فاصله مون با عراقی ها خیلی کم بود. هیچ سروصدایی نمی اومد. دورهم جمع شدیم. شیخ اکبر که فرماندمون بود گفت: یک، دو، سههه... هنوز نشمرده بود که صدای دوازده نفرمون زلزله به پا کرد. هرکسی یه صدایی از خودش درآورد. صدای خروس، سگ، بز، الاغ... چیزی نگذشت که تیربارها و تفنگهای عراقی ها به کار افتاد. جیغ و دادمون که تموم شد پوتین هارو گذاشتیم زیر بغلمون و دویدیم طرف بولدوزرها. عراقیا اون شب انگار بولدوزر ها رو نمی دیدند. تا صبح گلوله هاشونو ریختند تو باتلاق. ما هم با خیال راحت تا صبح خاکریز زدیم.
#فلش_کارت جغله های جهادی #طنز_دفاع_مقدس #نوجوانان
✅Mataf.ir
@matafeshgh1
@matafeshgh2
هم الان اگر ملکوتالموت سررسد وتو را به عالم باقی فراخواند،هرچند با شهادت،آمادهای؟ #شهیدآوینی
📷 #گالری_عکس
@matafeshgh1
yon.ir/arXW4
دیدارمان با #امام_خمینی(ره) کمی متفاوت با بقیه دیدارها شده بود. قیافه و سر و وضع بچه ها بیشتر به نیروهای آماده برای عملیات شبیه بود تا ملاقات کنندگان امام. طبیعی هم بود. تازه از میدان نبرد برگشته بودیم و به مناسبت پیروزی بزرگ در #عملیات_فتح_المبین موافقت شده بود تا با امام ملاقات کنیم. وقتی صحبت های امام شروع شد، بچه ها از شدت شور و اشتیاقی که به امام داشتند شروع به گریه کردند. صدای گریه شان چند باری صحبت امام را قطع کرد. امام همانطور که به حال و هوای فرزندانشان نگاه می کردند، جمله ای متواضعانه فرمودند که صدای گریه رزمندگان را بلندتر کرد: «ما افتخار می کنیم از هوایی استنشاق می کنیم که شما در آن استنشاق می کنید.» راوی: غلامعلی رجایی
🏷 #فلش_کارت نسل روح الله
✅Mataf.ir
@matafeshgh1
@matafeshgh2
سوال این نیست که «کدام لشکر را انتخاب می کنی؟» که قطعا خواهی گفت: «لشکر حسین(ع)» سوال این است که «تو چه چیزی بیشتر از سپاهیان عمرسعد می دانی که به حسین(ع) می پیوندی؟» لشکریان عمرسعد، سپاه کوفه، همان سربازان قدیمی امیرالمومنین(ع) و امام حسن(ع) بودند. کسانی که خوب امام حسین(ع) را می شناختند ولی حاضر به یاری اش نشدند. «تو» به کدام دلیل سپاه شکست خورده حسین(ع) را انتخاب می کنی؟حقیقت این است که تو چیز بیشتری نمیدانی! چرا که در اینجا «دانستن» معیار انتخاب نیست.
📚 #کتاب مرد و نامرد ، اثر حجه الاسلام #ماندگاری
✅Mataf.ir
@matafeshgh1
@matafeshgh2