eitaa logo
📣 مطالب متنوع و مفید 💐
1.6هزار دنبال‌کننده
5هزار عکس
10.6هزار ویدیو
464 فایل
سلام خوش آمدید ♡ مطالب کانال شامل 🔰🔰↕️↕️👇👇 دعاها و مطالب مذهبی طب سنتی آشپزی همسرداری تربیت فرزند روانشناسی احکام داستان / رمان و .. مطالب امام زمانی مطالب شهدایی خانه داری گل و گیاه و ......... التماس دعا
مشاهده در ایتا
دانلود
https://eitaa.com/joinchat/547422423C0601f233ec 💐💥💐💥💐 کانال مطالب متنوع و مفید در ایتا *بِسْمِ اللّٰهِ الرَّحْمٰنِ الرَّحیٖم* 🦋 *کانال کلیپ* 🦋 •○🌱○• تلنگر ♦️ 🙃 🌿 دیدین‌ تازگـــیآ‌ همه‌ جوونا ‌آرزوی شهادت‌ دارن ...؟!💞💖 همـــش‌ شعار شهادت✊ همـــش‌ ادعآی شهادت🤲 ولی پسر‌ جون ،‌ دختر‌ جون ...🧕👨‍⚕ یه‌ نیگا‌ به‌ خودتم‌ کـــردی ؟! ببین‌ شبیهشـــی ؟!❗️❗️⁉️ ببین‌ یه‌ نَمه‌ باهاش‌ شباهت‌ داری ؟!🔺 شهدا‌ رو‌ میگما 🙃...! یه شهیـــد‌ هیچ‌ وقتِ‌ هیچ‌ وقت‌ دل‌ نمیشکنه یه‌ شهیــد‌ هیچ‌ وقتِ‌ هیچ‌ وقت ‌مسیرشو‌ کج‌ نمیکنه یه‌ شهیـــد ‌‌رفیقش‌ حسینه ، مهدیِ فاطمه‌ س هست میخوای مثه 👌‌شهدا‌ بشی ؟! بسمِ‌ الله ... : 👇👇 ▪️قیافه‌ و‌ مُد‌ برات‌ مهم‌ نباشه ؛ مثه هادی ذوالفقاری ▪️از‌ ﻫﻤﺴﺮ و ﺑﭽﻪ ﻫﺎﺕ ‌بگذری ؛ مثه ﺷﻬﻴﺪ ﭘﺮﻫﻴﺰﮔﺎﺭ و ﺷﻬﻴﺪ ﺷﻴﺒﺎﻧﻲ ▪️راستی میتونی از‌ ﺭﻳﺎﺳﺖ و ﻣﻘﺎﻡ بگذری ؟!مثه‌ ﺷﻬﻴﺪ ﻋﺒﺪاﻟﻠﻪ اﺳﻜﻨﺪﺭﻱ ▫️بیا‌ و‌ به‌ خودت‌ قول‌ بده 🤝🤝 ‌از‌ این‌ به‌ بعد دورترین‌ فاصله ‌رو ‌با گناه‌ داشته‌ باشی !👌✋ مثلا کیلومترها ؟! فرسنگ‌ها ؟! نه !! حتــی بیشتر‌ از‌ اینها ...((: قشنگ‌ نیست ؟!🤔 ▫️بیا‌ و‌ به‌ خودت‌ قول‌ بده‌ چشاتو‌ بدزدی ‌وقتی چشات‌ به ‌یه‌ نامحرم‌ میخوره ...😇 همون‌ لحظه‌ بگو ::: یا‌ خَیرَ‌ حَبیباً‌ وَ‌ مَحبوب !! ▫️بیا‌ و‌ به‌ خودت‌ قول‌ بده ‌دهنتو ‌گِل‌ بگیری‌ اونجا که‌ میخواد به دروغ ‌باز‌ شه !! اصلا‌ خلاصه‌ بگم‌ برات‌ ؟! [❗️بیا‌ و‌ به‌ خودت ‌قول‌ بده 🤝‌ نشی ‌دلیل ِ‌اشکایِ امام‌ زمانت (:💔 ❗️... ﺑﻴﺎ ﺑﻪ ﺧﻮﺩﺕ ﻗﻮﻝ ﺑﺪﻩ ﻳﻪ ﺷﻬﻴﺪ ﺑﺎﺷﻲ ﻳﻪ ﺷﻬﻴﺪ ﺯﻧﺪﻩ ....
