بسم الله الرحمن الرحيم
#امام_باقر_ع_شهادت
شاعر: #محمود_اسدی
▶️
من ولی الله اکبر هستم
پنجمین حجت داور هستم
باقر آل پیمبر هستم
از ستم طایر بی پر هستم
همه دیدند ز من مهر و وفا
باز کردند به من ظلم و جفا
@hosenih
گر چه از زهر به خود پیچیدم
کس نداند که چه غم ها دیدم
از غم کودکی ام پاشیدم
همه شب تا به سحر نالیدم
گر به هم ریخته اعضایم شد
قاتلم،دیده ی بینایم شد
طفل بودم که اسارت دیدم
خیمه ها را همه غارت دیدم
من چهل روز حقارت دیدم
عمه را بزم جسارت دیدم
بزمِ مِی بود لعینی برخاست
دختری را به کنیزی میخواست
@hosenih
رفتم از یاد و نرفته از یاد
همه ی زندگی ام رفت به باد
تا که همبازی ام از ناقه فتاد
زجر آمد ز ره و زجرش داد
لگدی زد به تن او که خداش
نکند قسمت کافر ای کاش
⏹
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
بسم الله الرحمن الرحيم
#امام_باقر_ع_شهادت
شاعر: #محمد_مبشری
▶️
من خستگی ها دیدم و دل بی قراری
اندوه دیدم با هزاران زخم کاری
من دیده ام دلواپسی و سوگواری
هم اشک جاری دیده ام هم خون جاری
من آن چه را دیدم ندیده هیچ چشمی
کار ، اراذل را بدون هیچ شرمی
من تشنگی در خیمه ها را خوب دیدم
من خستگی بچه ها را خوب دیدم
تصویر درد کوچه ها را خوب دیدم
من حمله های پنجه ها را خوب دیدم
دیدم که طفلان حرم هر سو دوانند
بی معجرند و زخمی و سینه زنانند
@hosenih
در یک عبا یک پیکر صد چاک دیدم
یک نوجوان را غرق خون و خاک دیدم
شش ماهه طفلی رفته تا افلاک دیدم
سرها به دست مردم ناپاک دیدم
با چشم خود دیدم هزاران داغ تازه
نعل نوی اسبان و تشییع جنازه
تنگ غروب و کل صحرا لاله گون بود
چشم تمام آسمان ها غرق خون بود
مرکب رسید و زین و پشتش واژگون بود
من هر چه گویم باز هم از آن فزون بود
ناگاه غرید آسمان انگار آن جا
بین اراذل بر سَرِ ، سَر بود دعوا
دیدم یکی با چکمه در گودال می رفت
با بدترین شکل و چه بد احوال می رفت
با قصد ذبح صید خونین بال می رفت
دیدم که عمه زینبم از حال می رفت
در پیش ناموس خدا سر را بریدند
در پیش چشمانش محاسن را کشیدند
@hosenih
من نیم روزی غرق آه و ناله دیدم
گلبرگ ها را پر ز اشک و ژاله دیدم
یاس سپید اما به زیر هاله دیدم
من یک سه ساله با غمی صد ساله دیدم
دیدم که دق کرد عمه ام در کنج ویران
پیچیده آه و ناله ام در کنج ویران
من چشم هایی که نمی دیدند دیدم
آن بی حیاهایی که خندیدند دیدم
در کوفه آن ها را که رقصیدند دیدم
من سنگ هایی را که باریدند دیدم
آن سنگ ها یا بر سر عمه نشستند
یا آن که پیشانی جدم را شکستند
⏹
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
بسم الله الرحمن الرحيم
#حضرت_مسلم_بن_عقیل_ع
شاعر: #غلامرضا_سازگار
▶️
کیستم من؟ خونِ خونِ حضرت ربّ جلیلم
اولین قربانی ثارالله از نسل خلیلم
آل عصمت را فدایی آل هاشم را سلیلم
دست بسته، تشنه لب، در یاری قرآن، قتیلم
در به در، در کوچههای کوفه، عالم را دلیلم
من خروشـان، شیـر ثارالله، فرزنـد عقیلم
پهندشت کربلای کوفه، میدان قیامم
کوفه باشد، هم زمین کربلا، هم شهر شامم
میرسد بوی وصال از سنگ دشمن، بر مشامم
