🔰 از امام صادق (ع) نقل شده که فرمودند: «کسی که در شب جمعه سوره جمعه را بخواند، کفاره گناهان ما بین دو جمعه او خواهد بود. »
بیایید امشب، دلها را به آیات الهی روشن کنیم و ثواب قرائت این سوره نورانی را تقدیم کنیم با ذکر فاتحهای، صلواتی، به روح همه رفتگان، باشد که مشمول دعای خیرشان گردیم.
ماجرای عجیب جعبه کفش پاره و پدری که با چشمان خیس مغازه را ترک کرد! 👟💔
عصر پنجشنبه بود و مغازه کفشفروشی شلوغ. مردی میانسال با کاپشنی که رنگ و رویش رفته بود، دست دختربچهی ۷-۸ سالهای را گرفته بود و وارد شد. چشمان دخترک برق میزد. یکراست رفت سراغ کفشهای صورتی چراغدار که پشت ویترین دیده بود.
دخترک با ذوق کفش را پوشید و شروع کرد به کوبیدن پاهایش روی زمین تا چراغهای پاشنهی کفش روشن شود. خنده از لبش نمیافتاد. رو کرد به پدرش و گفت: «بابا! همین خوبه؟ همینه که قول داده بودی؟»
پدر لبخند تلخی زد. آرام به سمت فروشنده رفت و قیمت را پرسید.
فروشنده گفت: «۹۵۰ هزار تومان.»
مرد انگار آب سردی رویش ریخته باشند، یخ کرد. دستش را بیاختیار روی جیبش گذاشت. میدانستم کل موجودیاش شاید به سیصد هزار تومان هم نرسد.
به سمت دخترش برگشت. نمیدانست چطور بگوید «نه». زانو زد و آرام گفت: «دخترم... این کفش یکم برات تنگ نیست؟ انگار پات رو اذیت میکنه... بریم یه مدل دیگه ببینیم؟»
دخترک با بغض گفت: «نه بابا، اندازهمه... به خدا پام راحته... قول میدم خرابش نکنم...»
نگاههای سنگین مشتریان دیگر روی این پدر و دختر بود. پدر داشت خرد میشد. عرق سردی روی پیشانیاش نشسته بود. دست دخترش را گرفت تا با ناامیدی از مغازه بیرون بروند.
ناگهان شاگرد مغازه که پسری جوان بود، با صدای بلند گفت: «آقا صبر کنید! اون کفش رو نذارید سر جاش!»
همه برگشتند. پسر جوان با عجله دوید و جعبه کفش را از دست دختر گرفت و با حالتی جدی به صاحبکارش (فروشنده اصلی) گفت:
«اوستا! این همون جفته که لنگهش توی انبار زیر نور آفتاب رنگش یه پرده رفته بودا! همونی که زدیم تو لیست حراجیِ انبارگردانی.»
بعد رو کرد به پدر و با صدایی که همه بشنوند گفت: «آقا شانس آوردید! این مدل چون تکسایز شده و یه ایراد جزئی رنگ داره (که اصلا معلوم نبود)، قیمتش شده ۱۸۰ هزار تومان. اگه نمیخواید بذارم برای مشتری بعدی؟»
پدر با ناباوری به پسر جوان نگاه کرد. او میدانست کفش هیچ ایرادی ندارد. نگاهی به چشمان پسر انداخت و مهربانیِ زلال را در آن دید.
با صدایی لرزان گفت: «بله... بله میخوایم.»
پول را داد. وقتی داشتند میرفتند، دخترک خوشحالترین بچه دنیا بود و پدر، با قامتی که انگار دوباره راست شده بود، دست دخترش را فشرد. موقع خروج، پدر برگشت و با نگاهی خیس از اشک، فقط یک بار سرش را برای شاگرد مغازه تکان داد. آن نگاه، هزاران کلمه تشکر داشت.
بعد از رفتن آنها، صاحب مغازه که تا آن لحظه ساکت بود، جلو رفت و به شاگردش گفت: «پسر! اون کفش سالم بود! چرا ضرر زدی به دخل؟»
شاگرد لبخندی زد و گفت: «اوستا، اون کفش چراغش فقط زیر پای اون دختر روشن میشد، اما چراغ دلِ اون پدر، با این کار تا آخر عمر روشنه... مابهالتفاوتش رو از حقوق خودم کم کنید.»
صاحب مغازه اشک در چشمانش جمع شد، صورت شاگردش را بوسید و گفت: «امروز بهترین کاسبی عمرم را یادم دادی. حلالت باشد...»
نتیجه اخلاقی:
گاهی برای اینکه «دلی» نشکند، باید قانونی را شکست.
بخشندگی فقط پول دادن نیست؛ گاهی «بهانهتراشی» برای حفظ غرور یک پدر، بالاترین عبادت است.
یادمان باشد: صدایی که هنگام شکستن غرور یک پدر شنیده میشود، عرش خدا را میلرزاند.
بیایید تمرین کنیم:
اگر دستی میگیریم، حواسمان باشد که چشمی را گریان و سری را خم نکنیم.