https://eitaa.com/joinchat/547422423C0601f233ec ↕️↕️↕️↕️↕️ 📣 مطالب متنوع و مفید💐 به کانال مطالب متنوع و مفید در ایتا خوش آمدین 💐 لطفا ورود خود رو با ذکر صلوات محمدی برای فرج و سلامتی مولایمان صاحب الزمان عج که در دلتان میگید ؛ آغاز کنین ( نیازی به اعلام نیست ) تشکر از حُسن انتخابتون 💐 🔰🔰🔰🔰🔰🔰 مطالب کانال شامل موارد زیر می باشد 🔰🔰↕️↕️👇👇 دعاها و مطالب مذهبی /☺️ مطالب طب سنتی /👩‍🔬👨🏻‍🔬 😋 آشپزی / 😋😋😋 همسرداری / 💓😍💓 تربیت فرزند 💥💥 روانشناسی / 💐💐 احکام 🤲🤲🤲 داستان / رمان و ........ ☺️ مطالب امام زمانی 💝🤲💐🤲 مطالب شهدایی 💝💐🤲 و ......... 🦋 شما هم‌ دعوتین 🦋 انگشت مبارکتون رو روی این پیام بزارین و کانال رو به دوستان و مخاطبینِ خود معرفی کنین 💐 و جهت ارسال در گروهای مجاز و لینکدونیها هم میتونین از این پیام استفاده کنین موفق باشین التماس دعای خِیر 🤲💐🤲💐🤲 لینک کانال مطالب متنوع و مفید در ایتا 👇🔰🔰🔰🔰🔰👇 https://eitaa.com/joinchat/547422423C0601f233ec 🤲💐🤲💐🤲 فعلا در کانالهای ۴۰ گانه ی واتساپی ؛ بعلت فیلترینگ و مشکل بودن کار در اونجا ؛ فعالیت وجود نداره و کانالهای ۴۰ گانه ی واتساپی ؛ بنا به درخواستِ مکررِ همراهانِ خوبمون و نیمه تمام موندن رُمانها ؛ فعلا در ایتا ایجاد شده ( بنام کانال مطالب متنوع و مفید ) و من الله التوفیق 💐💐💐💐💐💐 💐🤲💐🤲💐 اینایی که لینک کانال رو میخوان بفرستن برا دوست یا آشنا / اقوام و هر کس دیگه .. و یا اینکه میخوان لینک کانال رو در گروه یا کانالی بفرستن ، و یا اینکه میخوان لینک کانال رو استوری کنن ، 🔰🔰 میتونن از این لینک استفاده کنن 🔰🔰 انگشتتون رو روی لینک زیر بزنین / سپس پیوستن به کانال رو بزنید و از مطالب متنوع و مفیدی که در کانال ارسال میشه ؛ استفاده کنین https://eitaa.com/joinchat/547422423C0601f233ec موفق باشین
https://eitaa.com/joinchat/547422423C0601f233ec 😋😋😋😋😋 کانال مطالب متنوع و مفید در ایتا شامی تُـــــــرش این غذا می‌تونه تنوعی به سفره‌هاتون بده و مطمئنا خوشتون‌‌ میاد، غذای راحتیه و بسیار خوشمزه که هر چی بخورین سیر نمیشین😍⁣ . طرز تهیه :👇🏻 ۵۰۰ گرم گوشت چرخ کرده (مخلوطی از گوسفندی و گوساله)، ۲ عدد سیب زمینی متوسط و رنده شده آب گرفته، ۲‌عدد پیاز متوسط رنده شده و آب گرفته، ۱ عدد تخم مرغ، ۱ ق غ آرد نخودچی، ۲ ق غ سبزی تازه خورد شده مخلوطی از چوچاق، گشنیز و خالواش، ۴ حبه سیر رنده شده، ۱ ق چ گلپر، ۱ ق چ دارچین، ۱ ق غ زردچوبه، ۱ ق چ فلفل سیاه و قرمز، ۱ ق چ جوش شیرین، ۱ ق چ نمک رو مخلوط کن و با دست حداقل ۵ دقیقه ورز بده و بذار نیم ساعت استراحت کنه و بعدم طبق فیلم و حرکت دست من شامی رو شکل بده و هر طرفش رو سرخ کن⁣ ⁣ حالا باید سس درست کنی، ۲ ق غ رب گوجه رو تو کمی روغن تفت بده و بعد ۳ لیوان آب اضافه کن، نصف ق غ رب انار جنگلی، ۱ ق غ رب نارنج، ۲ ق غ زعفران دم کرده و ۱ ق چ فلفل سیاه و دارچین رو اضافه کن و هم بزن، بذار کمی سس غلیظ بشه و بعد شامی‌ها رو اضافه کن و بعد از حدودا ۷ دقیقه کمی سماق بپاش و تامام⁣ ⁣ آها یادت نره در کنارش سیب زمینی و گوجه هم سرخ کنی 😍
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
https://eitaa.com/joinchat/547422423C0601f233ec 💐🤲💐🤲💐 احکام ✴️ رد مظالم چیست؟ ✴️ ✅ پاسخ : ✍🏼 (مظالم اصطلاحاً به اموال و بدهى‌هايى گفته مى‌شود که انسان از روى ظلم و بى‌عدالتى از بندگان خدا گرفته و نپرداخته است، و حکم شرعى آن اين است که اگر صاحب آنها را مى‌شناسد بايد عين اموال را به آنها برگرداند، و اگر صاحب آنها را نمى‌شناسد و معلوم نيستند، اين اموال و بدهى‌ها را بايد از طرف آنها به فقرا صدقه بدهد و براى اين کار احتیاط واجب آن است که از دفتر مرجع تقلید اذن بگيرد.) 📖 مطابق با فتوای مقام معظم رهبری 💐 با ما همراه شوید 👇 ═══✼❉❉❉✼═══ https://eitaa.com/joinchat/547422423C0601f233ec