بیامامم آب گردد آتش سوزان به کامم
با امامم تشنگی خوشتر زآب سلسبیلم
من خروشان، شیر ثارالله، فرزند عقیلم
@hosenih
پای تا فرقم، حسینی، فرق تا پایم خدایی
پنج فرزندم بُوَد در یاری قرآن، فدایی
روی خونینم، شده آیینۀ ایزد نمایی
عضوْعضوم، میکنند از یکدگر، میل جدایی
خون به رخ، زیب جمالم زخمها بر نی جمیلم
مـن خروشـان، شیـر ثـارالله، فرزنـد عقیلم
کوچهها دریای دشمن بود و من تنهای تنها
سنگ بود و آتش و شمشیر و تیغ و تیر اعدا
خستگی بود و عطش بود و دو چشم از اشک دریا
بودم از روز ولادت، عاشق فرزند زهرا
هم غریبم، هم اسیرم، هم شهیدم، هم قتیلم
من خروشـان، شیـر ثـارالله، فرزنـد عقیلم
سیل اشک از دیده و خون بود، جاری از دهانم
مدح مولایم، حسین ابنعلی ورد زبانم
ریخت قلب زاده مرجانه، از تیغ بیانم
گرچه بیرون رفت زیر تیغ از تن مرغ جانم
عزتی از خود نشان دادم، که شد دشمن ذلیلم
من خروشـان، شیــر ثـارالله، فرزنـد عقیلم
کوفیان بندند اگر در کوفه بر پا ریسمانم
یا رود بازار قصّابان تن، بهتر ز جانم
این مصیبتها بوَد، مُهر کلاس امتحانم
فاطمه امشب کند، در باغ جنّت میهمانم
لحظه لحظه میرسد بر گوش، بانگ الرحیلم
مـن خروشـان، شیر ثـارالله، فـرزند عقیلم
@hosenih
خاک کوچه، سجدهگاه و بام کوفه، قتلگاهم
کشتنم گشته ثواب و مهر ثارالله گناهم
همچو ماه نو، تماشایی شده روی چو ماهم
مانده بر راس حسین و محمل زینب، نگاهم
اشکْ ریزان، در غم آن عصمت رب جلیلم
من خروشـان، شیـر ثـارالله، فرزند عقیلم
بام کوفه نه، بود آغوش ثارالله، جایم
میزند، در زیر خنجر، یوسف زهرا صدایم
خلق را، با دستهای بستهام، مشکلگشایم
خاک پای میثم تمار مولایش، نمایم
صدچو «میثم» گر شود در عرصه محشر، دخیلم
مـن خروشـان، شیـر ثـارالله، فــرزند عقیلم
⏹
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
بسم الله الرحمن الرحيم
#حضرت_مسلم_بن_عقیل_ع
شاعر: #حسن_لطفی
▶️
وقتی نفس از سینه بالاتر نیاید
جز هِق هِق از این مردِ غمگین بر نیاید
خیلی برایِ آبرویم بد شد اینجا
آنقدر بد دیدم که در باور نیاید
در را خودم بر رویِ دشمن باز کردم
گفتم به طوعه تا که پشت در نیاید
@hosenih
سوگند خوردم در مدینه بعدِ زهرا
خانومِ خانه پشتِ در دیگر نیاید
دیر است اما کاش میشُد تا عقیله
شهرِ تنور و خار و خاکستر نیاید
بر پُشتِ دستم میزنم دیدی چه کردم
هرکس بیاید مادرِ اصغر نیاید
ای کوفه با تو آرزویم رفت از دست
بی آبروها آبرویم رفت از دست
در کوچهها بر خاکها رویم کشیدند
در را شکستند و به پهلویم کشیدند
در پیشِ زنهاشان غرورم را شکستند
با پا زدنهاشان غرورم را شکستند
از بس که زخمم میزدند از حال رفتم
بینِ جماعت بودم و گودال رفتم
عمامهی من را که غارت کرد نامرد
با نیزهای آمد جسارت کرد نامرد
دو کودکم دیدند بر جانِ من اُفتاد
دو کودکم دیدند دندانِ من اُفتاد
طفلانِ من دیدند طفلانت نبینند
آقا جسارت را به دندانت نبینند
با سنگهای خود سرِ من را شکستند
انگشتِ بی انگشترِ من را شکستند
ای کاش میشُد لحظهی آخر نیاید
یا ساربان دنبالِ انگشتر نیاید
