eitaa logo
مسجدجامع باغ فیض
468 دنبال‌کننده
1.4هزار عکس
1.3هزار ویدیو
52 فایل
🕌اطلاع رسانی و اخبار دینی ومذهبی مسجد جامع باغ فیض🕌 ارتباط با ادمین🗣: https://eitaa.com/M_bagh_e_feizAdmin
مشاهده در ایتا
دانلود
2355 سال پیش است و اینجا غزه شهری آباد و سر سبز با مردمانی دریانورد و به همین دلیل مورخان یونانی انها را  Philistin یعنی مردم دریانورد می نامیدند.  در آن زمان، غزه بخشی از قلمرو ایران بود وفتح مصر توسط کمبوجیه هخامنشی نیز از طریق غزه صورت گرفت سال 334 قبل از میلاد اسکندر مقدونی که سودای فتح سرزمین فراعنه را داشت با یک سپاه بزرگ 35 هزار نفری از ترکیه و لبنان امروزی گذشت و به غزه رسید. او قبل از رسیدن به غزه توانسته بود شهر مهم فینقی ها به نام تیر یا همان "صور" امروزی در لبنان را تصرف کند. مردم تیر مقاومت شدیدی در برابر سپاه اسکندر داشتند و به همین دلیل وقتی فاتحان وارد شهر شدند، مردم را به شدت مجازات کردند و آوازه بی رحمی های اسکندر و سپاهش در همه جا پیچید. به همین دلیل ، شهرهای دیگر مسیر، ترجیح دادند مقاومت نکنند تا این که سپاه اسکندر به دروازه های غزه رسید. اسکندر انتظار داشت غزه نیز مانند شهرهای قبلی، بدون مقاومت تسلیم شود ولی "باتیس" سردار شجاع هخامنشی که حاکم شهر بود تصمیم به مقاومت گرفت و مردان پارس و عرب نیز با او برای جنگ تا اخرین قطره خون هم پیمان شدند.  هخامنشیان که بر اهمیت غزه واقف بودند، برج و باروی مستحکم برای آن ساخته بودند و مردان پارس و عرب، وظیفه مراقبت از آن را بر عهده داشتند. سپاه اسکندر بی امان به شهر می تاخت. 100  روز طول کشید تا لشکریان مهاجم توانستند وارد شهر شوند. با این حال، مردان جنگی غزه حتی بعد از ورود دشمن به شهر نیز به مقاومت ادامه دادند و خونبارترین روزهای غزه در سال های قبل از میلاد شکل گرفت. کوئینتوس کورتیوس روفوس ، مورخ رومی در کتای"تاریخ اسکندر مقدونی" می نویسد: در آن جنگ 10 هزار پارس و عرب کشته شدند ولی تلفات سپاه اسکندر هم قابل توجه بود.  به نوشته وی، باتیس، سردار هخامنشی در جنگ غزه شجاعانه جنگید و در حالی که بدنش پر از زخم و غرق در خون بود از مبارزه دست نکشید. سرانجام سربازان پرشمار اسکندر، باتیس را محاصره کردند و به اسارت گرفتند. آنها سردار زخمی ایرانی را به نزد اسکندر بردند. اسکندر که از خوشحالی سر از پا نمی شناخت از او خواست زانو بزند و درخواست عفو کند. با این حال سردار اسیر ایرانی در حالی که با غرور و شجاعت چشم در چشم امپراتور دوخته بود، لب به التماس نگشود و هر چه اسکندر پرسید، پاسخ نداد. اسکندر که تا دقایقی قبل می خندید، بسیار عصبانی شد.  در کتاب اسکندر مقدونیِ به ترجمهٔ جان یاردلی آمده‌است:     باتیس به اسکندر نگاهی کرد که نه تنها بی‌باکانه بود، بلکه به بی‌اعتنایی محض می‌مانست. او حتی یک کلمه هم در جواب تهدیدهای اسکندر بر زبان نیاورد. اسکندر گفت: "آیا سکوت خیره‌سرانهٔ او را می‌بینید؟ آیا او در برابر من زانو زده‌است؟ آیا به من التماس کرده‌است؟ اما من بر سکوت او چیره خواهم شد. پایان کار او را حداقل با ناله‌هایش رقم خواهم زد.سپس دستور داد پاشنه های باتیس را سوراخ کنند و طنابی از سوراخ ها رد کنند و با ارابه آنقدر بکشند تا زجر کش شود و چنین کردند. با این حال، باتیس در آن لحظات دردناک ، حتی ناله هم نکرد ، به حدی که سرداران اسکندر مقاومت او را بسیار ستودند و در برابر اسکندر لب به اعتراض گشودند .  اسکندر در توجیه کار  خود گفت:  «من از نژاد آشیل هستم و همان کاری را با باتیس کردم که آشیل با هکتور کرد». هکتور سردار دژ تروآ بود که در نبرد تن به تن با آشیل شکست خورد و آشیل بر خلاف رسوم جوانمردانهٔ مبارزه پاهای جسد او را به گاری‌اش بست و به دنبال خود کشید. با کشته شدن باتیس، شهر دیگر توانی برای دفاع نداشت. بنابراین امپراتور زنان و کودکان غزه را به بردگی گرفت و مردمانی را از شهرهای دیگر به غزه منتقل کرد تا آن را بازسازی کنند و به عنوان قلعه ای برای اسکندر نگه دارند. بعد از این جنگ و جنایت ها، اسکندر با لشکر خود به طرف مصر رفت و چون مصریان حکایت دهشتناک غزه را شنیده بودند، بدون هیج مقاومتی درهای شهرهای خود را به روی اشغالگران گشودند. غزه حدود 200 سال تحت سلطه اسکندر و جانشیانش بود و سپس به دست رومی ها افتاد. بعد از آن در سال 637میلادی مسلمانان این شهر را فتح کردند. در سال 1917 پس از یک جنگ سخت و خونین به دست انگلیسی ها افتاد. در این مقطع بود که انگلیسی ها آرام آرام یهودیان را به آنجا کوچاندند. بریتانیا تا سال 1948 قیمومیت غزه و سایر سرزمین های فلسطین را بر عهده داشت ولی در  آن سال  دولت یهودی که نامش را اسرائیل گذاشتند تشکیل داد. غزه تا سال 1994 در اشغال اسراییل بود ولی با انعقاد پیمان اسلو به مردم اصلی اش بازگشت.