#حضرت_زینب_سلام_الله_علیها
#اسارت #کوفه #شام
#جودی_خراسانی
ستم ندیده کسی در جهان، مقابل زینب
نسوخت هیچ دلی در جهان، چنان دل زینب
نگشت شاد، دلش از غم زمانه، زمانی
ز آب غم بسرشتند، گوییا گِل زینب
فغان و آه از آن دم! که خصمدون به لبشط
بُرید سر ز قفای حسین، مقابل زینب
فتاده دید چو در خاک، سرو قامت اکبر
قرار و صبر و تحمّل، برون شد از دل زینب
میان لشگر اعدا به راه شام نبودی
به غیر معجر نیلی، به چهره حائل زینب
به گِرد ناقۀ او، کوفیان به عشرت و امّا
سر حسین به سِنان، پیش روی محمل زینب
نه آب بود و نه نانی، نه شمعی و نه چراغی
چو گشت کنج خرابه، مقام و منزل زینب
#اسارت #شام
#جودی_خراسانی
ای فخر کائنات! گذر کن دمی به شام
ما را اسیر بین، تو ای سیّد انام!
دانند شامیان ز جفا، خون ما حلال
بگذر به ما که گشته به ما زندگی، حرام
دردم نه یک، نه صد، نه هزار است، این سفر
زین درد بیشمار، برت بشمرم کدام؟
در بزم عام، ز اهل و عیال تو، این گروه
آن یک کنیز خواهد و آن دیگری غلام
اولاد خود ز کینهی اعدا، دو دسته بین
جمعی، شهید کوفه و برخی، اسیر شام
اطفال ما گرسنه، شب و روز، تشنهلب
یک شب کسی نداد به ایشان به شام، شام
رأس حسین و دُرد شراب، این چه حالت است؟
نه دهر دون، سر آمد و نه عمر ما، تمام
لعل حسین و چوب جفا، زین ستم به ما
نه پای استقامت و نه دست انتقام
طعن سنان و جور یزید و جفای شمر
ما را انیس و مونس و یار است، «والسّلام»
آن گه یزید، حقّ نبی را بهانه کرد
سوی مدینه، آل علی را روانه کرد
#مجلس_یزید لعنه الله علیه
ميرزا عبدالجواد #جودی_خراسانی
چوب ستم بر این سر اَنوَر مزن یزید
تیر اَلم به جان پیمبر مزن یزید
این سر که نیست از زدنش بر تو واهمه
بودی مدام زینت آغوش فاطمه
باشد هنوز لعل لب او چو کَهربا
از بس کشید تشنگی این سر بکربلا
تنها همین نه از تو به این سر عتاب شد
از هر سری به این سر بیکس عذاب شد
از ضرب سنگ کینه ي این قوم پور کین
این سر بسی ز نیزه فتاده است بر زمین
این سر که آفتاب از او کرده کسب نور
خولی نهاده است به خاکستر تنور
این سرکه داده بوسه بر او سید اَنام
آویختند بر در ِدروازه های شام
این سر که دیده این همه جور مُعاندین
او را رواست چوب زدن در کدام دین
بنما ز کردگار ، تو آزُرمي ای یزید
از روی جدّ او بنما شرمي ای یزید
زینب چو دید کِشت امیدش ثمر نکرد
آهش به آن ستمگر ِدلسخت اثر نکرد
آخر به طعنه گفت بزن خوب میزنی
ظالم به بوسه گاه نبی چوب میزنی
#شام
#مثنوی
#استاد_غلامرضا_سازگار
بازگشتم آتش از پا تا به سر
تا دهم از شام غم، شرحی دگر
بِه که در این قصّه آرم شاهدی
شاهدی مانند «سهل ساعدی»
سهل چون افتاد در شامش عبور
دید آنجا خلق را غرق سرور
شامیان از کوچهها تا بام و در
شهر را بستند آذین سربهسر
کودک و پیر و جوان و مرد و زن
شاد و خندان، رَخت نو کرده به تن
چهرهها، خندان و دلها، شاد بود
بر لب مردم، مبارکباد بود
پیش خود گفتا: چه باشد این نوید؟
از چه اهل شام بگْرفتند عید؟
دید دور از خلق، چندین پیرمرد
گوشهای بنْشسته با اندوه و درد
یک جهان غم، در دل آگاهشان
در درون سینه، زندان، آهشان
گفت: ای در نار غم افروخته!
جانتان در آتش غم، سوخته!
