📣 مطالب متنوع و مفید 💐
ملک سلمان به درک واصل شد وبن سلمان تکیه برتخت پادشاهی زده وبا شاهزادگان دیگرسعودی درجنگ وستیز است,کل
لب نمودیم,حتی حسن وحسین وزینب که تنها شش سال از عمرشان میگذرد ,مثل انسانهای بزرگ اشک میریختند ومهدی عج را میخواستند,انگار این بچه ها هم باسن کمشان متوجه وخامت اوضاع دنیا شده اند وتنها راه نجات را ظهور حجت خدا میدانند.
امشب شب بیست وسوم ماه مبارک رمضان است,همراه بچه ها ,طبق معمول این چند وقت,به حرم مطهر رفتیم واز حلاوت زیارت وعبادت سیراب شدیم.
نزدیک اذان صبح لقمه هایی را که همراهم اورده بودم ,یکی یکی به بچه ها دادم,سحری مختصر راخوردیم ,بچه ها مدام به اسمان نگاه میکردند وهریک ستاره ای درخشان را به دیگری نشان میداد
حسن:اون بزرگه مال منه
حسین:اون کناریش که خیلی نور داره مال من
زینب:منم اون سه تا ستاره کنار هم رامیخوام....از بازی بچه ها لبخندی به لبم نشست ونگاهم از صورت بچه ها به آسمان کشیده شد,به یک باره نوری دراسمان به درخشیدن گرفت وصدای ملکوتی در فضا پیچید,مضمون گفته هایش اینچنین بود:هان ای مردم,بدانید وآگاه باشید حجت زنده خدا برروی زمین قایم ال محمد ص است,حق با حجت بن الحسن ,امام مهدی ع وشیعیانش هست,پس اگر طالب بهشت هستید,مهدی عج وشیعیانش را یاری کنید....
صدا خیلی واضح وشمرده شمرده وبسیارمعنوی بود...انگار زمان ایستاده بود,هیچ کس پلک نمیزد...من این حرفها را باعربی فصیح شنیدم واز برخورد اطرافیانم فهمیدم انها به فارسی شنیده اند...غوغایی به پاشد...دیگر هیچ کس درعالم خودش نبود...همه وهمه از شوق چشم شده بودند وباران رحمت الهی بود که از این چشمها میجوشید ,صورت همه مملو از خنده وسرشار,از اشک شوق بود...
به خدا این همان صیحه ی آسمانی وعده داده شده بود...به والله این کلام ,کلام خدا بود که از دهان جبراییل برای مردم اورده شده بود...
غوغایی به پابود ,هیچ کس نمیدانست چه کند همه از خودبیخود بودند که با صدای ملکوتی اذان که در صحن پیچید بازهم متوجه خدا شدیم وحمله کردیم به سوی صفهای نماز..... گویی هرکداممان میخواستیم اولین نفری,باشیم که سجده شکر به درگاه خدا میکنیم وازاین موهبتی که ارزانیمان داشته تشکر کنیم.
نماز تمام شد,هیچ کس دل کن نمیشد که به سمت خانه هایمان برویم,من دوست داشتم این شادی راباکسی سهیم باشم,دست بچه ها راگرفتم تا برویم وبعداز چندسال بیخبری، از تلفنهای عمومی به طارق زنگ بزنم وباهم شادیمان راجشن بگیریم,هرچند از پشت تلفن...هرچند با کلامی وسخنی...
اما نمیدانستم این تماس سراغاز غمهایم میشود.
#ادامه دارد...
