eitaa logo
مَبهوتْ³¹⁵
3.8هزار دنبال‌کننده
2.3هزار عکس
837 ویدیو
4 فایل
مـاتُ و مَبهوتِـــ تـواَم، ماهِـ تَماشایــی مَـن.. __________________ وقف‌خانوم‌سه‌ساله³¹⁵ -غیر از علی و اولادش؛ هیچـــــ -------------------- فروشگاهمون: https://eitaa.com/foroosh_mabhot ناشناس: https://harfeto.timefriend.net/17462181710175
مشاهده در ایتا
دانلود
راستش را بخواهی .. این شب‌ها که گذشت ... دست‌‌م بسته بود و قلمم شکسته‌... کلمات را یادم نبود .. الفبا را اما... یادم آمد روز اول.. قلم را با شوقِ نوشتن برای تو¹²⁸ به دست‌هایم سپردم و قلبم از نوشتن حروفِ نام تو¹²⁸ مثل پروانه‌ها پر می‌زد ... این شب‌ها هم .. می‌خواهم به یاد همان بار اول ... لابه‌لای کاغذِ سیاه دلم .. با مداد سفیدِ شما بنویسم ... تنها برای یك حرف .. حرفِ اوّل اسمِ تو .. !
می‌بُری.. حرف آدم‌ها .. رفتارشان .. نگاه‌شان ... خسته‌ت می‌کند ! به ته خط می‌رسی.. بی‌پناه... دنبال یك آغوش امن .. یک گوشه‌ که... بی‌خیال عالم و آدم خودت باشی و خودت ... یک رفیق ... که هم‌نشینی‌ش ... غم عالم ببرد !... نسخه‌ی این درد را ... خیلی وقت پیش... امام جواد علیه‌السلام پیچیده : « به سمت حسین فرار کن ! »
حُسِینٰا و ما نَسیتُ حُسِینٰا .. نمی‌کند ! بچه‌تر که بودم وقتی می‌خواستم آب بنوشم مادرم یادم داد که یادت کنم.. حُسِینٰا و ما نَسیتُ حُسِینٰا یادم تو را فراموش.. نمی‌کند ! وقتی اسمت را می‌شنوم چشم‌هایَم پُر می‌شود از اشك.. قلبم تند می‌زند.. وقتی یادِ پرچم‌َت می‌افتم.. از روزگار که خَسته می‌شوم به یادِ ضریح‌َت سر می‌گذارم رویِ مهر تُربتی که از کربلا رسیده.. حُسِینٰا و ما نَسیتُ حُسِینٰا یادم تو را فراموش.. نمی‌کند ! در هیاهویِ روزها.. وقتی یادم می‌افتد تو هستی آرامش می‌گیرم.. آخرِ شب‌ها یادِ تو دلتنگ می‌کند قلبَم‌ را وقتی باران می‌زند.. یادِ لب‌هایِ تشنه‌ات دیوانه‌ام می‌کند حُسِینٰا و ما نَسیتُ حُسِینٰا یادم تو را فراموش.. نمی‌کند ! آب می‌بینم، تشنگی‌‌ت را .. آفتاب می‌بینم، غریبی‌‌ت را .. خاک می‌بینم، تنهایی‌ت را .. یادم نمی‌رود..! و راستش را بخواهی یادت، رزقِ روحِ من شده است وقتِ هر دلتنگی.. وقتی آدم‌ها از عشق حرف می‌زنند یادم می‌افتد که تو همان عشقِ بی تکراری .. که از قدیم تا همیشه‌یِ تاریخ قدیم‌الاحسان بوده‌ای و قلبم گواهی می‌دهد لحظه‌ی آخر هم یادَت مرا فراموش.. نمی‌کند ! پ.ن: تا آخرین لحظه‌ی حیات‌ش به یادت میهمان آفتاب شد  .. حُسِینٰا و ما نَسیتُ حُسِینٰا یادم تو را فراموش... نمی‌کند ! یاد .. می‌افتم این جمله را او زندگی کرد ..
محبوبِ من! آدم ندیده دلتنگ نمی‌شود و من خیلی دلم می‌خواهد آن یك بار که دیدمت را به یاد بیاورم ... اما فراموش کرده‌ام .. نه فقط آن نگاه را .. که همه‌‌ی حرف‌هایم را .. من فقط یك حرف را در خاطرم مانده... حرفِ اولِ اسم تو ! یك «میمِ مُشدّدِ» مهربان.. «میم» مثل محبوب محبوب مثلِ تو ! «میم. حاء. میم. دالِ» دوست داشتنی من! مهدی‌‌ جانِ مهربانِ من! محبوبِ ماهِ من!.. من برایِ تولدت دوست داشتن‌م را هدیه آوردم می‌خواهد فقط برای تو باشد و بس! تولدت مبارك خیلی دوستت دارم و دلم برایت تنگ شده آرزوی شب تولدت هم اینکه خودت را برسان ... یا مرا به خودت برسان! پ.ن؛ وَمَوَدَّتِي خَالِصَةٌ لَكُمْ، آمِينَ آمِينَ. پ.ن۲؛ -درآمدی بر زیارتِ آلِ یاسین -شبِ تولدِ محبوب!