این سرور و شادی و مستی ز چیست؟
گوییا در شام، عید تازهای است؟
در جواب، آن چند پیر خونجگر
اشکشان گردید جاری از بصر
کای ز حیرت، بیقرار و ناشکیب!
فاش برگو آشنایی یا غریب؟
گفت: نامم آشنا باشد یقین
بودم از اصحاب «ختمالمرسلین»
سینهام، لبریز حبّ احمدی است
نام من سهل است، سهل ساعدی است
پاسخش دادند: ای سهل! از چه رو
چرخ گردون بر زمین ناید فرو؟
این سرور و جشن و شادیّ و طرب
هست در قتل حسین تشنهلب
شامیان کردند امروز ازدحام
تا سر پاک حسین آید به شام
سهل را سوز از دل، آه از سر گذشت
وارد دروازه ساعات گشت
هر چه آن سرگشته آمد پیشتر
ازدحام خلق میشد بیشتر
تا در دروازه، سرها را شکافت
دید ناگه هیجده خورشید، تافت
هیجده سوره ز قرآن مجید
هیجده تصویر حق، هجده شهید
پشت آن سرهای بر نی، منجلی
رأس انصار حسین بن علی
پیش آن سرها به نوک نی، سری
سر مگو، خورشید حُسن داوری
شام را غرق حلاوت میکند
آیهی قرآن تلاوت میکند
ناله کرد و خون فشانْد از هر دو عین
گفت: ای وای! این بُوَد رأس حسین
بر سر نی، دُرفشان از لب شده
سایبان محمل زینب شده
دید در آن شادی و آن هلهله
مصطفایی در میان سلسله
گفت با خود: این جوان، پیغمبر است
نه، گمان دارم حسین دیگر است
وای من! او خلق را چارمولی است
این علیّ بن حسین بن علی است
ماه رویش با غبار آمیخته
خون ز ساق هر دو پایش ریخته
با مشقّت رفت تا نزد امام
گفت: ای فرزند پیغمبر! سلام!
منّتی، ای سرو باغ احمدی!
حاجتت را گو به سهل ساعدی
گفت مولا: گر که داری سیم و زر
بذل کن بر نیزهدار خیرهسر
تا سر باب مرا این نیزهدار
آورَد از بین محملها کنار
بلکه چشم شامیان دلسیاه
کم کند آل محمّد را نگاه
#امام_حسین_علیه_السلام
#استاد_غلامرضا_سازگار
کلیم اگر دعا کند بی تو دعا نمیشود
مسیح اگر دوا دهد بی تو دوا نمیشود
اگر جدایی اوفتد میان جسم و جان من
قسم به جان تو دلم از تو جدا نمیشود
گریه اگر کنم همی بهر تو گریه میکنم
ورنه ز دیدهام عبث اشک رها نمیشود
گرد حرم دویدهام صفا و مروه دیدهام
هیچ کجا برای من کربوبلا نمیشود
کسی که گشت گرد تو گرد گنه نمیرود
پیرو خط کربلا اهل خطا نمیشود
عمر گذشت، وانشد راه زیارتت به من
حاجت این شکسته دل، چرا روا نمیشود؟!
::
جز سر غرق خون تو که شد چراغ قافله
رأس بریده بر کسی راهنما نمیشود..
کربوبلا و کوفه شد سخت به عترتت ولی
هیچ کجا به سختی شام بلا نمیشود
چوب به دست قاتلت سوخت و گفت این سخن
جای سر بریده در طشت طلا نمیشود
سوز درون (میثمت) بوده شراری از غمت
ورنه زشعرش این همه شور به پا نمیشود
#شام
#مثنوی
#صابر_همدانی
چون سواد شام کمکم شد پدید
رنگ از رخسار «آلاللَّه» پرید
تا در اینجا محمل زینب رسید
حق به فریاد دل زینب رسید
بشْنو، ای صاحبدل نیکومرام!
اندر اینجا وصف شام و اهل شام
در چنان روزی به فرمان یزید
شامیان بگْرفته یکسر جشن عید
شام را بستند آذین سربهسر
کوچه و بازار و کوی و بام و در
در چنان هنگامه و آن ازدحام
کاروان کوفه وارد شد به شام
کاروانی، اهلش از برنا و پیر
داغدار و زیر زنجیر و اسیر
کاروانی، اشترانش بیجهاز
حامل هودجنشینان حجاز
بود در آن کاروان، بانگ جرس
نالهی اطفال بیفریادرس
سیّد سجّاد، میر کاروان
دست و پایش زیر زنجیر گران
داده بودند از بنیهاشم به نام
هیجده سر را به نوک نی، مقام
هر سری در پیشپیش ناقهای
بر سر نی، چون گل با ساقهای
من بدانها سر اگر کردم خطاب
بود سرّی اندر آن، ای نکتهیاب!