🖊به قلم……ط_حسینی
🍇🍇🍇🍇🍇
اللهم عجل لولیک الفرج بحق حضرت #زینب سلام الله علیها 🤲
☺️ اگر از این نوشته خوشت آمد ، پس سبب خیر باش و آن را نشر بده ، و اگر خوشت نیامد ؛ پس دیگران را محروم نکن ؛ شاید که وسیله ی نفع آن ها شدی 💐
کپی تموم مطالب فقط در گروهایی که لینک ممنوع هست ؛ بدون لینک فرستادن بلا مانع است ، و گر نه در دیگر جاها ؛ فرستادن مطالب ؛ فقط همراه لینک حلال است
در ثوابِ انتشارِ مطالب ؛ سهیم باشین 💐
💐 انتشار مطالب ، صدقه جاریه داره
جهت عضویت در کانال ؛ روی لینک زیر بزنین 👇
https://eitaa.com/joinchat/547422423C0601f233ec
📣 مطالب متنوع و مفید 💐
🌹🖤🌹🖤🌹🖤🌹 #داستان«سقیفه» #قسمت : شانزدهم صبح زود علی(ع) با لباس رزم بر تن مبارکش، براه افتاد. حیدر
💥💐💥
https://eitaa.com/joinchat/547422423C0601f233ec
💐💥💐
شما #دعوتید به کانال مطالب متنوع و مفید در ایتا👆
بسم الله الرحمن الرحیم
🖤🌹🖤🌹🖤🌹🖤🌹
#داستان«سقیفه»
#قسمت :هفدهم
علیِ مظلوم. چون بی وفایی مسلمان نماها و حیله گری اهل مدینه را دید و یاری نیافت برای جهاد و احقاق حق خدا، به توصیه ی پیامبر(ص) ،«خانه نشینی» را برگزید و مشغول جمع آوری و ترتیب قرآن شد و از خانه خارج نشد تا قرآنی را که در اوراق پراکنده و پاره پاره بود ، جمع کند.
همه ی آنچه که بر پیامبر(ص) نازل شده بود، آنچه قابل تأویل بود و ناسخ و منسوخ را جمع آوری نمود و با دست مبارک خود ،آن را نگاشت.
ابوبکر که خود را خلیفه می خواند ،قاصدی به درب خانه ی امیرالمؤمنین فرستاد و به او پیغام داد: ای علی(ع) ،از خانه بیرون آی و با ما بیعت کن!
و علی(ع)، این مردترین مرد دنیا و تنهاترین ولیِّ زمان، جواب فرستاد: من مشغولم و با خود قسم یاد کرده ام که عبا به دوش نیاندازم جز برای نماز ، تا قرآن را جمع آوری و مرتب کنم.
وقتی این خبر به ابوبکر و عمر رسید، آن دو عبیده و مغیره را فراخواندند و از آنها نظریه ای خواستند، تا دوباره برخورد با علی (ع) را به شورا کشانند.
همه نظرشان بر این بود که علی(ع) به پشت گرمی همسرش زهرا(س) و عباس بن عبدالمطلب ،عموی پیامبر(ص) است که با آنها بیعت نمی کند ، پس باید نقشه ای می کشیدند تا این دوحامی را از سر راه برمیداشتند...
بحث شان به دراز کشید ، فاطمه (س)را نمی شد به هیچوجه از علی(ع) جدا کرد ،چون همگان واقف بودند که فاطمه(س) جانِ علی(ع)ست و علیِ نَفَس فاطمه..... کجا می شود بین جان و نفس جدایی انداخت؟؟؟
همه می دانستند که اگر پایش بیافتد ،علی در راه فاطمه جان می دهد و فاطمه خود را فدایی علی می کند.
همگان اقرار می کردند که زهرا همان حیدر است و حیدر همان فاطمه است. پس این روح در دوجسم را به هیچ وجه نمی توان از هم جدا نمود .....
پس باید اول فکری به حال عباس می کردند ، در این هنگام مغیره بن شعبه گفت: به نظر من اول باید با عباس بن عبدالمطلب ملاقات کنید و او را به طمع بیاندازید که برای تو و نسل هایت هم نصیبی از خلافت خواهد بود ، با این سیاست او را از علی بن ابی طالب جدا سازید، زیرا اگر عباس بن عبدالمطلب با شما باشد ، این خود دلیلی برای مردم ظاهر بین است و مقابله ی ما با علی بن ابی طالب کار آسانی ست...
ابوبکر و عمر و ابو عبیده این نظریه را پذیرفتند و هر سه با هم به سراغ عباس رفتند و این در حالی بود که چند روز بیشتر از رحلت پیامبر(ص) نمی گذشت.
وقتی ابوبکر پیش روی عباس قرار گرفت گفت :....
#ادامه دارد
🖊به قلم :ط_حسینی
🖤🌹🖤🌹🖤🌹🖤🌹
🖤🌹🖤🌹🖤🌹🖤🌹
#داستان«سقیفه»
#قسمت : هجدهم
ابوبکر بادی به غبغب انداخت ، گلویی صاف کرد و گفت : خداوند محمد(ص) را به عنوان پیامبر شما و صاحب اختیار مؤمنان فرستاده است.