💐💥💐💥💐 https://eitaa.com/joinchat/547422423C0601f233ec 💐🤲💐🤲💐 کاال مطالب متنوع و مفید در ایتا 💐🤲💐🤲💐 رد مظالم در ماه ربیع الاول 💐 در این ماه ؛ از این فرصت استفاده کنیم 💠 رد مظالم چیه ؟ برای کیه ؟ ❇️ احکامی که باید بدانیم 📎 رد_مظالم 📎کلیپ_آموزشی 📎کلیپ_احکام 🍃 رد مظالم در ماه ربیع الاول 💐 در این ماه ؛ از این فرصت استفاده کنیم این اجازه را دفاتر همۀ مراجع عظام تقلید از جمله: رهبر انقلاب ، صافی گلپایگانی ، مکارم شیرازی ، وحید خراسانی و شبیری زنجانی و... داده اند که مردم تا آخر ماه ربیع‌الاول بتوانند به راحتی تا سقف مبلغ 500 هزار تومان « رد مظالم » دهند و دیگر لازم نیست با دفاتر این مراجع عظام تماس گرفته شود. این مبلغ حتماً باید در اختیار افراد فقیر و نیازمند واقعی قرار گیرد و شایسته است ابتدا به خود کمی سختی دهیم و به شناسایی افراد نیازمند واقعی در قوم و خویش خود ( به غیر از پدر و مادر و اولاد ) بپردازیم و در مرحلۀ بعد، اگر نیازمندی را در اقوام خود پیدا نکردیم، مبلغ مورد نظرمان را از طریق کمیته امداد و یا افرادی که نیازمندان حقیقی را می‎شناسند، به نیت آن فرد طلبکار که دسترسی به او نداریم ، صدقه بدهیم. به گزارش تسنیم، عدم رعایت حقوق دیگران دوقسم دارد: یک قسم امور مالی و قسم دیگر امور غیر مالی. اگر کسی مالی پیش ما داشته باشد حال پول باشد یا جنس فرقی نمی‌کند، باید به آن شخص برگردانیم و توبه ما قبول نمی‌شود تا این کار را بکنیم. منظور از «رد مظالم» اموالی از دیگران در دست انسان است که اگر صاحبش را می شناسد باید به او برگرداند یا حلالیت بطلبد؛ اگر به هیچ‌وجه انسان صاحبان آن‌ها را نمی‌شناسد، چه خود آن اموال باقی باشد و یا توسط شخص مصرف شده باشد و تا جایی که انسان می‌تواند صاحبان آن‌ها را پیدا کند و اموالشان را به آنها بازگرداند و اگر پیدا کردن صاحبان آن‌ها ممکن نیست، در این صورت با اجازه مرجع تقلید اموال و یا قیمت آن‌ها را (در صورتی که اموال از بین رفته باشد) به فقرا صدقه بدهد. در محاسبه رد مظالم، اگر شخص مقدار آن را می‌داند همان مقدار را در صورت ناامیدی از یافتن صاحبان آن با اجازه مرجع تقلید، صدقه بدهد، اگر مقدار آن را نمی‌داند به هر مقداری که یقین دارد، آن را صدقه بدهد. اگر مقدار را به هیچ وجه نمی‌داند باید یک پنجم مالی که در آن حرام قرار دارد را به نیت ادای وظیفه اعم از خمس و صدقه با اجازه مرجع تقلید صدقه بدهد. (توضیح المسائل امام(ره) مسائل 2581، 1813، 1815). پیشنهاد : والدین و اموات خود را نیز با رد مظالم از زیر دین احتمالی خارج کنیم
https://eitaa.com/joinchat/547422423C0601f233ec 🍎🍎🍎🍎🍎 کانال مطالب متنوع و مفید در ایتا *🍃 حس بویایی* ✍استنشاق یک لیوان آب گرم مخلوط با یک ق.چ نمک دریا به مدت ۱۴ شب ✍مالیدن اسانس نعناع به پیشانی روزی دوبار ✍مالیدن روغن کنجد شبها به ملاج سر قبل از خواب 🍎🍎🍎🍎🍎 *درمان واریس با سرکه سیب !* ▫️روی رگ‌های واریسی با یک پد پنبه، مقداری سرکه سیب بزنید؛ تا ۳۰ دقیقه روی پوست نگه دارید و سپس آبکشی کنید! + چندبار تکرار کنید تا اثر مثبت آن روی رگ‌های واریسی مشخص شود سلامتی 🍎🍎🍎🍎🍎 *🌿 دمنوش تخم بالنگو و بارهنگ برای تقویت سیستم ایمنی بدن*  🔸سه چهارم لیوان آب ، یک چهارم لیوان گلاب و یک قاشق چایخوری تخم بالنگو را به همراه یک قاشق چایی خوری تخم بارهنگ مخلوط کنید و ۳۰ دقیقه صبر کنید 🔹سپس سر قاشق چایخوری پودر زعفران را به مواد قبلی اضافه کنید و هم بزنید! 🍎🍎🍎🍎🍎 *درمان سنگ صفرا بدون نیاز به عمل* ▫️نوشیدن هر روز 1 لیوان آب سیب ▫️جوشانده عناب یک روز در میان 1 لیوان ▫️جوشانده ۳۰ عدد هسته خرما 1 لیوان ۳ تا ۵ مرحله 🍎🍎🍎🍎🍎 *اگر کودکی قد بلند می خواهید ، جعفری را در برنامه غذایی اش قرار دهید !* ▫️ بی اشتهایی با سوپ جعفری از بین می رود ( روی سوپ لحظه آخر جعفری بریزید) تب، سرخک، آسم و بوی بد دهان با جعفری تازه نابود می شود. 🍎🍎🍎🍎🍎 *▫️خواص پیازچه براي سلامتي* ▫️حفظ سلامت قلب ▫️تقویت استخوانها ▫️ضدسرماخوردگی ▫️حفظ سلامت چشم‌ها ▫️ضدسرطان ▫️برطرف کردن عفونت‌ها ▫️کنترل قندخون ▫️مفید برای پوست 🍇🍇🍇🍇🍇 *☺️ اگر از این نوشته خوشت آمد پس سبب خیر باش و آن را نشر بده ، و اگر خوشت نیامد ؛ پس دیگران را محروم نکن ؛ شاید که وسیله ی نفع آن ها شدی .* *✨روزگارتان با یاد خدا خوش باد.* 🌹🌹🌹🌹🌹🌹 *═✾ خوش آمدید ✾═* https://eitaa.com/joinchat/547422423C0601f233ec *═✾خوش👆آمدید ‌‌‌‌‌‌‌✾┅* *کپی تموم مطالب فقط در گروهایی که لینک ممنوع هست ؛ بدون لینک فرستادن بلا مانع است ، و گر نه در دیگر جاها ؛ فرستادن مطالب ؛ فقط همراه لینک حلال است*
