.
| #احادیث_داستانی |
⫸ بـر آن زن نـمـاز بـخـوان!
☆ پـاداش بـاز داشـتن دیـگران از گـنـاه
▤ #امام_صادق_علیه_السلام :
🔅 «در ميان بنى اسرائيل عابدى بود كه هرگز به چيزى از دنيا نزديك نشده بود. ابليس نعرهای كشيد، لشكريانش نزد او جمع شدند.
ابليس گفت: چه كسى مىتواند اين عابد را از راه به دَر كند؟
يكى گفت: من .
شيطان پرسيد: چگونه؟
گفت: از طريق زنان .
ابليس گفت: تو حريف او نيستى. او تجربه زن ندارد.
ديگرى گفت: من [مىتوانم] .
پرسيد: چگونه؟
گفت: از راه مى گسارى و خوش گذرانى .
شيطان گفت: نمىتوانى. او اين كاره نيست.
ديگرى گفت: من[مىتوانم] .
پرسيد : چگونه؟
گفت: از راه عبادت. ابليس گفت: برو، تو حريف او هستى.
آن شيطان به جايگاه مرد عابد رفت و رو به روى او به نماز خواندن ايستاد».
امام فرمود: «عابد مىخوابيد، اما شيطان نمىخوابيد. عابد استراحت مىكرد، اما شيطان استراحت نمىكرد.
مرد عابد كه احساس كرد كم آورده و عبادتش را [در مقايسه با شيطان] ناچيز يافت، رو به او كرد و گفت:
اى بنده خدا، چگونه قادر به اين همه نماز خواندن شدهاى؟ شيطان جوابش را نداد. دوباره پرسيد، باز جوابش را نداد. بار سوم پرسيد.
شيطان گفت:
₪ اى بنده خدا، من گناهى كردهام و از آن توبهكار شدهام، و هرگاه به ياد آن گناه مىافتم و بر نماز خواندن قوت مىيابم.
به شهر برو و سراغ فلان زن بدکاره را بگير و دو درهم به او بده و كام برگير.
عابد گفت: دو درهم از كجا بياورم؟ من نمىدانم دو درهم چى هست؟ شيطان از زير پاى خود دو درهم برداشت و به او داد.
↲ مرد عابد برخاست و با همان عبا و ردايش وارد شهر شد و سراغ منزل فلان بدکاره را گرفت.
مردم او را راهنمايى كردند. آنها خيال مىكردند آمده است كه آن زن را نصيحت كند. لذا او را راهنمايى كردند.
مرد عابد نزد آن زن آمد و دو درهم را به طرفش انداخت و گفت: برخيز. زن برخاست و وارد منزلش شد و گفت: داخل شو، و گفت:
تو با هيئتى نزد من آمدهاى كه هيچ كس با چنان هيئتى نزد همچون منى نمىرود. بگو موضوع چيست.
مرد عابد ماجرا را به او گفت. زن گفت: اى بنده خدا، گناه نكردن آسانتر از طلب توبه است.
هر جوينده توبهاى يابنده آن نيست. بايد آن مرد، شيطانى باشد كه برايت مجسم شده است. برگرد، ديگر چيزى نخواهى ديد.
⩴ مرد عابد برگشت، و آن زن همان شب مُرد. صبح كه شد، ديدند بر در خانهاش نوشته است:
بر جنازه اين زن حاضر شويد؛ زيرا كه او اهل بهشت است!
مردم ترديد كردند و تا سه روز او را به خاك نسپردند؛ چون دربارهاش شك و ترديد داشتند.
پس، خداى عزيز و بزرگ به يكى از پيامبران... وحى فرمود كه نزد فلان زن برو و بر او نماز بخوان،
و به مردم هم بگو بر او نماز بخوانند؛ زيرا، من او را به سبب آن كه فلان بندهام را از نافرمانىام باز داشت آمرزيدم و بهشت را بر او واجب ساختم».
📚 دانشنامه قرآن و حدیث ج۱۷ ص۵۳۶
https://eitaa.com/matalbdini🌹🇮🇷🌹