هدایت شده از سید علی میرحاجی
✍داستان خیلی عالی حتما بخوانید 🌺🌸💢
💮 پيرى در روستايى هرروز براى نماز صبح از منزل خارج وبه مسجدمى رفت دريك روز بارانى پير ، صبح براى نماز از خانه بيرون امد چند قدمى كه رفت در چاله اي افتاد ، خيس وگلى شد به خانه بازگشت لباس راعوض كرد ودوباره برگشت پس از مسافتى براى بار دوم خيس و گلى شد برگشت لباس راعوض كرد ازخانه براى نماز خارج شد .ديد در جلوى در جوانى چراغ به دست ايستاده است سلام كرد و راهي مسجد شدند هنگام ورود به مسجد ديد جوان وارد مسجد نشد پرسيد اًى جوان براى نماز وارد مسجد نمى شوى ؟
💮جوان گفت نه ، اى پير ، من شيطان هستم
💮 براى بار اول كه بازگشتى الله ﷻ به فرشتگان گفت تمام گناهان او را بخشيدم
❕ براى باردوم كه بازگشتى الله ﷻ به فرشتگان گفت تمام گناهان اهل خانه او را بخشيدم
❕ ترسيدم اگر براى بار سوم در چاله بيفتى الله ﷻ به فرشتگان بگويد تمام گناهان اهل روستا رابخشيدم كه من اين همه تلاش براى گمراهى انان داشتم
براى همين امدم چراغ گرفتم تا به سلامت به مسجد برسى
💮 گر تو ان پیر خرابات باشی
فارغ ز بد و بنده ی اللهﷻ باشی
شیطان به رهت همچو چراغی بشود
تا در محضر دوست همیشه حاضر باشی
💮
🌸🌺آثار شایعه🌸🌺مسجد کج🌷
میگویند حدود ٧٠٠ سال پیش، در اصفهان مسجدی میساختند.
روز قبل از افتتاح مسجد، کارگرها و معماران جمع شده بودند و آخرین خرده کاری ها را انجام میدادند.
پیرزنی از آنجا رد میشد وقتی مسجد را دید به یکی از کارگران
گفت: فکر کنم یکی از مناره ها کمی کجه!
کارگرها خندیدند. اما معمار که این حرف را شنید، سریع گفت : چوب بیاورید ! کارگر بیاورید ! چوب را به مناره تکیه بدهید. فشار بدهید. فشار...!!!
و مدام از پیرزن میپرسید: مادر، درست شد؟!!
مدتی طول کشید تا پیرزن گفت : بله ! درست شد !!! تشکر کرد و دعایی کرد و رفت...
کارگرها حکمت این کار بیهوده و فشار دادن مناره را پرسیدند ؟!
معمار گفت : اگر این پیرزن، راجع به کج بودن این مناره با دیگران صحبت میکرد و شایعه پا میگرفت، این مناره تا ابد کج میماند و دیگر نمیتوانستیم اثرات منفی این شایعه را پاک کنیم...
این است که من گفتم در همین ابتدا جلوی آن را بگیرم !
سید علی میرحاجی:
🌷نکته ناب🌷بازتاب عمل❤️❤️
هر چه كنى به خود كنى گر همه نيك و بد كنى
شخصى دامادى داشت بساز و بفروش، پدر زنش از او خواست خانهاى براى او بسازد؛ او هم خانه را ساخت. اما در هر قسمت، از مصالح آن كم گذاشت. وقتى كه ساختن خانه تمام شد و كليد خانه را به پدرزنش داد، او گفت: اين خانه را براى شما ساختم لذا داماد در حسرت ماند كه چرا از خودش دزديده است.