سر و وضع‌َم را ببین! هیچ‌چیزم به آن‌ها که میهمانی دعوتند؛ نمی‌خورد.. سر و رویِ آشفته؛قلبِ تکه‌تکه،نفسِ بُریده چشم‌های گود افتاده از اشك.. زمین خورده با دستی کوتاه که بلند شده سمت تو امانمی‌رسد به آغوش.ت... سر و وضع‌َم را ببین! نمی‌خورد میهمان باشم اما تا دلت بخواهد شبیهِ گدایی هستم که تکیه داده بر در خانه‌‌ت.. و به هیچ‌کس جز تو امیدی ندارد! تو اما صاحب‌-خانه‌یِ مُحبّتی.. شبیهِ باقیِ آدم‌ها نیستی.. بی‌سروپا گدایِ خانه‌ت‌ را هم میهمان سفره‌‌َت حساب ‌می‌کنی.. به استقبال‌َش می‌روی می‌نشانی‌ش کنارِ خودت و لُقمه می‌گذاری دهانش.. منِ گدایِ روسیاهِ دقیقه‌-نودی آشفته‌ وضع و پریشان حال رسیده‌م بگویم؛ میهمان حساب کنی یا گدا؛نان بدهی یا استخوان،من یك عمر است که کاسه‌لیسِ سفره‌یِ مُحبّت توأم. قدِّ یك سحر یا افطار مرا کنارِ خودت بنشان‌ ومرا به آغوش‌ت راه بده.. پناه‌تر از تو برایِ ما پیدا نخواهد شد.. برایِ ما. آدم‌های دقیقه-نودیِ روسیاه و غریب... پ.ن؛ آخرین روز شعبان ۱۴۴۶
مَبهوتْ³¹⁵
این چیزیه‌ که‌خودم‌ ازت‌ یادگرفتم‌: نه‌ فلان‌ سبک‌ مهمه؛نه‌ فلان‌ مدل‌مو نه‌فلان‌هیئت و .. کارایی‌ ک
«اِی جانِ جهان! جهانِ جان!‌ ادرکنی قیّومِ زمیـن و آســـمان .. ادرکنی اِحیاگرِ صد دمِ مسیــحا ! الغــــوث یا حضرتِ صـــاحب‌الزّمان! ادرکنی» تُربت به دست.. روضه‌ش را با همین دوخط شروع ‌می‌کرد و بعد.. انگار مُستمِع و در و دیوارِ جلسه از حرارتِ مُحبّت‌ش نسبت به اباعبدالله گُر می‌گرفتند! «اشك» داشت.. اهلِ مقتل بود! بی‌حساب و کتاب حرف نمی‌زد.. «سوز» داشت «عزیزم»‌ش را ؛«جان» گفتن‌ش را .. خرجِ «حُسین» می‌کرد و بس!.. «نوکری» می‌کرد و .. شأنیتی جُز مواسات در روضه برایِ خودش قائل نبود؛ بلندبلند گریه می‌کرد و .. حقِ روضه را در حد توانش به جا می‌آورد.. می‌سوخت و می‌سوزاند.. نام محبوبش را نفس می‌کشید.. ذکر می‌گرفت و «آه» می‌کشید! پایِ منبرش که می‌نشستی،حرفِ «کربلا» که می‌شدچراغِ دلت را به امید روشن می‌کرد و می‌فرمود؛ «می‌ریم کربلا... به دلت بگو! می‌ریم کربلا...» آخرش هم وقتی می‌خواند «یارحمة‌الله‌الواسعه..» طوری بغل باز می‌کرد که مطمئن بودی رحمتِ واسعه‌ی خدا بغل‌ت کرده! آقایِ روضه‌خوان.. کس و کاری جز علی و اولاد علی علیهم‌السلام نداشت! پایِ هیچ سُفره‌ای جز سفره‌یِ ارباب‌ش نبود! راه و رسمِ «عاشقی» بلد بود.. حسین بختیاری.. یک عاشقانه‌ی آرام را زندگی کرد.. عاشقانه‌ای که معشوق‌ش.. حسین بود و بس! همین هم هست؛ عاشق که باشی.. آخرش هم ختم به عشق می‌شود! ختم به آغوشِ همان معشوقی که برایش خوانده بودی؛ «بغل بگیر مرا احتیاجِ من بغل است!» پ.ن؛ جان و جهان‌ِ آقایِ روضه‌خوان دنیایِ دور از تو .. دارد سخت می‌گذرد.. فریادرس تویی! به دادِ دلِ ما برس.. عاشقانی که مُدام از فرج‌ت می‌گفتند عکس‌شان قاب شد و از تو نیامد خبری! پ.ن۲؛ شادیِ روحش بفرمایید «یاحسن»