eitaa logo
مطاف عشق
145 دنبال‌کننده
510 عکس
113 ویدیو
10 فایل
سبک زندگی شهدا مدافعان حرم طنز دفاع مقدس سایت mataf.ir تلگرام t.me/matafeshgh1 سروش sapp.ir/matafeshgh1 ایتا eitaa.com/matafeshgh1 بله ble.im/matafeshgh1 اینستاگرام instagram.com/matafeshgh1 ادمین: @Advertising_Mataf
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بیان فضایل امیرالمومنین(ع) از زبان غیرشیعه الحمدلله الذی جعلنا من المتمسکین بولایه امیرالمومنین علی (ع) جشن ولایت امیرالمومنین مبارکباد. @matafeshgh1 http://yon.ir/arXW4
مادرم از توی اتاق گفت: مریم! چایی را بیار عزیزم! صدایم را نازک کردم و از پشت در گفتم: چشم. الهی قربان داماد خوشگلم بروم! مادرم زد روی دستش و لپش را چنگ زد. فکر کرد من مریمم! داماد قند تو دلش آب شده بود. سینی چایی را برداشتم و با سرعت رفتم طرف اتاق. هنوز توی اتاق نرفته بودم که مادر داماد جیغ کشید. خواستم خودم را جمع و جور کنم نشد. سرعتم زیاد بود. رفتم و افتادم روی داماد. استکانها هرکدام یک گوشه اتاق پریدند. دیدم جای ایستادن نیست! از اتاق پریدم بیرون و پابرهنه رفتم توی کوچه... ادامه در خواستگار ذلیل مرده Mataf.ir @matafeshgh1 @matafeshgh2
📷 #گالری_عکس @matafeshgh1 yon.ir/arXW4
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#روایتگری #طنز_دفاع_مقدس 🎥 #آرشیو_فیلم @matafeshgh1 yon.ir/arXW4
فاصله مون با عراقی ها خیلی کم بود. هیچ سروصدایی نمی اومد. دورهم جمع شدیم. شیخ اکبر که فرماندمون بود گفت: یک، دو، سههه... هنوز نشمرده بود که صدای دوازده نفرمون زلزله به پا کرد. هرکسی یه صدایی از خودش درآورد. صدای خروس، سگ، بز، الاغ... چیزی نگذشت که تیربارها و تفنگهای عراقی ها به کار افتاد. جیغ و دادمون که تموم شد پوتین هارو گذاشتیم زیر بغلمون و دویدیم طرف بولدوزرها. عراقیا اون شب انگار بولدوزر ها رو نمی دیدند. تا صبح گلوله هاشونو ریختند تو باتلاق. ما هم با خیال راحت تا صبح خاکریز زدیم. جغله های جهادی Mataf.ir @matafeshgh1 @matafeshgh2
هم الان اگر ملکوتالموت سررسد وتو را به عالم باقی فراخواند،هرچند با شهادت،آمادهای؟ #ش📷 #گmatafeshgh1 yon.ir/arXW4
فیضش به گوشه گوشۀ ایران رسیده است یعنی گدای هر شب موسی بن جعفریم... میلاد حضرت باب الحوائج مبارکباد. @matafeshgh1 yon.ir/arXW4
دیدارمان با (ره) کمی متفاوت با بقیه دیدارها شده بود. قیافه و سر و وضع بچه ها بیشتر به نیروهای آماده برای عملیات شبیه بود تا ملاقات کنندگان امام. طبیعی هم بود. تازه از میدان نبرد برگشته بودیم و به مناسبت پیروزی بزرگ در موافقت شده بود تا با امام ملاقات کنیم. وقتی صحبت های امام شروع شد، بچه ها از شدت شور و اشتیاقی که به امام داشتند شروع به گریه کردند. صدای گریه شان چند باری صحبت امام را قطع کرد. امام همانطور که به حال و هوای فرزندانشان نگاه می کردند، جمله ای متواضعانه فرمودند که صدای گریه رزمندگان را بلندتر کرد: «ما افتخار می کنیم از هوایی استنشاق می کنیم که شما در آن استنشاق می کنید.» راوی: غلامعلی رجایی 🏷 نسل روح الله ✅Mataf.ir @matafeshgh1 @matafeshgh2
11 شهریور سالگرد شهادت سردار 📷 @matafeshgh1 yon.ir/arXW4
هدایت شده از 
📚نام صفحه: مطاف عشق لینک جهت عضویت: 🆔 https://eitaa.com/matafeshgh1 🌐نوع صفحه: پیام رسان ایتا 🔖معرفی: سبک زندگی، مدافعان حرم، طنز دفاع مقدس 🌷آرشیو صفحات شهدایی🌷 🆔 @jahadgarangomnam
سوال این نیست که «کدام لشکر را انتخاب می کنی؟» که قطعا خواهی گفت: «لشکر حسین(ع)» سوال این است که «تو چه چیزی بیشتر از سپاهیان عمرسعد می دانی که به حسین(ع) می پیوندی؟» لشکریان عمرسعد، سپاه کوفه، همان سربازان قدیمی امیرالمومنین(ع) و امام حسن(ع) بودند. کسانی که خوب امام حسین(ع) را می شناختند ولی حاضر به یاری اش نشدند. «تو» به کدام دلیل سپاه شکست خورده حسین(ع) را انتخاب می کنی؟حقیقت این است که تو چیز بیشتری نمیدانی! چرا که در اینجا «دانستن» معیار انتخاب نیست. 📚 مرد و نامرد ، اثر حجه الاسلام Mataf.ir @matafeshgh1 @matafeshgh2
12 شهریور سالروز شهادت در مبارزه با انگلیس 📷 @matafeshgh1 yon.ir/arXW4
📚 #کتاب_جدید عبد صالح #شهید_عبدالصالح_زارع #مدافعان_حرم @matafeshgh1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
عاشقان را سر شوریده به پیکر عجب است دادن سر نه عجب، داشتن سر عجب است... 🎥 @matafeshgh1
صالح که تماس می گرفت، گاهی گوشی رادست محمدحسین می دادیم که مثلا بابا صدای پسرش را بشنود و ذوق کند. من زیاد مأموریت رفته ام و بارها از خانواده دور بوده ام و این حال را درک می کتم. سعی می کردم قانعشان کنم که دیگر این کار را نکنند. برای پدر خیلی سخت است که شیرین زبانی های کودک خردسالش را بشنود اما از او دور باشد. بعدها دوستانش تعریف می کردند که این اواخر هنگام صحبت کردن صالح با خانواده اش، مواقعی می شد که صالح گوشی را از روی گوشش بر می داشت و با فاصله از خودش می گرفت. از او پرسیدیم چرا چنین می کنی؟ گفت گوشی را جلوی محمدحسین می گیرند و من نمی خواهم صدای اورا بشنوم! تا مبادا دلبستگی هایم مرا در این راه دچار تزلزل کند. 📚 عبد صالح Mataf.ir @matafeshgh1 @matafeshgh2