@mtalbdine
🌷اگر خدانخواهد🌷روزگاري در كنار « رود نيل» هنگام باستان شناسي صندوق بزرگي را پيدا كردند. وقتي درِ صندوق را باز كردند، جسد موميايي شده اي را ديدند كه در اطرافش چند خروار جواهر قرار داشت. وقتي تحقيق كردند، فهميدند يكي از ملكه هاي مصر بوده كه بعد از مرگش، جسدش را موميايي كرده اند. در اين صندوق همراه جواهرات، لوحي را نيز پيدا كردند كه روي آن نوشته شده بود:« اين وصيّت نامه ي من است. پس از مرگم هر كس جنازه ام را مي بيند، بداند كه در زمان سلطنتِ من، در مملكتم، قحطي شد و كار به آنجا رسيد كه، من كه ملكه ي مصر بودم، حاضر شدم تمام اين جواهرات را بدهم و يك عدد نان در عوضِ آن ها بگيرم، امّا ميسّر نشد تا اين كه از گرسنگي به بستر مرگ افتادم. « اين را همه بايد بخوانند تا عبرت بگيرند و بفهمند كه تا وقتي خداوند نخواهد، هيچ چيز نمي تواند انسان را بي نياز كند، اگر خداوند نخواهد، حتّي اگر تمام وسايل و زمينه ها را فراهم كني هيچ كاري نمي تواني از پيش ببريhttps://eitaa.com/mtalbdine/289.
🌹تاثير دعاي🌷 مادر🌷
پزشک و جراح مشهوری در پاکستان به نام ایشان برای شرکت در یک کنفرانس علمی که برای بزرگداشت و تکریم او بخاطر دستاوردهای پزشکیاش برگزار میشد، با عجله به فرودگاه رفت. مدتی بعد از پرواز ناگهان اعلام کردند که بخاطر اوضاع نامساعد هوا و رعد و برق و صاعقه، که باعث از کارافتادن یکی ازموتورهای هواپیما شده، مجبورند فرود اضطراری در نزدیکترین فرودگاه را داشته باشند.
بعد از فرود، دکتر بلافاصله به اطلاعات پرواز رفت و خطاب به آنها گفت: «من یک پزشک متخصص جهانی هستم و هر دقیقه برای من برابر با جان خیلی از انسانهاست و شما میخواهید من ۱۶ساعت تو این فرودگاه منتظر هواپیما بمانم؟»
یکی از کارکنان گفت: «جناب دکتر، اگر خیلی عجله دارید میتوانید یک ماشین دربست بگیرید، تا مقصد شما سه ساعت بیشتر نمانده است.»
دکتر ایشان با کمی درنگ پذیرفت و ماشینی را کرایه کرد و براه افتاد که ناگهان در وسط راه اوضاع هوا نامساعد شد و بارندگی شدیدی شروع شد بطوری که ادامه رانندگی برایش مقدور نبود. ساعتی رفت تا اینکه احساس کرد دیگر راه را گم کرده و خسته، کوفته و درمانده و با ناامیدی به راهش ادامه داد که ناگهان کلبه ای کوچک توجه او را به خود جلب کرد. کنار اون کلبه توقف کرد و در را زد.
صدای پیرزنی را شنید که گفت: «بفرما داخل هر که هستی، در باز است.»
دکتر داخل شد و از پیرزن که زمینگیر بود خواست که اجازه دهد از تلفنش استفاده کند. پیرزن خندهای کرد و گفت: «کدام تلفن فرزندم؟ اینجا نه برقی هست و نه تلفنی. ولی بفرما و استراحت کن و برای خودت استکانی چای بریز تا خستگی بدر کنی و کمی غذا هم هست بخور تا جان بگیری.»
دکتر از پیرزن تشکر کرد و مشغول خوردن شد. در حالی که پیرزن مشغول خواندن نماز و دعا بود دکتر متوجه طفل کوچکی شد که بیحرکت بر روی تختی نزدیک پیرزن خوابیده بود و پیرزن هر از گاهی بین نمازهایش او را تکان میداد.
پیرزن مدتی طولانی به نماز و دعا مشغول بود، که دکتر رو به او گفت: «بخدا من شرمنده این لطف و کرم و اخلاق نیکوی تو شدم، امیدوارم که دعاهایت مستجاب شود.»
پیرزن گفت: «و اما شما، رهگذری هستید که خداوند به ما سفارش شما را کرده است. ولی دعاهایم همه قبول شده است بجز یک دعا.» دکتر ایشان گفت: «چه دعایی؟»
پیرزن گفت: «این طفل معصومی که جلو چشم شماست نوه من هست که نه پدر دارد و نه مادر و به یک بیماری مزمنی دچارشده که همه پزشکان اینجا از علاج آن عاجز هستند. به من گفتهاند که یک پزشک جراح بزرگی بنام دکتر ایشان هست که او قادر به علاجش هست، ولی او خیلی از ما دور هست و دسترسی به او مشکل هست و من هم نمیتوانم این بچه را پیش او ببرم. میترسم این طفل بیچاره و مسکین خوار و گرفتار شود. پس از خدا خواستهام که کارم را آسان کند!»