https://eitaa.com/joinchat/547422423C0601f233ec 💥💐💥💐💥 *مطالب 40 کانال یکی هست* *همراه ما باشید با ادامه رُمان ↔️ عشق سرخ* *بِسْمِ اللّٰهِ الرَّحْمٰنِ الرَّحیٖم* 🦋 *کانال کلیپ*🦋 🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹 (عشق سرخ)،قسمت اول: توی یه دشت سرسبز بودم ناگهان یه بانوی بزرگوارکه صورتشان نورانی بود به طرفم آمد یه دسته گل رز سرخ به من داد وگفت:فراموش نکن دنیا یک امتحان است وبالبخندی زیبا مرا محوخودش کرد,توی دشت سرسبز دور خودم میچرخیدم ودسته گل رابو میکردم واز عطر بهشتی اش مدهوش بودم که ناگهان رعد وبرقی زد ودسته گلم پرپر شد وازاون دسته گل بزرگ ,یک غنچه کوچک دردستم باقی ماند,شروع به گریه کردم که با صدای خواهرم زهرا از خواب یا رویا ,بیدارشدم. زهرا:زینب ،پاشو دختر اذان صبحه,توچرا توخواب هم دیوونه بازی درمیاری,یکدفعه میخندی ویکبار گریه میکنی؟؟ هنوز گیج بودم واز بهت رویایی که دیده بودم,درنیامده بودم,همزمان که پتو راکنارمیزدم گفتم:یه خواب عجیب دیدم,زهرا با دودستش راهم را بست وگفت:تا نگی نمیذارم بری... زهرا یک سال ازمن کوچکتربودوبه گفته ی مادرم باهزارتا راز ونیاز ودعا وثنا بعداز هفت سال خدا مارا به خانواده عطا کرده,مادر میگه,من هدیه ای از طرف خانوم زینب کبری س هستم وبه خاطرهمین اسمم را زینب گذاشتند... خوابم رابرای زهرا تعریف کردم,زهرا متفکرانه نگاهی به من انداخت وگفت:ببینم روی دسته گل اسم کسی راننوشته بود؟باتعجب گفتم :نه,برای چی؟؟ زد زیرخنده وگفت:هیچی فکرکردم مادرشوهرت بوده ودسته گل هم ازطرف پسرش😁 فهمیدم داره مسخره ام میکنه,زهرا اخلاقش همینه باهمه چی شوخی داره ,چون یک ساله دیپلم گرفتم وپشت کنکوری هستم,همش میگه باید بپری وشوور کنی,هرروز خدا برام,خواستگار ردیف میکنه وکلی میخنده,اینم دنیای خواهری هست وکیفش به همین چیزاست. گفتم:بی مززززه منو بگو برای کی درد دل میکنم والاااا امروز صبح باگذشت چندین ساعت از رویای سحرم,هنوز عطر گلهای بهشتی که ان خانوم بهم داد تو مشامم بود,با همون حال خوش شروع کردم به مرور درسهام,بزارین یه کم از خودم براتون بگم,نوزده سالمه,دختر بزرگ خانواده ی چهارنفرمان هستم,پدرومادرم معلمند وزهرا خواهرکوچکترم معرف حضورتان هست,پارسال امتحان کنکورم راخراب کردم اخه تنها هدفم پزشکی بود که رتبه ام خراب شد اما امسال تمام تلاشم رامیکنم تاموفق بشم,زهرا سال اخردبیرستانه ودوست داره شغل بابا ومامانم را ادامه بدهد,ازلحاظ چهره ام ,چشمای درشت ومشکیم به مامانم رفته وابروهای کمونی وقدبلندم به بابام,به قول زهرا دختر تودل برویی هستم,هرازگاهی خواستگار هم برام میاد اما هیچ کدومشون به دلم ننشسته اند,مادیات اصلا برام مهم نیست ,من تنها خواسته ای که ازهمسرم دارم اینه که ایمانش قوی باشه ودریک کلام مخلص باشه وبتونه تو رسیدن به کمال به منم کمک کنه وبه قول زهراکه مسخره ام میکنه میگه شوورت باید همیشه درحال رکوع به درگاه خداباشه😁😁 مادرم اسمش انیس هست ونزدیک ۲۷ساله که با بابا محمد ازدواج کرده ومیگه که من عنایت حضرت زینب س هستم که بعداز هفت سال از ازدواجشان خونه شان رامنور به قدوم مبارکم کردم😁 ومادرم نذرکرده که هروقت موقعیتش فراهم شد با هم به کربلا وسوریه مشرف بشیم,اما متاسفانه هنوز برات زیارت ما امضا نشده😔 هروقت اسم کربلا میاد دلم یه جوری میشه,میلرزه,میشکنه,اشکم جاری میشه ,کاش وای کاش....هیچی ولش کن.. مامان وبابا بازنشسته شدن وبابا یه سوپرمارکت راه انداخته..... مامان:زینننب جان,اون گوشی منو بده,خودش راکشت اوه مامان,بیا باباست سه تماس بی پاسخ هم داری,انگار کارمهمی داره..... مامان شروع به صحبت کرد ومنم رفتم سراغ درسم.... باصدای شکسته شدن چیزی وجیغ مامان به سمت آشپزخونه رفتم وای خدامرگم بده ماماان چت شده؟چرا گریه میکنی؟بابا چی گفت؟؟ حال مامان را نمیفهمیدم هم گریه میکرد وهم خنده,یکی ازازاون لیوانای پلوخوریش هم که فقط مهمونا حق دست زدن بهشان راداشتند شکسته بود,اگه زهرابود حتما یه طنز ازاین صحنه میساخت ومیپرداخت. مامان رابلندکردم رو صندلی نشاندم یه لیوان اب خنک دستش دادم وگفتم بخور مامان جان زبونت باز بشه ببینیم چی شده که خنده وگریه قاطی شده🤔 مامان به رویم لبخندددد شکرینی زد وگفت:.... ادامه دارد... باماهمراه باشید داستان هیجان انگیز میشود 🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹 https://chat.whatsapp.com/K5opfnXKPCzEoMHkfPUVNn 🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹 (عشق سرخ)قسمت دوم: مامان:میدونی بعداز گذشت چندین وچندسال داره آرزوم برآورده میشه ومیتونم نذرم را ادا کنم؟الان بابات زنگ زد,ان شاالله اگر خدابخواهد وامام حسین ع طلب کند,اربعین راهی کربلا هستیم,اونم پای پیاده,امروز بابات رفته دنبال ویزا و...میخواستیم شماراغافلگیرکنیم,ان شاالله هفته اینده راهی سفریم.. خشکم زد,باورم نمیشد منم شدم مثل مامان شوکه شده بودم... آااااااخ جووووونم وصورت مامان راغرق بوسه کردم... حال وهوای خونه مان کلا عوض شده بود
,یه معنویت خاص ازسرورویمان میبارید,حتی زهرا هم که همیشه شروورمیگفت وادم رابه خنده وامیداشت تورویای سفرزیارتی غرق بود,عصر قرارگذاشتیم که من وزهرا بریم بازار وبراخودمون کوله پشتی سفری, مخصوص پیاده روی اربعین بخریم. زهرا:زززینب زود باش بریم دیگه,من آماده ام,زود باش یه کیس خوب واست پیدا کردم,طرف اینقددد مخلصه وهمیشه دستش به دعا وکمرش به رکوعه,تمام معیارهای تورا داره,امروز بایدنشونت بدهم,شاید پسندیدی وپریدی وراه منم برای عروس شدن باز شد😂😁 میدونستم زهرا داره فیلمم میکنه ,اما زهراباجدیت گفت ,خودم مکان اختصاصی طرف راشناسایی کردم,خیلی دور نیست سرهمین چهارراهه,وارد خیابان که شدیم,دستم رامحکم گرفت وشروع به کشیدن کرد.. من:عه زهرا داریم میریم خوب مثل بچه ها دستم را گرفتی,ول کن چادرم افتاد عه عه... سرچهارراه ,زهرا اشاره کردبه روبه روش وازخنده سرخ شد,بگیر طرفو درررر نره یه وقت😂😂 نگاه کردم وای خدای من یکی ازاین گداهای سرچهارراه که بنده خدا کمرش خمیده بود,سوژه زهرا برای من بود... از عصبانیت خون خودم رامیخوردم,نه برای اینکه من رابازی داده بود ,بلکه برای اینکه این بنده خدا رامسخره کرده بود. خلاصه آماده کردن وسایل وخرید وبسته بندی و...به سرعت گذشت وما بالاخره راهی سفرشدیم. بابا تصمیم گرفته بود با ماشین خودمون تا لب مرز بریم واز اونجا هرجور ارباب طلب کردم بریم,یعنی خودش ومارا سپرده بود به دست تقدیر واشاره ی ارباب,چه حالی چه هوایی,به قول زهرا,حتی داخل ماشین هم معنویت قل قل میکرد,برای ما که اولین سفرمان بود,خس تشنه ای راداشتیم که قدم قدم به آب چشمه ای گوارا نزدیک میشدیم وهرچه میگذشت ونزدیکتر میشدیم ,تشنگی ماهم بیشترمیشد. مرز شلمچه ماشین را داخل پارکینگ گذاشتیم وهرکدام وسایلی راکه مسوولش بودیم برداشتیم وحرکت کردیم به طرف باجه های ورود وخروج زایر. زهرا:وای زینب اصلا باورم نمیشه من:منم همینطور,انگاردارم خواب میبینم, یکدفعه زهرامحکم خوابوند توصورتم,خیلی دردگرفت باعصبانیت برگشتم طرفش من:چته؟؟چرا میزنی؟ زهرا:نزدم که,میخواستم بفهمی که بیداری خخخخ درضمن گفتم اصلاباورم نمیشه,برای توبود چون اینهمه ادم مخلص دورت راگرفتن زود تند سریع یکی راانتخاب کن ,وقت میگذره هااا من:بی مزه,اصلا من عروس نمیشم ,به شرطی عروس میشم که داماد راخود خود امام حسین ع انتخاب کنه.😊 زهرا یااماااام حسین ع دستم به دامنت یکی رابرسون😊 عیب زهرا همینه اصلا موقعیتها را درک نمیکنه درهرصورت میخوادمزه بریزه وکلا همیشه میزنه توبرجک معنویت ما... اما نمیدونستم همین شوخیای زهرا به زودی کاردستم,میده ومسیرزندگیم رادست خوش تحول میکنه... ادامه دارد... باماهمراه باشید... 🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹 🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹 (عشق سرخ)قسمت سوم: بالاخره بعداز دوساعت نماز واستراحت ,یه ماشین پیداکردیم برای رفتن به سمت نجف اشرف,ازاین تویوتاهای آمریکایی بود شبیهه ون خودمان,راننده رو هر دوتا صندلی سه تا ونصفی آدم جا دادومنو زهرا ومامان تنگ بغل هم بودیم ,یعنی انگار بچه شده بودیم ومامان مارا روزانوهاش نشانده بود,زهرا همش میگفت:یاامام علی ع,ایندفعه را به خیربگذرون وتا حرمت له وشل ومل نشم ,دفعه