
تمدید آتش بس تا ۳۰ بهمن...
سلام
یه مقدار کارتولیدات و فروش اقلام به نفع مقاومت برای بعضی دوستانمون سخت شده
فردا تصمیم دارند این دشواری هارا به اطلاع چندتن از مسئولان شهر برسونند
اگر کسی مایله همراهی کنه بیاد شخصی
ممنونم
وحدود دوسه هفته پیش هم حدودپونزده میلیون از کتابها به نفع جبهه مقاومت فروش رفت.
الحمدلله رب العالمین