دکتر ایشان در حالی که گریه میکرد گفت: «به والله که دعای تو، هواپیماها را از کار انداخت و باعث زدن صاعقهها شد و آسمان را به باریدن واداشت تا اینکه من دکتر را بسوی تو بکشاند و من هرگز باور نداشتم که الله عز و جل با یک دعایی این چنین اسباب را برای بندگان مؤمنش مهیا میکند و بسوی آنها روانه میکند.» وقتی که دستها از همه اسباب کوتاه میشود، فقط پناه بردن به آفریدگار زمین و آسمان بجا ستhttps://eitaa.com/mtalbdine/289
🌸تفسير آيه شريفه: اياک نعبد و اياک نستعين🌸
عبادت وقتي مزه ميدهد که خالص باشد. شير را اگر با آب درهم آميزيم حجم آن زياد خواهد شد اما بيمزه ميشود، و ديگر نه آن رنگ را دارد و نه آن طعم و نه آن غلظت و سنگيني و نه آن ارزش را.
عبادت هم همينطور است وقتي مزه ميدهد و ارزش دارد که خالص باشد يا فقط به خاطر خدا باشد.
اساساً خلوص و خالص بودن به هر کجا و در هر چيزي که پا نهد ارزش و بها ميبخشد.
ببين! شراب نجس اگر خالص باشد قيمت آن از شراب ناخالص و دردآميز بيشتر است. حال وقتي که خالص بودن و قاطي نداشتن به شراب آلوده قيمت ميبخشد اگر اعمال پاک انساني به خلوص آراسته شوند يعني از سر اخلاص صورت پذيرد چه ارزش و بهايي خواهد يافت.
و «اياک نعبد» يعني اگر من در يک اداره، وقت نماز، اول همه به نمازخانه آمده و به نماز ميايستم نه از ترس حراست است و نه به خاطر اينکه مرا اهل نماز بدانند و در نتيجه نسبت به من خوشبين شده و امتيازات لازم را کسب نمايم، و نه به خاطر اين است که از اين رهگذر جلب اعتماد ديگران نمايم.
«اياک نعبد» يعني اگر به ديگران در سلام کردن پيش دستي ميکنم نه به خاطر اين است که در نگاه مردم آدمي افتاده و متواضع جلوه کنم، يا اگر با مردم گرم ميگيرم نه به خاطر اين است که بگويند فلاني خون گرم است يا روابط عمومي او قوي است بلکه به خاطر اين است که تو دوست داري اينگونه باشم.
عبادت يعني کار با اخلاص کردن
يادت باشد پولدارها هميشه از هر چيزي خالص آنرا ميخواهند يعني پول خوب ميدهند جنس خوب را هم ميخرند.
شما هيچ وقت ديدهاي که کسي با ماشين آخرين مدل خود کنار يک ميوه فروشي پارک کند و وارد مغازه شده و ميوههاي درهم را از دم برداشته و در پاکت بريزد؟
خدا هم که در همين سوره حمد خواندي و شنيدي که مالک است و اصلاً از او داراتر کسي نيست، پس او هم عبادت ناب و خالص را ميخواهد البته حق هم دارد چون پاداش خوبي هم ميدهد.
البته بهتر است عبادت را کمي معنا کنيم چون تا بگوييم عبادت ذهن و خيال خيليها مستقيم متوجه تسبيح و سجاده و مهر و پيشاني مهر بسته و يا پيوسته خم و راست شدن و لبها را به نشانه ذکر گفتن بالا و پايين کردن، ميشود.
خيلي آسان و روشن بگويم: هر کاري که به خاطر خدا صورت پذيرد عبادت است، پس اگر کسي خم شود و پوسته خربزه يا موزي از سر راه مردم برداشته و به کناري بياندازد آنهم به خاطر خدا و نه جلب توجه و نگاه ديگران، عبادت کرده است.
پرستاري که بيمار خود را خوب مراقبت ميکند و يا پانسمان او را به موقع و با دقت تعويض ميکند و براي او هيچ تفاوت نکند که بيمار براي خود کسي است يا نه، يا کسي دارد يا نه، يا کسان او حضور دارند يا نه، بلکه تنها براي خدا انجام دهد او عبادت کرده است.