@hosenih
وای از دلِ زینب چه میآید سرِ او
وقتی که انگشتر زِ دستت در نیاید
یا لااقل دنبالِ این هشتاد خانوم
نامحرمی با خیزرانِ تَر نیاید
بالا سرت وقتی که گودالت شلوغ است
هرکس بیاید کاشکی مادر نیاید
⏹
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
بسم الله الرحمن الرحیم
#حضرت_مسلم_بن_عقیل_ع
#محمدجواد_شیرازی
▶️
سلام ای نازنین شاه و حبیبم
بیابان گرد تنهای غریبم
نوشتم که بیا، شرمنده هستم
من از این نامه ها شرمنده هستم
@hosenih
تمام قول ها از دم دروغ است
سرِ آهنگران خیلی شلوغ است
نوشتند و تو را ای یار خواندند
ولیکن پای این پیمان نماندند
ولایت در وجودم منجلی بود
گناهم بردن نام علی بود
هر آنچه کوشش و همت نمودند
شنیدی که حریف من نبودند
تمام دشمنان را خوار کردم
شبیه مرتضی پیکار کردم
امان دادند، عهد خود گسستند
به کعب نیزه دندانم شکستند
از اولاد زنا نیرنگ خوردم
من از زن های کوفه سنگ خوردم
صدای العطش آمد به گوشم
خبر داری نشد آبی بنوشم
خدا را شاکرم آبی نخوردم
فدای کام خشکت، کام خشکم
سر دارالعماره گریه کردم
به یاد شیرخواره گریه کردم
@hosenih
عجب جشنی به پا شد عید قربان
سرم از تن جدا شد نذر جانان
تنم را بین هر کوچه کشیدند
به روی سینه ام طفلان دویدند
همه دارایی ام را غصب کردند
سرم را روی نیزه نصب کردند
در این شهر جفا و نا امیدی
کنار مزبله ماندم، شنیدی؟
نگویم مابقی ماجرا را
نگویم کوچه ی قصاب ها را
به زیر نور مهتاب و ستاره
تنم آویخته شد بر قناره
نیا کوفه که کوفه قحط آب است
نفاق و خدعه هاشان بی حساب است
نیا تا دخترت در تب نیفتد
نظر بر سایه ی زینب نیفتد
رقیه طاقت دوری ندارد
توان درد مهجوری ندارد
نیا تا شمر شمشیری نسازد
نیا تا حرمله تیری نسازد
برای دیدنت در انتظارند
برای کشتنت برنامه دارند
نیا تا پیکرت عریان نماند
سنان در پهلوی قرآن نماند
@hosenih
تو آقا زاده ی بنتُ الرسولی
نده گیسوی خود را دست خولی
خلاصه ای امیر هر دو عالم
حلالم کن، حلالم کن، حلالم
⏹
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
بسم الله الرحمن الرحیم
#حضرت_مسلم_بن_عقیل_ع
#حسن_لطفی
▶️
باران نمیآید ولی بارانیام من
مردِ غریبِ شهر سرگردانیاممن
باران نمیآید ولی از اشک خیسم
دارم به رویِ خاک از تو مینویسم
کوفه مرا با نالههایم روبرو کرد
بدجور پیشِ زینبت بی آبرو کرد
@hosenih
مَردم ولی با دردها هم گریه کردم
در پیشِ این نامردها هم گریه کردم
پشتِ خودم از دوستان یک تَن ندیدم
غیرِ خودم بی خانمان یک تَن ندیدم
شبهای اینجا کوچههای سرد دارد
یک مَرد با دو کودکِ شبگرد دارد
آقا غلط گفتم مَیا ای رود برگرد
گفتم غلط کردم از اینجا زود برگرد
یاران دیروز آه پُشتم را شکستند
شمشیر دستم بود ، مُشتم را شکستند
اینجا رفیقی داشتم اما پَرم ریخت
یاری که با من بود آتش بر سرم ریخت
یک آشنا سرنیزه بر کتفم فرو کرد
من را به پیشِ زینبت بی آبرو کرد
یاری که با من بود با پا زد بیافتم
تنهاییام میدید اما زد بیافتم
آنکس که روز قبل دستش را فشردم
امروز از دستانِ او یک نیزه خوردم