بعد دیگه تونذرکردن یه تجدیدنظر میکنیم😁 من:زهرا خواهشا دیگه با زیارت امام ,شوخی نکن زهرا:امام اول خودمه دلم میخواد,میخوام خودم راعزیز کنم براش.. مامان:دخترا ساکت,زیارت رفتن مزه اش به همین,سختیهای کوچولوشه,(هر که دراین وادی مقرب تراست,جام بلا بیشترش میدهند),البته اینا سختی ومصیبت نیست که ,مصیبت راخانوم زینب س وبچه های یتیم کربلا کشیدند😭 گوشیم رادراوردم تا زیارت عاشورا رابخونم اخه نذزکرده بودم,هرروز درراه زیارت مولا زیارت عاشورا بخونم. با صدای یاالله یاالله راننده ازخواب پریدم,مثل اینکه اذان صبح بود والصلاه الصلاه میکرد. بابام پاشد ودست مامان راگرفت تابلندبشه,مامان هم دست زهرا راگرفت وزهرا دادش هوا رفت:آی, من پا ندارم,خواب رفتن,بیهوش شدند فک کنم توکما رفتن نمیتونم تکونشون بدهم. خداییش منم همین وضعیت راداشتم اما نرم نرمک بلندشدم وباهم پیاده شدیم. به گفته ی راننده ,نزدیک نجف بودیم,هرچی به نجف نزدیکترمیشدیم توجاده وکوره راه های اطراف جمعیت پیاده بیشتری میدیدیم .مادرم روبه زهرا کرد وگفت:خوشا به,سعادت اینا ,بعضیا شون روزها پیاده توراه بودند, بیش ازهزار کیلومتر طی کردن تا به نجف برسندوعشق میکنن وهیچ هم مثل شما عز وچز نمیکنن. بالاخره رسیدیم,راننده یه جا پیاده مان کرد وبا عربی اشاره به یک طرف کرد وگفت:وادی السلام... همه زایرا حیرون ,ایستاده بودند ,پدرم که عربیش خوب بود رفت طرف یک عراقی ومشغول صحبت شد. دیدم زهرا باخودش واگویه میکنه:کجایی؟چرا نمیبینمت,یعنی اینقد راه من راکشوندی تابهم بگی بی لیاقتی...گنهکاری....خوب چاکرتم اینا راتو ایران خودمون میگفتی و... باتعجب برگشتم طرفش:زهراااا با کی صحبت میکنی؟؟ زهرا:هیچی داشتم با مولامون کمی اختلاط,همر
اه,باشوخی میکردم ,اخه,هرچی چشم میاندازم گلدسته وگنبدش رانمیبینم ,قربونش بشمممم. من:خاک توگورت کنن که اگه بخوای بمیری,هم بازبا عزراییل شوخی میکنی. بابا:انیس جان,بچه ها حرکت کنین ,اونطوری که متوجه شدم,این سربالایی راکه بریم به وادی السلام که مشرف به حرم مطهراست میرسیم وکنارحرم هم,هتل وموکب و...هست,یاعلی حرکت کنین... نیم ساعتی پیاده رفتیم تا دور نمای حرم رادیدیم,با دیدن گلدسته های حرم,قلبم شروع به محکم تپیدن کرد,سلام دادم وهرچه گشتم واژه ای پیدا نکردم که قفل زبانم راباز کنه,بلکه چشام شروع به زبان ریزی کردن نمود واشکها بودن که خودنمایی میکردن....خدای من اینجا نجف است,اینجا جزیی از عرش اعلاست که بر کره ی خاکی فرود آمده,اینجا مأمن فرشتگان است,اینجا گویی آسمان است,اینجا میعادگاه قدسیان است,اینجا حرم امیرمومنان است... ادامه دارد... وعشقها در راه است... باماهمراه باشید... 🍇🍇🍇🍇🍇 *☺️ اگر از این نوشته خوشت آمد پس سبب خیر باش و آن را نشر بده ، و اگر خوشت نیامد ؛ پس دیگران را محروم نکن ؛ شاید که وسیله ی نفع آن ها شدی .* *✨روزگارتان با یاد خدا خوش باد.* 🌹🌹🌹🌹🌹🌹 *═✾ خوش آمدید ✾═* https://eitaa.com/joinchat/547422423C0601f233ec *═✾خوش👆آمدید ‌‌‌‌‌‌‌✾┅* *کپی تموم مطالب فقط در گروهایی که لینک ممنوع هست ؛ بدون لینک فرستادن بلا مانع است ، و گر نه در دیگر جاها ؛ فرستادن مطالب ؛ فقط همراه لینک حلال است* . قسمت یک و دو و ۳ از رمان عشق سرخ
https://eitaa.com/joinchat/547422423C0601f233ec 💥💐💥💐💥 *مطالب 40 کانال یکی هست* *همراه ما باشید با ادامه رُمان ↔️ آخرین عروس* *بِسْمِ اللّٰهِ الرَّحْمٰنِ الرَّحیٖم* 🦋 *کانال کلیپ*🦋 📖 رمان مذهبی واقعی آخرین عروس 🌼 زندگینامه‌ حضرت‌ نرجس‌ خاتون ( س) و تولد حضرت صاحب الزمان ( عج) 📚 نوشته ی مهدی خدامیان حضرت نرجس س و تولد آخرین موعود قسمت 3⃣9⃣ كم كم ابرهاى سياه آسمان را مى پوشانند، ديگر مهتاب پيدا نيست، همه جا در تاريكى فرو مى رود. صداى رعد و برق به گوش مى رسد، باران تندى مى بارد. سر تا پاى مأموران خيس شده است، يكى از آنها مى گويد: ــ زير اين باران، هيچ كس از خانه بيرون نمى آيد، خوب است ما برويم و در جايى پناه بگيريم. ــ فكر خوبى است. آنها خود را با عجله به مركز فرماندهى مى رسانند، مى بينند كه همه، از فرمانده گرفته تا مأمور، مست شده اند و اكنون در خواب هستند، گويا اينجا بزم شراب برپا بوده است. آنها وقتى