خدا بر مردم منت نهاد و او را از میان همین مردم قرار داد تا اینکه پیامبر را به پیش خود فراخواند و «ریاست مردم را به خود آنها واگذار کرد تا خودشان، مصلحت خویش را به اتفاق ،اختیار کنند» مردم هم مرا به عنوان والی خود و مسؤل کارهایشان انتخاب کردند و من به یاری خدا هیچ سستی و حیرت و ترسی به خود راه نمی دهم و فقط به یاری خدا توفیق خواهم یافت ، لکن مخالفی دارم که بر خلاف مردم سخن می گوید و تو را پناه خویش قرار داده و تو هم قلعه ای محکم و خواستگار و پناهی امن برای او شده ای!
ای عباس؛ تو هم باید یا بر آنچه که همگان اتفاق دارند و هم رأی شده اند ، داخل شوی یا مردم را از عقیده شان برگردانی، حال ما پیش تو آمده ایم و پیشنهادی برایت داریم ، ما می خواهیم سهمی از خلافت برای تو قرار دهیم تا برای تو نسل بعد از تو این نصیب و سهم باشد، زیرا تو عموی پیامبری، اگر چه مردم با اینکه مقام تو و رفیقت علی را می دانند ، اما در خلافت ازشما رویگردانی کردند.
در این هنگام عمر هم به سخن در آمد تا آتش حرفهای ابوبکر را تند تر کند و عباس بن عبدالمطلب را به هر طریق شده با خود همراه کند تا دست از حمایت علی(ع) بردارد، پس ادامه ی سخنان ابوبکر را گرفت و گفت:به والله، از طرف دیگر ای بنی هاشم،بر پیامبرتان افتخار دارید،پیامبر از خانواده ی شماست...
ای عباس؛ برای حاجتی نزد تو نیامدیم اما خوش نداریم که ایراد و فتنه ای بر سر آنچه که مسلمانان برآن توافق کرده اند پیش آید و شما در مقابل ما قرار بگیرید، به صلاح خود و مردم نظر دهید!!
عباس بن عبدالمطلب ،سخنان این دو را که نه مطابق با عقل و منطق و نه مطابق با حکم خداوند بود شنید و در پاسخ گفت : خداوند محمد(ص) را همانطور که گفتی به عنوان پیامبر و صاحب اختیار مردم مبعوث کرد ، اگر تو خلافت را بنا به حکم و امر پیامبر گرفته ای که همگان میدانند این حق ماست که غصب کرده ای و اگر به درخواست مؤمنین است، ما هم از آن مؤمنین بودیم و لیکن از خلافت تو اطلاع نداشتیم و مشاوره
📣 مطالب متنوع و مفید 💐
🌹🖤🌹🖤🌹🖤🌹 #داستان«سقیفه» #قسمت : شانزدهم صبح زود علی(ع) با لباس رزم بر تن مبارکش، براه افتاد. حیدر
و سؤالی هم در این مورد از ما نکردی و بدان ما هم به خلافت تو رضایت نمی دهیم ،زیرا ما هم از مؤمنان هستیم ،اما تو را دوست نداریم و خلافت تو را قبول نداریم.
اما اینکه گفتی برای من هم سهم و نصیبی در خلافت باشد : اگر خلافت اختصاص به تو دارد برای خودت نگهدار که ما احتیاج به حق تو نداریم و اگر حق مؤمنین است پس تو حق نداری راجع به حقوق آنان دستور بدهی و یا اظهار نظر بکنی و اگر حق ماست (که طبق امرپیامبر و حکم خدا از ماست) ما به قسمتی از آن راضی نمی شویم(یعنی خلافت را غصب کردی ، باید آن را بگردانی).
اما آنچه توگفتی ای عمر، که پیامبر از ما و شما است. بدان که پیامبر درختی است که ما شاخه های آن و شما همسایگان آن هستید، پس ما از شما سزاوارتریم.
واما آنچه گفتی که از خواسته های پراکنده می ترسیم، بدان کاری را که شما آغاز کرده اید ،ابتدای پراکندگی و اختلاف است.....
و خداوند یاری کننده است.
و اینچنین بود که توطئه عمر و ابوبکر برای جلب حمایت عباس از خلافت غصبی شان ، نافرجام ماند.
