eitaa logo
مَبهوتْ³¹⁵
3.7هزار دنبال‌کننده
2.1هزار عکس
658 ویدیو
5 فایل
ماتُ و مَبهوتِ تواَم، ماهِ تَماشایی مَن.. __________________ عبدالرقیه‌خانوم³¹⁵ -غیر از علی‌"ع" و اولادش؛ هیچ -------------------- فروشگاهمون: https://eitaa.com/foroosh_mabhot اینم لینک ناشناس: https://harfeto.timefriend.net/17305761504826
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
همه‌ی‌ما... یک روز... یک‌جا... پای‌مان به باز شد! و آن یک روز... شد توشه‌ی همه‌ی عُمرِمان! از آن وقت... مزه‌ی زیر زبان‌مان رفت و... حالا با هیچ‌چیزی... آن را عوض نمی‌کنیم! الهی دَرِ این خانه پیر شویم... الهی در پریشانی دنیا... فقطِ دورِ علی و اولادش بگردیم!
268.7K
با‌حال‌مناسب‌گوش‌کنید💔
چرا نباید تو را دوست داشت؟! وقتی همه‌ی هزینه‌های‌مان را... به‌عهده گرفتی! چرا نباید تو را دوست داشت؟! وقتی که همه پُشتِ‌پا زدند... تنها تو بودی که... پای‌مان را به باز کردی! چرا نباید تو را دوست داشت؟! وقتی کشتی‌های‌مان غرق شده بود... دست‌مان را گرفتی و... نشانی را دادی! چرا نباید تو را دوست داشت؟! وقتی نه راهِ پس داشتیم... نه پیش... تا تَهِ خط ایستادی کنارمان! چرا نباید تو را دوست داشت؟! وقتی از زمین و زمان برای‌مان می‌بارید... مثل کوه ایستادی پُشتِ‌مان و... گفتی: مالِ بَد... بیخِ ریشِ صاحب‌ش! من... اگر یک دلیل برای زندگی داشته باشم؛ آن هم تو هستی؛ عزیزدلم!
این روز ها آشفتگی و پریشون حالی زیادی دارم و نمی دونم الان از کجا براتون بگم! همه از دروازه ساعات گفتن و روضه ها رو خوندن؛امسال یه بنده خدایی برام یه روضه از دروازه ساعات گفت که هروقت اسم این دروازه میاد یادم میوفته و ناگاه حالم خراب میشه! در هیچ جای مقتل نیومده که مخدرات گریه کرده باشندو مامور به صبر بودن،مخدرات به دروازه ساعات که رسیدن یزید لعنت الله علیه از روی لج همه ی مادرانی که بچه ی نوزاد دارن رو جمع می‌کنه پشت دروازه تا به بچه هاشون شیر بدن . . روایت میگه همینکه در دروازه ساعات باز شد حضرت رباب سلام الله علیها صیحه ای زدن و بیهوش شدن . . خطاب به سیدالشهدا میخام بگم: نمی دونم به چی ماها تو دل خوش کردی که حاضر شدی از رقیه‌ت،از علی اصغرت،از علی اکبرت،از اباالفضلت،از زینبت بگذری . . دیگ هیچ دل خوشی توی دنیا نیست برای من مگر اینکه شهیدت بشم،من باور کردم که برات میمیرم ابی عبدالله،برام عینه مرگه از این باورم بگذرم . . پ.ن:من باورم شده که فدای تو می شوم باور مکن که بگذرم از باورم حسین . .
درد و دلی بگم... وقتش که بگذره دیگه نمیچسبه! نه دل به چیزی نه چیزی به دل... دیدی میگن بزار پنج سال دیگ بهش میرسی؟خب عزیزم برفرضی هم که رسیدم،تو نمیگی پنج سال از عمری رفت که قابل برگشت نیست؟!من الان به تو نیاز دارم!من الان احتیاج دارم،الانه که وقتشه... باباحیدر،آقای اباعبدالله،خانوم‌سه‌ساله‌ اینا دنیویش بود منتها اینو به شما میگم منو الان پیش خودتون ببرید؛من پیر شم کسی رو ندارم من رو بیاره پیشتون،راستش من همین الآنم کسی رو ندارم که بخواد من رو پیش تو بیاره اگه چیزیم بشه... دلت برام بسوزه،از روی ترحمت منو ببر؛ترحم تو می ارزه به لطف خیلی ها... اجازه نده دوریم باعث فراموش شدنم بشه... هرکسی اندازه دلتنگی هاش درگیره شبه؛به خودت قسم توی درگیری هامم درگیرتم... پ.ن:گاهی مرا نگاه کنی، رد شوی بس است آنان که بی‌کس اند،به یک در زدن خوش اند...
این روز ها آشفتگی و پریشون حالی زیادی دارم و نمی دونم الان از کجا براتون بگم! امسال یه بنده خدایی برام یه روضه از دروازه ساعات گفت که هروقت اسم این دروازه میاد یادم میوفته و ناگاه حالم خراب میشه! در هیچ جای مقتل نیومده که مخدرات گریه کرده باشندو مامور به صبر بودن،مخدرات به دروازه ساعات که رسیدن یزید لعنت الله علیه از روی لج همه ی مادرانی که بچه ی نوزاد دارن رو جمع می‌کنه پشت دروازه تا به بچه هاشون شیر بدن.. روایت میگه همینکه در دروازه ساعات باز شد حضرت رباب سلام الله علیها صیحه ای زدن و بیهوش شدن.. خطاب به سیدالشهدا میخام بگم: نمی دونم به چی ماها تو دل خوش کردی که حاضر شدی از رقیه‌ت،از علی اصغرت،از علی اکبرت،از اباالفضلت،از زینبت بگذری.. دیگ هیچ دل خوشی توی دنیا نیست برای من مگر اینکه شهیدت بشم،من باور کردم که برات میمیرم ابی عبدالله،برام عینه مرگه از این باورم بگذرم.. پ.ن:من باورم شده که فدای تو می شوم باور مکن که بگذرم از باورم حسین..