پس عبادت يعني کار با اخلاص کردن.
کار با اخلاص يعني انسان همان رفتاري را داشته باشد که گلها دارند.
شما ببين گلها چه ديده شوند و چه ديده نشوند شکفته و عطرافشاني ميکنند و برايشان ديده شدن يا نشدن يکسان است.
براي گلها چه فرقي ميکند که در باغ و پيش چشم رهگذران باشند و يا در کوه هيماليا و دور از نظاره ديگران.
بياييم اخلاص را از گلها ياد بگيريم، ما هم به دنبال ديده شدن نباشيم بلکه در هواي او بوده و رضاي او را دنبال کرده و عبادتهاي خود را خالص کنيم، زيرا تنها عبادت خالص است که بالا ميرود و اگر بالا برود چه برکاتي که فرود ميآورد.
درختان جنگل را نديدهاي که عرق ميکنند و از خود ترشحاتي بروز داده و به آسمان فرستاده و به ابرها ميرسانند، ابرها نيز بارور شده و فرو مي ريزند، و از اين روست که هميشه سبز و خرم و با نشاطاند.
من اصعد الي الله خالص عبادته اهبط الله عزّ و جلّ افضل مصلحته
هر کس که عبادت خالص خود را به سوي خداوند بالا فرستد، او نيز آنچه صلاح و مصلحت و خير وي در آن است فرود آورده و نازل ميکند.
تاليف: حجت الاسلام محمد رضا رنجبر
https://eitaa.com/mtalbdine/289
🌺❤️اثر محبت 🌺❤️ 👈👈👈👈👈روزی زنی روستائی که هرگز حرف دلنشینی از همسرش نشنیده بود، بیمار شد شوهر او که راننده موتور سیکلت بود و از موتورش براى حمل و نقل کالا در شهر استفاده مىکردبراى اولین بار همسرش را سوار موتورسیکلت خود کرد. زن با احتیاط سوار موتور شد و از دست پاچگی و خجالت نمی دانست دست هایش را کجا بگذارد که ناگهان شوهرش گفت:
مرا بغل کن. زن پرسید: چه کار کنم؟ و وقتی متوجه حرف شوهرش شد ناگهان صورتش سرخ شد با خجالت کمر شوهرش را بغل کرد و کم کم اشک صورتش را خیس نمود. به نیمه راه رسیده بودند که زن از شوهرش خواست به خانه برگردند، شوهرش با تعجب پرسید: چرا؟ تقریبا به بیمارستان رسیده ایم. زن جواب داد: دیگر لازم نیست، بهتر شدم. سرم درد نمی کند. شوهر همسرش را به خانه رساند ولى هرگز متوجه نخواهد شد که گفتن همان جمله ى ساده ى "مرا بغل کن" چقدر احساس خوشبختى را در قلب همسرش باعث شده که در همین مسیر کوتاه، سردردش را خوب کرده است.https://eitaa.com/mtalbdine/289
🖤 ناله هاي كبوتر🖤
شخصي چند روزي نتوانست خدمت امام صادق(ع) بيايد. بعد از چند روز كه شرفياب شد، حضرت فرمودند: شما كجا بوديد؟ عرض كرد: آقا جان! خداي متعال به من فرزندي مرحمت كرده است. دنبال كارهاي همسرم و خانه داري بودم. امام صادق(ع) به او فرمودند: خدا به تو چه فرزندي مرحمت فرموده؟ عرض كرد: يك دختر. حضرت فرمودند: «مَا سَمَّيتَهَا؟ قُلْتُ: فَاطِمَة؛ اسمش را چه گذاشتي؟ گفتم: فاطمه گذاشتم.» تا امام صادق(ع) اسم فاطمه را شنيد، حالش منقلب شد و فرمود: «آه، آه، آه،... ثُمَّ قالَ لِي: أَما إِذَا سَمَّيتَهَا فَاطِمَةَ فَلَا تَسُبَّهَا وَ لَا تَلْعَنْهَا وَ لَا تَضْرِبْهَا؛ سه مرتبه فرمود: آه (به ياد مصائب مادرشان فاطمه زهرا(ع) افتادند) دست به پيشاني مباركشان گذاشتند و فرمودند: اكنون كه نامش را فاطمه گذاشتي، مواظب باش به او اهانت نكني، به او بد نگويي، سيلي به صورتش نزني و او را لعنت نكني (به او احترام كامل بگذار).»[2]