و پس از این مناظره ، عباس بن عبدالمطلب شعری سرود به این مضمون و در هر کجا و هر زمان آن را می خواند تا به گوش همگان برسد:
گمان نمی کردم خلافت از بنی هاشم و از میان آنها از ابی الحسن علی(ع) انحراف پیدا کند.
آیا علی(ع) اولین کسی نیست که به طرف قبله نماز خواند؟آیا او عالم ترین مردم به آثار و سنت های پیامبر نیست؟آیا او نزدیک ترین مردم در دوران زندگی نسبت به پیامبر نبود؟ آیا او همان کسی نبود که جبرئیل در غسل و کفن پیامبر یار او بود؟همان کسی که آنچه همه ی خوبان دارند او به تنهایی دارد و خوبی های او در این مردم نیست...
هان ای مردم؛ چه کسی شما را از اوجدا کرد؟ باید او را بشناسیم! بدانید که بیعت شما آغاز فتنه هاست!!
و عالم و آدم شهادت می دهند ، که سخنان عباس بن عبدالمطلب که خدا او را رحمت کند ، عین حقیقت است ، براستی علی نیست مگر ولیّ بلافصل بعد از پیامبر(ع)، علی اولین مظلوم عالم ،هموکه عالم به بهانه ی وجودش ،موجودیت گرفت ....و ولایت علی نیست مگر آزمایشی از جانب خدا ،تا ما را محک بزند در عشق خودش...و خدا را صد هزار بار شکر که ما ندای من کنت مولاه فهذا علی مولاه پیامبر را از ورای قرن ها شنیدیم و دل دادیم به دلداگان الهی و جان می دهیم در راه این دلدادگی....
الهی مرحبا بر درگهت باد
که مادر هم مرا با یا علی زاد
#ادامه دارد...
📝 به قلم :ط_حسینی
🖤🌹🖤🌹🖤🌹🖤
#داستان «سقیفه»
#قسمت: نوزدهم
چند روز از قضیه ی دست رد زدن عباس بن عبدالمطلب به سینه ی خلیفه ی غاصب می گذشت ، آنها مدتی قضیه را ساکت گذاشتند و فقط به فرستادن قاصدی به درب خانه ی علی(ع) بسنده کردند.
آنها می خواستند تا مردم از یاد ببرند که عباس چه گفت و علی چه کرد ، آنها می خواستند با گذشت زمان و جا افتادن بیعت تازه ی مردم ، بیعت گذشته را که پیامبر(ص) برای علی(ع) گرفته بود از خاطره ها محو کنند ....
اما علی(ع) باید ،یک بار دیگر حقی را که از آنِ او بود و حکم پروردگار در آن بود را دوباره برملا کند، او می خواست برای آخرین بار حجت را بر اهل مدینه تمام کند و در تاریخ ثبت نماید که علی(ع) حقش را جار زد اما یاری نیافت تا به کمکشان خلافتی را که غصب شده بود به صاحب اصلی اش برگرداند...
بعد از چند روز که قضیه ساکت مانده بود ، علی (ع) از خانه اش بیرون آمد ، درحالیکه قرآن را در یک پارچه جمع آوری و مُهر کرده بود ،داخل مسجد شد .
ابوبکر و جمع زیادی از مردم در مسجد پیامبر(ص) نشسته بودند.
علی(ع) نزدیک محراب مسجد شد و با صدای بلند به طوریکه به گوش همگان برسد چنین ندا برآورد:
«ای مردم، من از زمانی که پیامبر(ص) رحلت نموده مشغول غسل او و سپس جمع آوری قرآن بودم تا این که همه ی آن را در یک پارچه جمع آوری کردم، بدانید که خداوند هر آیه ای بر پیامبر(ص) نازل کرده در این مجموعه است، تمام آیات را پیامبر برای من خوانده و تأویل آن را به من آموخته است».
علی(ع) با این سخنش فهماند که اگر اسلام محمدی را خواهانید ،اگر دین خدا را برمی تابید، پس بدانید کتاب خدا با تمام تفاسیرش که هر حرف آن حکمت و رازی دارد ، پیش من است، اگر می خواهید؛ این گوی و این میدان...ولیّ خدا را دریابید و غاصبان خلافت را رها کنید.