سر از آن گفتم، که سرور بودهاند
امّت مرحومه را سر بودهاند
ورنه باید گفته باشم شد عیان
هیجده خورشید بر نوک سنان
#حضرت_مهدی_علیه_السلام
#مجلس_یزید
#ناصر_دودانگه
می آورم به روی لبم السلام را
آغاز می کنم سخنم با امام را
ما عاقبت به خیری مان در پناه توست
از ما مگیر این کرم مستدام را
کاری خوش است که تو درستش کنی فقط
نسپار دست خلق خدا این غلام را
ما محترم شدیم به لطف نگاه تو
بی تو نداشتیم همین احترام را
آوازه اش تمام جهان را فراگرفت
هرکس که زد به خاطرتو قید نام را
برکت بده برای تو روضه نوشته ام
ختم به خیر کن تو غم ناتمام را
داری جلوتر از غزلم گریه می کنی
من که نگفته ام غم بازار شام را
اشک سر بریده ی جدت شدید شد
زینب همین که وارد بزم یزید شد
16545-1689233283444.mp3
632.8K
بیایید و بخوانید، کتیبه ها به دیوار
نوشته اند زینب، رسیده سَرِ بازار
بیا بهرِ تماشا، ببین یوسف زهرا
واویلا واویلا واویلا واویلا
***
ثواب دو زیارت، به زائرت رسیده
یکی پیکر بی سر، یکی سر بریده
تویی حاصل زینب، امان از دل زینب
واویلا واویلا واویلا واویلا
استاد علی انسانی
35.05M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
کاش در دروازه ساعت زمان می ایستاد
شعرخوانی #احمد_علوی
#حضرت_زینب_کبری_سلاماللهعلیها
#شام
#محمدجواد_غفورزاده
اینجا که بال چلچله را سنگ میزنند
ماهِ اسیر سلسله را سنگ میزنند
ای آسمان نگاه کن! این قوم سنگدل
یاران پاک و یکدله را سنگ میزنند
یا تیغ رویِ «آیۀ تطهیر» میکشند
یا «آیۀ مباهله» را سنگ میزنند
وقتی که دستهای علمدار قطع شد
پاهای غرق آبله را سنگ میزنند
با آنکه هست آینۀ عصمت و عفاف
پرچم به دوش قافله را سنگ میزنند
محراب اگر که خم شود از غم، عجیب نیست
روح نماز نافله را سنگ میزنند
تفسیر عشق بود و پریشانی حسین
وقتی زدند سنگ، به پیشانی حسین
یا عقیلة العرب
#حضرت_زینب_سلام_الله_علیها
#حاج_حیدر_توکلی
دیدند دست بسته ، دستِ خصم بسته
با خُطبه اش طاغوت را در هم شکسته
گفتند زینب سر زده بر چوب محمل
غافل که او بر ناقه ی عریان نشسته
522_18532533422700.mp3
23.24M
روضه (تو کیستی که عقل، مجنون توست)
🎥 مراسم عزاداری شب سوم ماه صفر
🗓 یکشنبه ۲۹ مرداد ۱۴۰۲
🎙 مداح: #حاج_محمود_کریمی
📍 #هیأت_رایةالعباس (علیهالسّلام)
🏷 #حضرت_زینب
522_18533531691021.mp3
9.1M
روضه (حورا و طناب؟ وای بر من)
🎥 مراسم عزاداری شب سوم ماه صفر
🗓 یکشنبه ۲۹ مرداد ۱۴۰۲
🎙 مداح: #حاج_محمود_کریمی
📍 #هیأت_رایةالعباس (علیهالسّلام)
🏷 #حضرت_زینب
#حضرت_زینب_سلام_الله_علیها
#جودی_خراسانی
پس از تو، جان برادر! چه رنجها که کشیدم
چه شهرها که نگشتم، چه کوچهها که ندیدم
به سختجانی خود آن قَدَر نبود گمانم
که بیتو، زنده ز دشت بلا، به شام رسیدم
برون نمود در آن دم چو خصم، پیرهنت را
به تن ز پنجهی غم، جامه هر زمان بدریدم
چو ماه چارده دیدم، سر تو را به سر نی
هلالوار ز بار مصیبت تو، خمیدم
زدم به چوبهی محمل سر، آن زمان که سر نی
به نوک نیزهی خولی، سر چو ماه تو دیدم
ز تازیانه و طعن سنان و طعنهی دشمن
دگر ز زندگی خویش گشت قطع، امیدم
شدم چو وارد بزم یزید، بازوی بسته
هزار مرتبه مرگ خود از خدا طلبیدم
هنوز بر کف پایم، نشان آبله پیداست
به راه شام ز بس از جفا پیاده دویدم
ولی به این همه غم، شاد از آنم، ای شه خوبان!