اين صحنه را مى بيند نفس راحتى مى كشند، هيچ كس تا صبح به هوش نمى آيد، آنها با خود مى گويند: مى توانيم اين چند ساعت را راحت بخوابيم. موقعى كه اذان صبح را بگويند به محل نگهبانى خود خواهيم رفت. در تاريكى شب، گروهى به سوى خانه (ع) مى روند. در اين كوچه هيچ نگهبانى نيست. آنها مى توانند به راحتى به خانه امام بروند. گويا امام قبلاً از همه آنها دعوت كرده است تا امشب براى مسأله مهمّى به خانه او بيايند. قسمت 4⃣9⃣ همه در حضور امام نشسته اند. امام مى خواهد با آن ها سخن بگويد، فرصت زيادى نيست، بايد سريع به سراغ اصلِ موضوع رفت. امام به آنها خبر مى دهد كه خدا به وعده اش عمل كرده و امام_دوازدهم شيعه به دنيا آمده است. همه خوشحال مى شوند، بعضى ها به سجده مى روند و خدا را شكر مى كنند. امام از جا برمى خيزد و از اتاق بيرون مى رود، بعد از مدتّى، او در حالى كه مهدى(عج) را روى دست گرفته است، وارد اتاق مى شود. همه از جاى خود بلند مى شوند و احترام مى كنند. اشك در چشم آنها حلقه مى زند. چهره مهدى(عج) مانند ماه مى درخشد، خالى كه در گونه راستش است مثل ستاره مى درخشد. امام_عسكرى(ع) به آنان رو مى كند و مى گويد: "اين فرزند من است و امامِ شما بعد از من است. او همان قائم است كه قيام خواهد كرد و همه دنيا را پر از عدالت خواهد نمود". سخن امام_عسكرى(ع) كوتاه است، او پيام مهمّ خود را به شيعيان منتقل كرد. اكنون آنها مى دانند كه امام_زمانشان كيست. هر كدام از آنها بايد سفيرانى باشند كه در زمان مناسب اين پيام را به ديگران برسانند. آرى، اين پيام بايد به همه برسد، به همه تاريخ! خط امامت ادامه پيدا كرده است. دنيا هرگز بدون امام باقى نمى ماند. اگر لحظه اى امام_معصوم نباشد دنيا در هم پيچيده مى شود. مستحب است پدر براى فرزندش كه تازه به دنيا آمده است "عَقيقِه" بكند. مى پرسى عقيقه يعنى چه؟ وقتى خدا به تو بچّه اى مى دهد گوسفندى تهيّه مى كنى و آن را ذبح مى كنى و با گوشتش غذايى تهيّه مى كنى و آن غذا را به مردم مى دهى. اين كار باعث مى شود تا بلاها از فرزند تو دور شود. به اين كار عقيقه مى گويند. 5⃣9⃣ امام_عسكرى(ع) مى خواهد تا براى فرزندش، عقيقه كند، قلم و كاغذ در دست مى گيرد و نامه اى به بعضى از ياران نزديك خود در شهرهاى مختلف مى نويسد و از آنها مى خواهد تا گوسفندانى را خريدارى نموده و براى مهدى(عج) عقيقه كنند. گويا سيصد گوسفند خريدارى مى شود و همه آنها به نيّت سلامتى مهدى(عج) ذبح مى شوند. خيلى از شيعيان از اين غذا مى خورند و فقط چند نفرى از راز ولادت مهدى(عج)باخبر مى شوند. تولّد حضرت_مهدى(عج) بايد مخفى بماند، مبادا دشمنان خبردار بشوند. امروز جمعه، بيست و يكم ماه شعبان است. هفت روز است كه مهدى(عج) به دنيا آمده است. حكيمه دلش براى ديدن مهدى(عج) تنگ شده است. او به سوى خانه امام_عسكرى(ع) مى آيد تا گل نرجس را ببيند. حكيمه وارد خانه مى شود و خدمت (ع) مى رود. سلام مى كند و جواب مى شنود. امام به او مى گويد: فرزندم مهدى را برايم بياور. حكيمه به نزد نرجس مى رود، سلام مى كند و مى بيند كه مهدى در آغوش مادر آرام گرفته است. اكنون مهدى را براى امام_عسكرى(ع) مى آورد. پدر فرزندش را در آغوش مى گيرد، او را مى بوسد و با او سخن مى گويد: پسرم! عزيزم! برايم از كتاب هاى آسمانى بخوان! و مهدى شروع به خواندن مى كند. اوّل "صُحُف ابراهيم(ع)" را به زبان سريانى مى خواند. سپس كتاب هاى آسمانى نوح، ادريس و صالح(ع) را مى خواند. تورات موسى(ع) و انجيل عيسى(ع) و قرآن محمّد(ص) را هم مى خواند. پدر با تمام وجودش به صداى فرزندش گوش مى دهد. (ع) بهترين قارى قرآن است❗️ 💠نویسنده: مهدی خدامیان آرانی ادامه_دارد... 🍇🍇🍇🍇🍇 *☺️ اگر از این نوشته خوشت آمد پس سبب خیر باش و آن را نشر بده ، و اگر خوشت نیامد ؛ پ
س دیگران را محروم نکن ؛ شاید که وسیله ی نفع آن ها شدی .* *✨روزگارتان با یاد خدا خوش باد.* 🌹🌹🌹🌹🌹🌹 *═✾ خوش آمدید ✾═* https://eitaa.com/joinchat/547422423C0601f233ec *═✾خوش👆آمدید ‌‌‌‌‌‌‌✾┅* *کپی تموم مطالب فقط در گروهایی که لینک ممنوع هست ؛ بدون لینک فرستادن بلا مانع است ، و گر نه در دیگر جاها ؛ فرستادن مطالب ؛ فقط همراه لینک حلال است* .