علی گفت، اما صدا از جمع بلند نشد...
مولایمان نگاهی به جمع غافل و پیمان شکن روبرویش کرد و ادامه داد «این کار را کردم تا فردا نگویید، ما از قرآن بی خبر بودیم»و بعد نگاهی معنا دار به جمع کرد و فرمود:« روز قیامت نگویید که من شما را به یاری خویش نطلبیدم و حقم را برای شما بیان نکردم و شما را به اول تا آخر قران دعوت نکردم»
علی گفت و گفت و گفت ،اما هیچ یک از دنیا پرستان پیش رویش نفهمید که علی همان قرآن است و قرآن همان علی ست و بارها و بارها این سخن در کلام پیامبر آمده بود که علی با قرآن و قرآن با علی ست ، این دو از هم جدا نمی شوند تا در حوض کوثر در بهشت به من برس
📣 مطالب متنوع و مفید 💐
🌹🖤🌹🖤🌹🖤🌹 #داستان«سقیفه» #قسمت : شانزدهم صبح زود علی(ع) با لباس رزم بر تن مبارکش، براه افتاد. حیدر
ند و چه بی سعادت بودند این دنیا پرستان بی دین، چه بی لیاقت بودند این مسلمان نماهای مدعی و قرآن را در غربت خود تنها گذاشتند.
در این هنگام که علی(ع) این سخنان را فرمودند، عمر که در جمع حضور داشت پاسخ داد : ای ابوتراب، آنچه که از قرآن پیش روی ماست ،ما را کفایت می کند و احتیاجی به آنچه ما را دعوت می کنی نداریم!
و علیِ مظلوم ، با شنیدن این سخن ، تنها تر از همیشه وارد خانه شد....
علی(ع) تلنگری به جمع زد تا اگر فطرت پاکجویی در آنجا باشد به خود آید....
اما به خود که نیامدند هیچ، کینه های درون سینه شان از حقد و حسد که سالیانی دور در آن انبار کرده بودند، به جوش آمد و واقعه ای را رقم زدند که تا قیام قیامت لکه ی ننگش بر دامان بشریت مانده است و غربت و مظلومیت این واقعه، مُهری شد که بر جبین شیعه خورد تا واقعه ها پس از این واقعه پیش آید...تا خوردن سیلی زهراپویان تکرار و تکرار شود.......و گذشتگان چه ظلم عظیمی کردند و چه ظلم عظیمی می کنیم ما، اگر واقعیت این مطلب را به همگان نرسانیم و نگویم که حق با مادرمان زهراس و حقیقت در ولایت مولایمان علی ع بود و بس...
#ادامه دارد....
🖊به قلم :ط_حسینی
🖤🌹🖤🌹🖤🌹🖤🌹
#داستان«سقیفه»
#قسمت :بیستم
علی(ع)، این قرآن ناطق ، وارد مسجد شد و قرآن را بر جماعت داخل مسجد عرضه داشت ، سخنان علی(ع) به ثمر می رسید اگر نبودند کسانی که به میان حرفش میدویدند و ذهن مردم را از حقایق دور می کردند.
علی(ع) که وارد خانه شد و درب خانه را بست.
عمر از ترس اینکه ،فطرت خداجوی ملت با تلنگر علی(ع) گُر گیرد ، رو به ابوبکر نمود و گفت : هم اینک به سراغ علی(ع) بفرست، او باید بیعت کند ،تا او بیعت نکند ما بر پایه ای استوار نیستیم، اگر چه امنای او بیعت کنند.
ابوبکر با این اشاره ی عمر ، قاصدی نزد علی(ع) فرستاد و گفت :«دعوت خلیفهٔ پیامبر را پاسخ بگو»
قاصد ابوبکر پیام را به امیرالمؤمنین رسانید و علی(ع) فرمودند:«سبحان الله ! چه زود بر پیامبر دروغ می بندید ،او و یارانش می دانند که خداوند و پیامبرش ،غیر مرا خلیفه قرار نداده اند»
قاصد بازگشت و جواب مولای متقیان را به ابوبکر رساند.
ابوبکر که در جمع یارانش احساس بزرگی می کرد دوباره قاصد را روانه نمود و گفت :بگو ،جواب امیرالمؤمنین ابابکر را بده!
