7.59M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
•🥀•
پنجشنبهها قراره دلمون رنگ کربلا بشه...
یه دورهمی دخترونه
یه قرار خاص، پر از حال خوب و
اسم قشنگ حسین ﷺ ✨
بیاین کنار هم باشیم،
و دلامونو روشن کنیم...
هر پنجشنبه ساعت ۱۶:۴۵
منتظرتیم 😊
✓حرم مطهر_شبستان حضرت
زهرا سلام الله علیها
✓مختص برو بچه های
متوسطهی اول و دوم
#هیئت_دخترونه
#معصومانه
❁ @masumaneh
19.99M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#بٰٖاٰٖرٰٖاٰٖنٖ
کـم سـو شده چشـمان ِمن از گریه یـــ ِبسـیار ..
مـن مانـده ام ُیاد ِتو ُحسرتــــ ِدیـدار : )
#دخترونه
#معصومانه
#امام_زمان_عجل_الله
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
☀️
╰┈➤@masumaneh
معصومانه
«بسم الله الرحمن الرحیم» #نزدیکترین_به_دوربین #رمان | #معصومانه 📷 قسمت پنجاهونه • - • - • - • -
«بسم الله الرحمن الرحیم»
#نزدیکترین_به_دوربین
#رمان | #معصومانه
📷 قسمت شصت
• - • - • - • - • - • - • - • - • - •
صبح خیلی زود راه افتادیم. فکر کنم هزارسالی میشد که چنین ماشینسواری طولانیمدتی را تجربه نکرده بودم. جاده طبق معمول، خیلی زود به پدیدهای کسلکننده تبدیل شد. خصوصا چون دوست بابا رانندگی میکرد و من حتی خجالت میکشیدم که در حضورش حرف بزنم. وقتی هوا رو به تاریکی رفت، وضعیت بدتر هم شد. عزیز خوابید و من و آقای راننده هم ساکت سر جایمان نشستیم. کلهام را توی گوشی فرو کردم تا بلکه دوستانم کمی سرگرمم کنند. دوستانم، در اینجا یعنی مینا و مریم و ملیکا. باورم نمیشود که این سهنفر چقدر باهم جور شدهاند. حتی مریم پیشنهاد داد ملیکا را به گروهمان بیاوریم و اسم گروه را هم از «سهتفنگدار» به «چهارتفنگدار» تغییر دهیم.
با موافقت مینا، من هم حرفی نداشتم. هرچند که یک ضربالمثل چینی قدیمی هست که میگوید: «هیچوقت دوستهای صمیمیت رو باهمدیگه دوست نکن. چون به خودت میای و میبینی اونا دوستهای صمیمیِ همدیگه شدهن!» و راستش ترسیدم بعد از مدتی دیگر من را تحویل نگیرند. اما فعلا که به نظر نمیآید بخواهند چنین کاری بکنند. هر سهنفر گفتند دوست دارند از این به بعد، پنجشنبهها با خودم به هیئت ببرمشان. شاید هم نبردم، مبادا که بخواهند جای من را در معصومانه اشغال کنند!
غرق چتکردن بودیم که دوست بابا گفت: «اونجا رو ببینید! ایران داره میزنه!»
آمدم سوال کنم که «وقتی رادیو خاموشه از کجا فهمیدید» که چشمم به آسمان افتاد. چند ستارهٔ دنبالهدار در آسمان میدرخشیدند. با عجله در گروه نوشتم: «بچها باورتوم ممیسه چی نو آسرونه!» خیلی سریع نوشتم و به هیچکدام از غلطهای تایپی اهمیت ندادم. نوشتن با آن عجله و با وجود تکانهای ماشین، چیز بهتری هم از آب درنمیآمد! بدون اینکه برای جواب دوستانم صبر کنم، گوشی را کنار انداختم و دوربینم را از توی کیفش درآوردم. صدا زدم: «عزیز! عزیز پاشو ببین! عزیز بیدار شو!»
شیشه زیاد تمیز نبود، ولی دید خوبی داشتم. دوربین را رو به آسمان گرفتم و تنظیمش کردم. چلیک و چلیک مشغول عکسگرفتن شدم. بعضی از عکسها بهخاطر تکانهای ماشین تار میشدند، ولی چندتا عکس عالی گرفتم. عزیز شروع کرد سورۀ فیل خواندن. فکر کنم دهباری آن را خواند و بعد گفت: «خدا کمکشون کنه. الهی که همشون با خاک یکسان بشن.»