https://eitaa.com/joinchat/547422423C0601f233ec 💥💐💥💐💥 *مطالب 40 کانال یکی هست* *همراه ما باشید با ادامه رُمان ↔️ آخرین عروس* *بِسْمِ اللّٰهِ الرَّحْمٰنِ الرَّحیٖم* 🦋 *کانال کلیپ*🦋 📖 رمان مذهبی واقعی آخرین عروس 🌼 زندگینامه‌ حضرت‌ نرجس‌ خاتون ( س) و تولد حضرت صاحب الزمان ( عج) 📚 نوشته ی مهدی خدامیان حضرت نرجس س و تولد آخرین موعود قسمت ۹۶ تا ۱۰۱ قسمت 6⃣9️⃣ همسفرم! ديگر موقع بازگشت است، خودت مى دانى كه ما نبايد در اين شهر زياد بمانيم. آماده سفر مى شويم. ما نمى توانيم به خانه امام_عسكرى(ع) برويم. از همين جا دست روى سينه مى گذاريم و خداحافظى مى كنيم. از شهر بيرون مى آييم. سوارى را مى بينيم كه آشنا به نظر مى آيد. آيا تو او را مى شناسى؟ سلام مى كنم و مى گويم: ــ آيا ما قبلاً همديگر را جايى نديده ايم؟ ــ فكر مى كنم در خانه امام_عسكرى(ع) همديگر را ملاقات كرديم. آن شبى كه (ع)، خبر ولادت فرزندش را به شيعيانش داد. ــ يادم آمد. شما از ياران امام عسكرى(ع) هستيد. اكنون كجا مى رويد؟ ــ امام نامه اى را به من داده است تا آن را به ايران ببرم. ــ چه جالب. ما هم داريم به ايران مى رويم. ــ پس ما مى توانيم همسفران خوبى براى هم باشيم. حركت مى كنيم....وقتى وارد خاكِ ايران مى شويم او به من خبر مى دهد كه اين نامه براى يكى از شيعيان شهر قم است. من خوشحال مى شوم زيرا من هم به شهر قم مى روم. ادامه_دارد... 7⃣9⃣ ما دشت ها، كوه ها و صحراها را پشت سر مى گذاريم. روزها و شب ها مى گذرد. حالا ديگر در نزديكى شهر قم هستيم. قم پايتخت فرهنگى جهان تشيّع است. امروز شيعيان در سامرّا و بغداد و كوفه در شرايط سختى هستند; قم پايگاهى براى مكتب تشيّع شده است. شيعيان در اين شهر از آزادىِ خوبى برخوردار هستند. من رو به نامه رسان مى كنم و مى پرسم: ــ ببخشيد، شما نامه را مى خواهيد به چه كسى بدهيد؟ ــ (ع) اين نامه را به من داده تا به احمد_بن_اسحاق_قمّی بدهم. آيا تو او را مى شناسى؟ ــ همه او را مى شناسند او از علماى بزرگ اين شهر است و همه به او احترام مى گذارند. اهل قم او را "شيخ" صدا مى زنند ــ من مى خواهم به خانه او بروم. خيلى مى شوم كه مى توانم به او كمكى بكنم; شايد به اين وسيله بتوانم از متن نامه باخبر شوم. ابتدا براى زيارت به حرم حضرت معصومه(س) مى رويم. آن بانويى كه خورشيد اين شهر است. ساعتى در حرم مى مانيم، نماز زيارت مى خوانيم، اينجا بوى مدينه مى دهد، تو بوىِ گل ياس را مى توانى در اينجا احساس كنى. بعد از زيارت به سوى خانه شيخ مى رويم، در را مى زنيم امّا متوجّه مى شويم كه شيخ در خانه نيست. 8⃣9⃣ از آشنايان سؤال مى كنيم كه شيخ را كجا مى توانيم پيدا كنيم، جواب مى دهند بايد به خارج از شهر برويم. كنار رودخانه. در آنجا مسجدى مى سازند. او در آنجاست. تو از من مى پرسى: چرا مسجد را در خارج از شهر مى سازند؟ من نمى دانم چه جوابى به تو بدهم، صبر كن تا از يكى بپرسم. به سمت خارج شهر حركت مى كنيم تا به كنار رودخانه برسيم. نگاه كن، گويا همه مردم شهر در اينجا جمع شده اند. همه مشغول كار هستند و در ساختن اين مسجد كمك مى كنند. يكى از دوستانم را مى بينم. صدايش مى زنم و از او توضيح مى خواهم. او مى گويد: ــ مگر خبر ندارى كه اين مسجد به دستور امام ساخته مى شود؟ ــ نه، من مسافرت بودم و تازه از راه رسيده ام. ــ چند ماه قبل نامه اى از سامرّا به شيخ احمد بن اسحاق رسيد. در آن نامه امام_عسكرى(ع) از شيخ خواسته شده بود تا مسجد بزرگى در اين مكان ساخته شود. ــ چرا اين مسجد در خارج از شهر ساخته مى شود؟ ــ اين دستور امام است. اين مسجد براى هميشه تاريخ شيعه است. روزگارى خواهد آمد كه شهر قم بسيار بزرگ مى شود و اين مسجد در مركز شهر خواهد بود. به زودى ساختمان مسجد تمام مى شود و تو مى توانى در آن نماز بخوانى. شيعيان در طول تاريخ به اين مسجد خواهند آمد و خواهند خواند. شايسته است تو نيز وقتى به قم سفر مى كنى در اين مسجد نمازى بخوانى. اينجا مسجد امام_عسكرى(ع) است. به سوى شيخ احمد بن اسحاق مى رويم تا فرستاده امام_عسكرى(ع)، نامه را تحويل بدهد. او همان پيرمردى است كه آنجا در كنار جوانان كار مى كند. نزد او مى رويم. سلام مى كنيم و جواب مى شنويم. نامه رسان به او خبر مى دهد كه نامه اى از سامرّا آورده است. چهره شيخ مانند گل مى شكفد. او به سوى رودخانه مى رود تا دست گِل آلود را بشويد، فصل بهار است و در رودخانه آب زلالى جارى شده است. اكنون شيخ نامه را تحويل مى گيرد و بر روى چشم مى گذارد. همه مى خواهند بدانند در اين نامه چه نوشته شده است. شيخ عادت داشت كه نامه هاى (ع) را براى مردم قم مى خواند. شيخ نامه را باز مى كند و آن را مى خواند، اشك شوق در چشمانش حلقه مى زند. ادامه_دارد...