eitaa logo
مَبهوتْ³¹⁵
3.8هزار دنبال‌کننده
2.3هزار عکس
831 ویدیو
4 فایل
مـاتُ و مَبهوتِـــ تـواَم، ماهِـ تَماشایــی مَـن.. __________________ وقف‌خانوم‌سه‌ساله³¹⁵ -غیر از علی و اولادش؛ هیچـــــ -------------------- فروشگاهمون: https://eitaa.com/foroosh_mabhot ناشناس: https://harfeto.timefriend.net/17462181710175
مشاهده در ایتا
دانلود
مَبهوتْ³¹⁵
-من هرچی دارم از دعایِ رقیه"س" .. 📍بهشت‌زهرا"س"
یعنی میشود آنروز، درون تنگنای قبر شانه‌ام را بگیری و تکان بدهی: اسمع افهم، انا رُقَیه بِنتُ الحسین! سر و کارت با من است، بقیه بروند!!!
آقای‌اباعبدالله‌بالاخره‌اومدم‌دورت‌بگردم.. اما‌ایندفعه‌با‌قلبِ‌شکستم‌اومدم‌پیشت💔 تو‌این‌مدتی‌که‌از‌شما‌دور‌بودم‌‌خیلی‌بهم سخت‌گذشت.. آقاجان‌از‌هرکی‌بگی‌حرف‌شنیدم.. حتی‌از‌کسایی‌که‌سنگشون‌رو‌به‌سینه‌میزدم و‌حاضر‌بودم‌همه‌کار‌براشون‌بکنم‌تا‌حالشون‌ خوب‌باشه‌همونا‌هم‌کُلی‌چیز‌بهم‌گفتن😞 بهم‌تهمت‌زدن،بُغضَمُ درآوردن.. ولی‌دورت‌بگردم‌مهم‌اینه‌الان‌اینجا‌کنار‌شما تو‌هوای‌شما‌دارم‌نفس‌میکشم.. دارم‌جایی‌نفس‌میکشم‌که‌عمه‌جانم زینب"س"نفس‌کشیده.. دارم‌جایی‌قدم‌برمیدارم‌که‌خانم‌جانم رقیه"س"قدم‌برداشته..
دیگه مگه اینکه امام رضا یه کاری واسم کنه‌.. پ.ن:حضورِ خلق چنان ‌شد که بینِ خنده بگِریم بیا به مجلس من تا میانِ گریه بخندم..
مَبهوتْ³¹⁵
خدایا وقتی به این فکر میکنم که من فقط یه‌بار قراره تو این دنیا زندگی کنم.. و بعد به این فکر میکنم ک
فرمود که وقتی سر ابی عبدالله رو به مجلس آوردن بچه های سیدالشهدا پشت مخدرات قایم شدن و از ترس همه بدنشون می‌لرزید . . توی روضه ی خانم سه ساله اولین چیزی که به ذهنم خطور می‌کنه اینه که ابی عبدالله چرا بخاطر ماها از خانم گذشت . . میگه که بعد از آتیش زدن خیمه ها طفل ها که بیرون اومده بودن از شدت ترس به خودشون میلرزیدن . . حرامزاده‌ گفت اگه قراره این هارو پیش یزید لعنت الله علیه ببریم زنده نمیمونن و باید بهشون آب بدیم . . میگه که اولین جام آب که از همه کوچیک تر بود رو به خانم سه ساله دادن . . دیدن که خانم قبل از نوشیدن آب سمت قتلگاه میره . . وقتی جویای این شدن که چرا به سمت قتلگاه میره فرمود:پدرم وقتی به میدان می‌رفت تشنه بود،میخوام این آب رو به اون بدم . . پ.ن:وقتی که پیدا شد، خمیده راه می‌رفت شد پیرتر از زینب کبری،رقیه . .
بارون شدید بود . . سگی توی جوبی گیره کرده بود و دست و پا میزد؛هیچکس تلاشی برای نجات این سگ نکرد . . فرمود که آسید مهدی قوام رفت توی جوب آب و سگ رو نجات داد . . نقل هست که سگ بعد از نجاتش رو به آسمون نگاه کرد و زوزه ای کشید . . دیدن آسیدمهدی قوام بدجوری گریه می‌کنه . . فرمود خدایا سگی رو به سگی ببخش . . پ.ن:هرکه در حصن حصینت آمده، تطهیـر شد با وضو باید به سگ در بین قرآن دست‌زد . .
مَبهوتْ³¹⁵
ما جایی نداریم جز هیئت.. ما کاری تو دنیا جز گریه برات نداریم.. هرجا دلمون گرفت.. هرجا اذیت شدیم..هر
به‌به ببین چی گفته شاعر: آن عِشقِ مُقَدسی که در بَزم شهود لطف علوی زده برایم رقمت دیدی که کسی مرا خریدار نبود گفتی که بیا روضه، خودم می خرمت با گریه، تمنای شهادت دارم انداخته بر طمع،مرا هم کرمت -منکه میدونم قابل نیستم.. منکه میدونم در حد و اندازه این صحبتا نیستم.. کَرَم شما منو به طمع انداخته..💔 وا شد گره های کور از زندگی‌ام دادم به رقیه هر زمانی قسمت تا میر و علمدار غمت عباس است بالاست همیشه تا قیامت علمت یک عمر ازین روضه بهم ریخته‌ام در قتلگهت ریخته قاتل بهمت آن گونه تنت پخش به صحرا شده که مانده چه کند عقیله با جسم کمت اصلا به چه رویی جلوی مادر تو بردند لباس از بدن محترمت..😭
شنیدمت که نظر می‌کنی به حال ضعیفان . .