قاصد دوباره درب خانه را زد و گفته های ابوبکر را به علی(ع) رساند.
امیرالمؤمنین ،علی بن ابی طالب فرمودند:«سبحان الله! دیر زمانی از پیمانتان نگذشته است که آن را فراموش کرده باشید ،او(ابوبکر) خوب می داند که این مقام(مقام امیر مومنان بودن) جز برای من صلاحیت ندارد، پیامبر به او میان هفت نفر امرکرد و همه ی آنها بر امیرمؤمنان بودن من تسلیم شدند ، در آن هنگام ،او و رفیقش عمر از میان آن هفت نفر از پیامبر پرسیدند:ایا این امر خداوند و پیامبر اوست؟ و پیامبر هم پاسخ داد: آری، حقی از خدا و پیامبر اوست، علی امیرالمومنین و رئیس مسلمانان و صاحب پرچم سفید نشاندار است ، روز قیامت خداوند او را بر پل صراط می نشاند تا دوستانش را به بهشت و دشمنانش را به جهنم بفرستند....»
چون این پیغام از جانب مولا علی (ع) به خلیفه ی غاصب و رفیقش رسید و همگان بر صحت گفتار علی(ع) شهادت می دادند، آن دو به ناچارجوابی ندادند و آن روز هم قضیه را به طور مصلحتی ساکت گذاردند.
و زهرای مرضیه ، این دختر داغدیده ،شاهد تمام این پیغام و پسغام ها و این ظلم و غصب و پیمان شکنی ها بود ....
مادرمان زهرا ،اشک از چهار گوشه ی چشمان مبارکش روان بود و نمی دانست بر کدامین داغ بگرید.بر عروج پدری که از جان عزیزترش می دانست؟ بر مظلومیت همسری که نفسش به نفس او بند بود ؟ بر غصب حق خلافت ،ولیّ زمانش بگرید یا بر پیکر اسلام که ناکسانی آن را به بیراهه می کشاندند...بر دینی که داشت از مسیر خدایی اش خارج می شد.... آری او میبایست بر تمام این دردها بگرید ، بگرید و بگرید تا جایی که به او بگویند : یا شب گریه کن و یا روز...
آن روز هم چون به شب رسید باز علی(ع) ،فاطمه (س) را بر الاغی سوار کرد و دست حسن و حسین ع را در دست گرفت و دوباره صحنه ای دیگر از غربت و مظلومیت به رخ مردم پیمان شکن کشیده شد.....
علیِ مظلوم درب خانه ی همه ی اصحاب پیامبر را زد و در اثبات حق خود آنها را به خدا قسم داد و از آنها خواست تا او را یاری کنند....اما باز هم فقط چهار نفر با او همصدا شدند...
#ادامه دارد....
🖊به قلم :ط_حسینی
🖤🌹🖤🌹🖤🌹
🍇🍇🍇🍇🍇
اللهم عجل لولیک الفرج بحق حضرت #زینب سلام الله علیها 🤲
☺️ اگر از این نوشته خوشت آمد ، پس سبب خیر باش و آن را نشر بده ، و اگر خوشت نیامد ؛ پس دیگران را محروم نکن ؛ شاید که وسیله ی نفع آن ها شدی 💐
کپی تموم مطالب فقط در گروهایی که لینک ممنوع هست ؛ بدون لینک فرستادن بلا مانع است ، و گر نه در دیگر جاها ؛ فرستادن مطالب ؛ فقط همراه لینک حلال است
در ثوابِ انتشارِ مطالب ؛ سهیم باشین 💐
💐 انتشار مطالب ، ص
📣 مطالب متنوع و مفید 💐
🌹🖤🌹🖤🌹🖤🌹 #داستان«سقیفه» #قسمت : شانزدهم صبح زود علی(ع) با لباس رزم بر تن مبارکش، براه افتاد. حیدر
دقه جاریه داره
جهت عضویت در کانال ؛ روی لینک زیر بزنین 👇
https://eitaa.com/joinchat/547422423C0601f233ec
📣 مطالب متنوع و مفید 💐
داستان های عبرت آموز 34 ( تلنگر آمیز ) حکایت جالب لبیک خداوند خطاب به پیرمرد بت پرست 🎙 از
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