عرضه مي داريم: يا امام صادق(ع)! چه كردند با مادر بزرگوارتان؟! هنوز بدن جدتان، رسول الله(ص) روي زمين بود كه آمدند درِ خانة مولا را آتش زدند. به اين اكتفاء نكردند، جسارت كردند؛ تازيانه به بازوي زهرا(ع) زدند. نالة حضرت بين در و ديوار بلند شد، صدا زد: «يا أَبَتَاهْ يا رَسُولَ اللَّهِ هَكذَا كانَ يفْعَلُ بِحَبِيبَتِك وَ ابْنَتِك؛[3] بابا جان! برخيز ببين با حبيبه ات فاطمه چه مي كنند؟» خيلي از گرفتارهاي عالم در حل مشكلات، مولا اميرالمؤمنين علي(ع) را صدا مي زنند. حضرت امير(ع) در خانه بودند؛ اما نمي دانم چرا بي بي(ع) امام علي(ع) را صدا نزدند؛ بلكه صدا زدند: «يا فِضَّةُ! إِلَيك فَخُذِينِي فقَدْ وَ اللَّه قتِلَ مَا فِي أَحْشَائِي مِنْ حَمْلٍ؛[4] فضه مرا درياب! به خدا محسنم را كشتند.»
به خانة اميرالمؤمنين(ع) هجوم آوردند: «أَخْرَجَهُمْ بِتَلَابِيبِهِمْ يسَاقَوْنَ سَوْقاً عَنِيفاً؛[5] ريسمان به گردن اميرالمؤمنين(ع) انداختند. دستهاي حضرت را بستند و به طرف مسجد بردند.» حضرت زهرا(ع) را به هوش آوردند. ديد خانه از جمعيت خالي شده. دست به ديوار شد. با پهلوي شكسته به دنبال آقا دويد. در كوچه كمربند اميرالمؤمنين(ع) را گرفت و فرمود: «خَلُّوا عَنِ ابْنِ عَمِّي؛[6] پسر عمويم را رها كنيد!» دومي ديد تا فاطمه زنده است، نمي تواند به مقصد خودش برسد. به قنفذ و مغيره اشاره كرد: چرا ايستاده ايد؟ دست فاطمه را كوتاه كنيد![7] ديگر نگويم چه شد. فقط مي توانم اشاره كنم، اثر اين ضربات قلاف شمشير مثل بازوبند بر بازوي فاطمه(ع) باقي ماند.
پي نوشت ها
...................................
[1] صحيفه نور، امام خميني(ره)، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي، تهران، 1364ش، ج 12، ص72.
[2] وسائل الشيعه، محمد بن حسن حر عاملي، دار احياء التراث العربي، بيروت، چاپ دوم، 1414 ق، ج 15، ص200.
[3] بحار الانوار، محمدباقر مجلسي، مؤسسة الوفا، بيروت، چاپ سوم، 1404ق، ج 30، ص145.
[4] بيت الاحزان، محدث قمي، ترجمه محمدي اشتهاردي، انتشارات ناصر، قم، 1369 ش، ص150.
[5] شرح نهج البلاغه، ابن ابي الحديد معتزلي، كتابخانه آيت الله مرعشي، قم، چاپ اول، 1404ق، ج 6، ص 48.
[6] الجامع الصحيح، بخاري، دارالكتاب العربي، بيروت، 1403ق، ج 5، ص 139.
[7] بحار الانوار، ج30، ص 146.
http://eitaa.com/mtalbdine/289
#لطیفه دینی
پیرمرده اومد تو مترو...
اومدم براش بلندشم، که دیدم دستش اپل x هست.😶
منم گفتم حالا که آرزوی من دست اونه و بهش نمیرسم،
بزار آرزوی اونم زیر من باشه و بهش نرسه.
دوباره نشستم 😂
💠انتقام گرفتن، زشت ترین كار كیست؟
📢امام علی عليه السلام :
أقبَحُ أفعالِ المُقتَدِرِ الانتِقام .
امام على عليه السلام :
زشتترين كارهاى شخص قدرتمند ، انتقام گرفتن است .
غرر الحكم : 3003 منتخب ميزان الحكمة : 494
http://eitaa.com/mtalbdine/289
✅