دوست بابا که با طرز دعاکردن عزیز اصلا آشنا نبود اعتراض کرد: «این چه حرفیه حاجخانوم؟ این موشکا باعث سربلندی و اقتدار کشورن. چرا دعا میکنید همه با خاک یکسان بشن؟»
عزیز چنان غرق صلواتفرستادن و خواندن سورۀ فیل بود که توضیحی نداد. من هم تصمیمگرفتم توضیحاتم را بگذارم برای وقتی که به مقصد رسیدیم، چون حسابی مشغول بودم. ظاهرا جدی جدی، عکاس جنگی هم شدم و رفت!
آنقدر مبهوت صحنهٔ مقابلم بودم که فراموش کردم میتوانم بترسم. حتی هرچقدر که بیشتر نگاه میکردم، بیشتر هیجانزده میشدم. دقیقا همان حسی را داشتم که موقع ورقزدن دایرهالعمارف عکاسی جنگی به من دست میداد!
و چقدر باعث افتخار بود.
• - • - • - • - • - • - • - • - • - •
#بقیه_بیشتر_از_من_غلط_تایپی_دارن
#آیا_وقتش_نیست_نمایشگاه_عکسهام_رو_افتتاح_کنم؟
معصومانه
«بسم الله الرحمن الرحیم» #نزدیکترین_به_دوربین #رمان | #معصومانه 📷 قسمت شصت • - • - • - • - • - •
«بسم الله الرحمن الرحیم»
#نزدیکترین_به_دوربین
#رمان | #معصومانه
📷 قسمت شصتویک (قسمت آخر)
• - • - • - • - • - • - • - • - • - •
همین الان که این متن را مینویسم، روبهروی گنبد امام رضا علیهالسلام نشستهام. میتوانم از اینجا کتیبهٔ «ایران حسین تا ابد پیروز است» را خوب ببینم. این روزها گرم است؛ پس شبها برای زیارت میآییم و تا صبح میمانیم. هرکسی مشغول یک کاری است. عزیز و بابا رفتهاند تا چندتا لباس و تسبیح را به ضریح تبرک کنند و مامان دارد کنارم نماز زیارت میخواند. حسین یکی دوتا دوست و رفیق پیدا کرده است و صدای جیغودادشان، کل صحن را برداشته.
هر چند لحظه یکبار، کمی چشمهایم را میبندم و فقط گوش میکنم. سعی میکنم از بین همهمۀ مردم، صداهای مختلف را جدا کنم. یکی دارد قرآن میخواند. یکنفر کتاب دعای آبیرنگ حرم را برداشته و تندتند ورق میزند. دوتا پسر جوان بحث سیاسی دارند و اتفاقا که موضوع صحبتشان، جنگ و برد ایران است.
هربار برای زیارت میآییم، پیامی هم در گروه چهار تفنگدار میگذارم تا به بچهها بگویم به یادشان هستم. و جالب است بدانید که هربار گروهمان را باز میکنم یکعالمه پیام از صحبتهای ملیکا با مینا و مریم دارم. حسی به من میگوید که به زودی، بدون من باهم قرار میگذارند! البته محال است من را فراموش کنند، چون به هر سهنفرشان قول یک شیرینی تپل دادهام: خانم شالچی عکس و فیلمهای نمایشگاهمان را در سایت مدرسه و همهٔ گروههای کلاسی گذاشت. حسابی از کارمان تعریف و تمجید کرد! مطمئنم که دیگر هیچکس تا ابد ماجرای بازرس را به یاد نمیآورد و از آن حرف نمیزند! اصلا دلیلی ندارد، چون من الان نه به خاطر دستهگلهایی که به آب دادهام، بلکه بهخاطر کار فوقالعادهام شناخته میشوم! حتی مامان هم کلی تشویقم کرد و گفت به من افتخار میکند!
یک لحظه صبر کنید.
مامان همین الان صدایم زد. به موبایلش اشاره کرد و گفت کسی مطلبی را از کانال معصومانه برایش فرستاده است. پرسید: «آلا، اینو تو نوشتی؟ اینجا نوشته فاطمهآلا شادیان... ببینم، جریان بازرس چیه؟ اینا واقعیه؟...»
هنوز جوابش را ندادهام. دارم وانمود میکنم که مشغول کار مهمی هستم و صدایش را نمیشنوم. شاید بد نباشد خیلی چریکی، از جا بجهم و خودم را به پنجره فولاد ببندم. شاید خودم را به آن راه بزنم و بگویم این فقط تشابه اسمی است.
باید فرار کنم، که البته فرار از دست مامان هیچوقت ممکن نیست. فقط امیدوارم این آخرین دستهگلی باشد که میخواهم بابتش فرار کنم. شاید هم نباشد، چون من همیشه دردسر را دنبال خودم به اینجا و آنجا میبرم!