داستان های عبرت آموز 35 ( تلنگر آمیز )
داستان لگد به امام رضا علیه السلام
🎙 از زبان استاد عالی
🌸🍃
🍃
#کپی فقط همراه لینک حلال است
🌸🍃
🍃
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
┅┅┅┅┄
اللهم عجل لولیک الفرج بحق حضرت #زینب سلام الله علیها 🤲
┅┅┅┅┄
حداقل به 3 #نفر ارسال کنید
در ثوابِ انتشارِ مطالب ؛ سهیم باشین 💐
💐 انتشار مطالب ، صدقه جاریه داره
جهت عضویت در کانال ؛ روی لینک زیر بزنین 👇
https://eitaa.com/joinchat/547422423C0601f233ec
📣 مطالب متنوع و مفید 💐
🤲 استغفار 70 بندی امیرالمومنین (ع) 8️⃣2️⃣متن و ترجمه بند 28 🔰 ☀️ بسمِ اللَّهِ الرَّحمَنِ الرَّحِيم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
29-استغفار 70 بندی امیرالمومنین (ع) مطیعی.mp3
1.21M
🤲 استغفار هفتاد بندی امیرالمومنین ( ع)
9️⃣2️⃣متن و ترجمه بند 29 🔰
☀️ بسمِ اللَّهِ الرَّحمَنِ الرَّحِيم ☀️
❇️ اللَّهُمَّ وَ أَستَغفِرُکَ
🔶 خداوندا و از تو بخشش می جویم
❇️ لِکُلِّ ذَنبٍ استَقلَلتُهُ أَوِ استَکثَرتُهُ
🔶 برای هر گناهی که چه آنرا کم شمردم چه زیاد
❇️ أَوِ استَعظَمتُهُ أَوِاستَصغَرتُهُ
🔶 یا بزرگ شمردم یا کوچک
❇️ أَو وَرَّطَنِی جَهلِی فِیهِ
🔶 یا آزروی نادانی در آن قرار گرفتم
❇️ فَصَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ
🔶 پس درود فرست بر محمد و آل او
❇️ وَ اغفِرهُ لِی یَا خَیرَ الغَافِرِینَ
🔶 و آن گناه را برای من بیامرز ای بهترین آمرزندگان
🎙 با نوای حاج میثم مطیعی
🕌 در امامزاده قاضی صابر (ع)
#استغفار_هفتاد_بندی_امیرالمومنین (ع)
🌸🍃
🍃
👈 جهت حمایت از کانال ، مطالب را با لینک منتشر کنید
🌸🍃
🍃
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
┅┅┅┅┄
اللهم عجل لولیک الفرج بحق حضرت #زینب سلام الله علیها 🤲
┅┅┅┅┄
حداقل به 3 #نفر ارسال کنید
در ثوابِ انتشارِ مطالب ؛ سهیم باشین 💐
جهت عضویت در کانال ؛ روی لینک زیر بزنین 👇
https://eitaa.com/joinchat/547422423C0601f233ec
📣 مطالب متنوع و مفید 💐
#مهم 👇👇👇👇 بسم الله و باذن الله #نماز_سکوی_پرواز 18 بسیار شیوا مفید تاثیر گذار برای آشن
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
4_310226054725763835.mp3
4.92M
#مهم 👇👇👇👇
بسم الله و باذن الله
#نماز_سکوی_پرواز 19
بسیار شیوا مفید تاثیر گذار برای آشنایی بیشتر با نماز 👌
#پیشنهاد_ویژه دانلود برای تمامی عزیزان اعم از نماز خوان و بی نماز
🎧 آنچه خواهید شنید ؛ 👇
❣برای نمازت ...
يه جای دنج و آروم انتخاب کن !
پرواز در شلوغی ، ممکن نیست !
💓 باید فقط تو باشی .... و خود خداااا
استاد_شجاعی 🎤
🌸🍃
🍃
👈 جهت حمایت از کانال ، مطالب را با لینک منتشر کنید
🌸🍃
🍃
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
┅┅┅┅┄
اللهم عجل لولیک الفرج بحق حضرت #زینب سلام الله علیها 🤲
┅┅┅┅┄
حداقل به 3 #نفر ارسال کنید
در ثوابِ انتشارِ مطالب ؛ سهیم باشین 💐
جهت عضویت در کانال ؛ روی لینک زیر بزنین 👇
https://eitaa.com/joinchat/547422423C0601f233ec