که نقد جان به جهان دادم و غم تو خریدم
ازین حکایت جانسوز، «جودیا»! صف محشر
به نزد شاه شهیدان، شریک، همچو شهیدم
#شام و #اسارت
#جودی_خراسانی
باز، اسم کوفه آمد در میان و نامِ شام
آه آه از صبحِ کوفه! وای وای از شامِ شام!
روز اندر پیش چشمم، تیرهتر آید ز شب
بشنَود گوشم اگر از خلق دوران، نامِ شام
ابتلای کربلا و ماجرای کوفه را
محو کرد از لوح هستی، محنت و آلامِ شام
بیحیایی بین که با یکدیگر از قتل حسین
مینمایندی مبارک باد، خاص و عامِ شام
آن یکی نان از تصدّق داد، آن خرما؛ ببین
اهلبیت مصطفی را این بُوَد اکرامِ شام
آه از آن ساعت! که زینب بر سر بازار دید
میزنندش سنگ بر سر، از در و از بامِ شام
چون نسوزم ز آتش این غم؟ که از کین ریختند
آتش اندر فرق عابد، خلق خونآشامِ شام
«جودیا»! شام است زآن رو تیره تا صبح ابد
کآمد اندر دهر از صبح آن چنان تا شامِ شام
🩸 #یا_اُمالمصائب 🩸
دَمِ دروازهٔ ساعات؛
غم در جانِ او حل شد!
معطل شد...
معطل شد...
معطل شد...
معطل شد...
🥀 سید محمدحسین حسینی
#شام و #اسارت
#مجلس_یزید
#جودی_خراسانی
روزی که جای آل پیمبر به شام شد
روز جهان به دیدهی احباب، شام شد
پیمانه پُر ز زهر الم شد بر اهلبیت
بر اهل شام، بادهی عشرت به جام شد
بهر نظارهی حرم خاص مصطفی
از مرد و زن، به هر گذری، ازدحام شد
آن سر که بود، زینت دوش نبی، مدام
فرقش نشان سنگ، ز دیوار و بام شد
آه از دمی! که گفت به سجّاد، ظالمی
برخیز پای تخت که وقت سلام شد
خورشید را ز خون شفق، چهره گشت سرخ
در طشت، چون سر شه دین را مقام شد
چوب یزید گشت بر آن لب، چو آشنا
از اهلبیت، شورش روز قیام شد
زینب چو دید آن همه ظلم، از جگر کشید
آهی که روز در نظر خلق، شام شد
گفتا بگیر چوب جفا زین لب، ای یزید!