بروم ببینم مامان چه میخواهد بگوید. داستانم را برایش تعریف میکنم. بعدش هم به زیارتم میرسم، البته اگر زنده بمانم!
• - • - • - • - • - • - • - • - • - •
#کی_اونو_برای_مامان_فرستاده؟
#خودشو_معرفی_کنه!
708.4K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
دختر جون!
ذهن شلوغ داری؟ دلت میخواد یکی فقط گوش بده و بفهمت؟
یه مشاورهی رایگان داریم، مخصوص خودِ تو
بیقضاوت، رفیقطور!😉
اگه دوست داشتی، من اینجام پیام بده
🆔@masumaneh_admin
⌛️برای چهارشنبه ۱ مرداد ماه:
📩 لطفا این اطلاعات رو تکمیل کنید و به آیدی زیر ارسال کنید.
✓نام و نام خانوادگی
✓مقطع تحصیلی
✓شماره تماس
🔰ظرفیت محدوده و الویت با اونیکه زودتر پیام بده.
🕌«مشاوره» فقط بصورت حضوری و در فضای رواق معصومانه حرم مطهر هست.
#مشاوره_رایگان
#دخترونه #معصومانه
╰┈➤@masumaneh
🥀🍩
اگه تولد یه بچه هیئتی تو ماه محرم یا صفر باشه، با یه پیام تبریک، بهش میگیم که عزیزه برامون
دلمون نمیاد جشن بگیریم که ...😢
برای دوست تیرماهیت یه پیام تبریک آماده کردیم
فقط کافیه روز آخر ماه به #معصومانه دعوتش کنی.
اسمشو اینجا بفرست
🆔@masumaneh_admin
سورپرایزش کن!
#تولد
🥀 @masumaneh
🌻
#بهوقتنوجوانی
کتاب رمز موفقیت نوجوانان
ادامه فصل چهارم: همه چیز با گام های کوچک شروع میشود:)
#معصومانه
#دخترونه
#مهارتها
#رمز_موفقیت_نوجوان
☁️⃟🌻▹ · – · – · – · 𖥸 · – · – · – · ◃
🄹🄾🄸🄽 ⇩
•●..➺⎝ @masumaneh ⎞
13.79M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📿≈
چشمم به ضریح افتاد انگار قیامت شد
اشکم به جنون آمد مشتاق کرامت شد🌱
سلااااام سلام 😍
میدونم که حسابی دلتنگ حرم عمه ای🥺
پس بدو بیاااا
بیا اسمتو به ادمین بفرست تا به جات زیارت نیابتی انجام بدیم 🤩
اینم آیدی ادمین 😉👇🏻
@masumaneh_admin
#معصومانه #دخترونه
#زیارت_نیابتی
#اداره_فرهنگی_خواهران
┅°•※✨ 📿〇⃟🕊※•°┅
❁ @masumaneh
#بٰٖاٰٖرٰٖاٰٖنٖ
می گویند :
"دلـتنگ کسـي باش ك دلـتنگ تو باشد!"
ما دلتنگ توییم ، تو هم دلتنگ مایی؟
پس چرا نمی آیی؟! 🥺💔
#دخترونه
#معصومانه
#امام_زمان_عجل_الله
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
☀️
╰┈➤@masumaneh
🌻
#بهوقتنوجوانی
کتاب رمز موفقیت نوجوانان
فصل پنجم: چیزی به نام شکست وجود ندارد:)
#معصومانه
#دخترونه
#مهارتها
#رمز_موفقیت_نوجوان
☁️⃟🌻▹ · – · – · – · 𖥸 · – · – · – · ◃
🄹🄾🄸🄽 ⇩
•●..➺⎝ @masumaneh ⎞
🌻
#بهوقتنوجوانی
کتاب رمز موفقیت نوجوانان
فصل پنجم: چیزی به نام شکست وجود ندارد:)
#معصومانه
#دخترونه
#مهارتها
#رمز_موفقیت_نوجوان
☁️⃟🌻▹ · – · – · – · 𖥸 · – · – · – · ◃
🄹🄾🄸🄽 ⇩
•●..➺⎝ @masumaneh ⎞
🌻
#بهوقتنوجوانی
کتاب رمز موفقیت نوجوانان
فصل ششم:عادت ها قدرتمندند :)
#معصومانه
#دخترونه
#مهارتها
#رمز_موفقیت_نوجوان
☁️⃟🌻▹ · – · – · – · 𖥸 · – · – · – · ◃
🄹🄾🄸🄽 ⇩
•●..➺⎝ @masumaneh ⎞