مهربانی باید «باوقار» باشد، نه «ترحمآمیز»
❤️🌹❤️
🏴 #شهادت_امام_هادی_علیه_السلام
📜شناخت شناسنامه ای
🌸#امام_علی_النقی علیه السلام :
✅ نام: علی علیه السلام
✅ نام پدر: امام جواد علیه السلام
✅ نام مادر: سمانه
✅ کنیه: ابوالحسن سوم
✅ لقب: هادی، نقی
✅شهرت: عسکری (به جهت حصر در منطقه نظامی)
✅ مقام امامت: دهمین امام
✅ مقام عصمت: دوازدهمین معصوم
🌸 روز و ماه تولد: ۱۵ ذیحجه
🌸 سال تولد: ۲۱۲ هجری قمری
🌸 آغاز سال امامت: ۲۲۰ هجری قمری
✅ آغاز سن امامت: حدود ۸ سالگی
✅ مدت امامت: ۳۳ سال
✅مدت عمر: ۴۱ سال
✅فرزندان: ۴ پسر (امام حسن عسکری علیه السلام) و یک دختر
✅هجرت اجباری: از مدینه به سامرا
✅خلفای غاصب معاصر: متوکل، معتز
☑️روز و ماه شهادت: سوم رجب
☑️سال شهادت: ۲۵۴ هجری قمری
☑️محل شهادت: سامرا
✔️قاتل: معتز خلیفه ملعون عباسی
✅مرقد مطهر: سامرا، عراق
✅زیارات معروف ایشان: زیارت جامعه کبیره؛ زیارت غدیر...
✅اقدامات برجسته: هدایت امت اسلام، اهتمام بر حفظ و نشر احکام و معارف اسلامی، شناساندن مکتب جعفری، تربیت شاگردان و اصحاب گرانقدر، مبارزه پنهان و آشکار با خلیفه ستمگر (که باعث احضار به سامرا و حصر در منطقه نظامی شد).
🏴 #شهادت_امام_هادی_علیه_السلام
آیا میدانید ماجرای شعر مشهور؛
''با آل علی هر که در افتاد ور افتاد'' چیست و این اثر از چه کسی هست؟
این شعر را سید اشرف الدین حسینی (مدیر نشریه نسیم شمال) خطاب به نیکلای اول سزار یا تزار روسیه سرود.......
بعد از اینکه نیکلای فرمان داد که حرم مطهر رضوی (ع) گلوله باران شود وگفت: حرم را زیر و رو میکنم تا ببینم چه کسی جلوی من را میگیرد...
بحالت مستی توهین میکرد. دین و مذهب ما را نشانه میگرفت.
اما همان شب بطور نامحسوس و بطور معجزه آسایی که هیچ پزشکی علتش را نفهید به درک واصل شد. صبح که منتظر دستورش بودن با جنازه......... روبرو شدند.
اکثریت فرماندهان یا جنون گرفتن یا فرار کردن، بعضیها هم بقدرت اهلبیت سلامالله علیها پیبرده و متاثر شدند...
در همان روز بطور ناباورانه طبع شعر آقا سید اشرفالدین شعلهور میشود.
شعر کامل را بدین ترتیب سرودند:
دیشب به سرم باز هوای دگـر افتـاد
در خواب مرا سوی خراسان گذر افتاد
چشمم به ضریـح شه والا گهر افتاد
این شعر همان لحظه مرا در نظر افتاد:
با آلعلی هرکه درافتـاد، ورافتاد
این قبر غریبُ الغُـرَبا، خسرو طوس است
این قبر مُعین الضعفا، شمس شموس است
خاک در او ملجأ ارواح و نفـوس است
باید ز ره صدق بر این خاک درافتاد
با آل علی هرکه درافتاد، ورافتاد
حـوران بهشتی زده اندر حرمش صف
خیل ملَک از نور، طبقها همه بر کف
شاهـان به ادب در حرمش گشته مشرف
اینجاست که تاج از سر هر تاجوَر افتاد
با آل علی هر که درافتاد، ورافتاد
اولاد علی شافع یوم عرصاتند
دارای مقامات رفیـعُ الدرجاتند
در روز قیامت همـه اسباب نجاتند
ای وای بر آن کس که به این آل درافتاد
با آل علـی هـرکه درافتاد، ورافتاد
کام و دهن از نام علی یافت حـلاوت
گل در چمن از نام علی یافت طراوت
هر کس که به این سلسله بنمود عداوت
در روز جزا جایگهش در سقر افتاد
با آل علی هرکه درافتاد ورافتاد
هرکس که به این سلسله پاک جفا کرد
بد کرد و نفهمید و غلط کرد و خطا کـرد
دیدی که یزید از ستم و کینه چهها کرد
آخر به درک رفت و به روحش شرر افتاد
با آلعلی هرکه درافتاد، ورافتاد
ای قبله هفتم که تویی مظهر یاهو
ای حجت هشتم که تویی ضامن آهو
ما جمله نمـودیم به سوی حرمت رو
از عشق تو در قلب و دل ما شرر افتاد
با آلعلی هرکه درافتاد، ورافتاد...