کآزرده از تو، حضرت «خیرُ الانام» شد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 #با_حال_مناسب_ببینید
🩸 #خرابه_شام
🩸 حجةالاسلام بندانی نیشابوری
#نوحه ورود دروازه شام
سبک سنتی
غم آل علی بار دگر تازه شد
عده ای خسته جان وارد دروازه شد
شامیان صف به صف
سنگ خارا به کف
واعلیا(۲)
یک طرف مطربان به خنده دف می زنند
جمع رقاصه ها یکسره کف می زنند
گریهٔ زینبین
اهل بیت حسین
واعلیا (۲)
سر پرتاب سنگ و شعله دعوا شده
آه از صورت رقیه خون واشده
شد خدا ازدحام
سر بازار شام
واعلیا (۲)
تا یهودی تقاص جنگ خیبر گرفت
ریخت آتش که شعله اش به معجر گرفت
وای لیلا رباب
رویشان شد کباب
واعلیا (۲)
من نگویم چها با دل زینب شده
پر پر سنگ کین شکوفهٔ لب شده
سید الساجدین
شد دلش آتشین
واعلیا (۲)
مصطفی نظری طهرانی
نوحهٔ مصیبت دروازه شام
سبک ( شب های جمعه حضرت زهرای مرضیه سلام الله علیها)
اهل المصیبه صحبت دروازهٔ شام است
بیداد شامی ظلم نامردان بد نام است
حرف دف و نی٬ چنگ وسنگ و آتش بام است
جان آمده برلب از غربت زینب (۲)
یک سو زنان شام پاکوبان و دست افشان
یک سو نوامیس خدا بر ناقهٔ عریان
شامی لبش خندان وآل مرتضی گریان
زینب پریشان شد هنگام افغان شد(۲)
ظلمی که با آل محمد شد خدا داند
بی رحمی شامی زبانزد شد خدا داند
کوی یهودی بدتراز بد شد خدا داند
بر دومی لعنت بر بانی بدعت (۲)
زینب زند بر سر ولی دف میزند شامی
سجاد می نالد ولی کف می زند شامی
بهر تماشا ای خدا صف می زند شامی
بر پاشده غوغا از نالهٔ زهرا (۲)
مزد علی گوئی در این شهربلا سنگ است
همراه بانگ یاعلی بانگ دف و چنگ است
ای بدتر از قوم یهوداین کارتان ننگ است
چشم فلک شد تر از غربت حیدر (۲)
از آتش نی عابدین موی سرش سوزد
دست سکینه هم رقیه معجرش سوزد
آنجا کبوتر بچه ای بال و پرش سوزد
شد محشر کبری فغان و واویلا (۲)
دست خدا بازاست هرچند بین زنجیر است
روباه شامی٬ بچهٔ شیر خدا شیر است
دست بگردن بسته اش باحکم تقدیر است
این جمع آزاده دل بر علی داده (۲)
مصطفی نظری طهرانی
#حضرت_مهدی_علیه_السلام
#شام
#استاد_غلامرضا_سازگار
بیا و درد هجران محبّان را مداوا کن
نگاهی از کرم بر چشمهای خستهی ما کن
تمام آفرینش بیتو باشد جسم بیجانی
بیا با یک نظر بر خلق، اعجاز مسیحا کن
بیا از غربت جدّت بگو، با مردم عالم
بیا و چشم ما را از سرشک سرخ، دریا کن
کنار علقمه با مادر مظلومهات زهرا
دو چشم خویش را دریا، به یاد چشم سقا کن
بیا با اشک کن همچون عموی خویش، سقّایی
بریز از دیده خون و گریه بر اولاد زهرا کن
بیا و تير را بیرون بکش از حنجر اصغر
پسر که ذبح شد از تیرِ قاتل، فکر بابا کن
**
بیا دست یداللهی، برون از آستین آور
طناب خصم را، از دستهای عمّهات وا کن
سر بالای نی، آوای قرآن، خندۀ شادی
بيا دروازۀ ساعات و زینب را تماشا کن
بریزد خون «میثم» تا به خاک پای یارانت
بیا او را برای روز جانبازی، مهیا کن
#شام
#مجلس_یزید
#وفایی_شوشتری
**بخش انتهایی شعری از وفایی شوشتری در مدح امیرالمؤمنین علی علیه السلام که اشاره به مصیبات ایام ماه صفر دارد ...
👇👇👇
تو ای علی مرتضی که مظهر خداستی
به کوفه رفته ای به خواب و خود کجا رواستی
که زینب تو روبرو به زاده ی زناستی
به گوش خویش بشنو و ببین چه ماجراستی
چو او کند سئوال را و این دهد جواب را
به شهر شام خویش را، دمی ز مرحمت رسان
به دختران بی کس ات ببین تطاول خسان
رها نما، تو بیکسان ز قید و بند ناکسان
ز پاره ی دل کسان و اشک چشم بی کسان
به مجلس یزید بین شراب را، کباب را
به دختران خود، نگر که ایستاده صف به صف
ز شامیان نظاره گر نظاره کن ز هر طرف
یزید شوم با دو صد نشاط و شادی و شعف
سر حسین و جام می نی و رباب و چنگ دف
به بزمی این چنین ببین سکینه و رباب را
شها بیا، امیری یزید بی تمیز بین
به پُشت پرده دختران او همه عزیز بین
گشاده موی دختران خویش چون کنیز بین
نگنجد ار، به غیرتت بیا و این دو چیز بین
به طشت زر، سر حسین و ساغر شراب را