آقا ، زد و با سر زمین خوردم به گودال
از پشتِ سر آخر زمین خوردم به گودال
آقا به طفلانت قسم هِی مو کشیدند
در پیشِ طفلانم مرا هرسو کشیدند
کوفه چهها با این نفَس با این گلو کرد
من را به پیشِ زینبت بی آبرو کرد
از گوشهای دیدند طفلانم شکستند
چون دندههای سینه دندانم شکستند
این دوستانش ; دشمناش را ندیدی
با حرمله حجمِ کمانش را ندیدی
ای کاش میماندی که این غم سرمیآمد
دندان شیریِ علی هم در میآمد
ای کاش دستی روی حنجر را بگیرد
یا که رُباب از شیر اصغر را بگیرد
ای کاش پیشِ کودکانِ خود نیافتی
یا مَحرمی چشمانِ دختر را بگیرد
ای کاش جایِ خواهرانت وقتِ غارت
یک مَرد باشد راهِ لشکر را بگیرد
@hosenih
ای کاش برگردی نبینی ضجهها را
وقتی سنان پیشِ حرم سر را بگیرد
کوفه مرا با سنگهایش زیر و رو کرد
من را به پیشِ زینبت بی آبرو کرد
برگرد ورنَه کعبه درهم میشود وای
از پنج انگشتت یکی کم میشود وای
⏹
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
بسم الله الرحمن الرحیم
#حضرت_مسلم_بن_عقیل_ع
#بردیا_محمدی
▶️
امواج طوفانی به جان ساحل افتاد
"ای رود جاری"،سمت این دریا نیایی
نامه نوشتم که بیا..،امن است کوفه!
ای کاش دستم می شکست آقا..،نیایی
چشم ترِ امروز من از بی کسی نیست
من سوگوارِ آهِ فردای تو هستم
دندان مسلم را شکانده سنگ کینه...
دلواپس دندان زیبای تو هستم
@hosenih
نرخ حیا بسیار ناچیز است در شهر
پای دو دِرهَم آبرو را می فروشند
این قومِ در ظاهر مسلمان فکر عِیش اند...
دین خدا را هم به دنیا می فروشند
مانند بابایت علی در هرگذرگاه
بی حرمتی از کوفیان پست دیدم
گفتم که ای وای از دهانت..،گریه کردم
تا نیزه ای دست سنان مست دیدم
میخانهها از لات های مست پُر شد
دور اراذل های مِیخوارش شلوغ است
پیران اینجا هم خیال جنگ دارند
خیلی سرِ نجار بازارش شلوغ است
تمرین تیراندازها با مشک آب است
خیلی سفارش کن یل آب آورت را
این حرمله بدجور تیر انداز خوبی است...
حتماً بپوشانی گلوی اصغرت را
کوفه برای اکبرت نقشه کشیده
یک بی مُرُوَّت گرز سنگینی خریده
جانم به قربان سرت..،امروز دیدم
خولی سربازار خُورجینی خریده
به همسران پابه ماه خویش..،مردان
با روسریها..،گاهواره قول دادند
این نامسلمان ها به دختربچه هاشان
انگشتری و گوشواره قول دادند
فکر و خیال شهر جانم را گرفته
اندیشه ی مسموم دارد کوچه هایش
اهل و عیالت را نیاور کوفه آقا
خیلی نگاه شوم دارد کوچه هایش
@hosenih
"بُغضاً لِحِیدر"..،این چُنین پیداست گویا
از کینه ی بابات مالامال هستند
این ها برای ذبح تو برنامه دارند
اینها به فکر کَندَن گودال هستند
آن خنجر کُندی که دست شمر دیدم...
از حنجرت چیزی نمی ماند عزیزم
آن نعل هایی که به سُم اسب بستند...
از پیکرت چیزی نمی ماند عزیزم
⏹
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
بسم الله الرحمن الرحيم
#حضرت_مسلم_بن_عقیل_ع
#سیدپوریا_هاشمی
▶️
اگرکه نامه من محضرت بیاید چه
خبر زآمدن لشگرت بیاید چه
چقدر از روی هربام سنگ میخوردم
شکستگی سر من سرت بیاید چه
@hosenih
هزاربار لگدخورد پیکرم اما
به زیر پای کسی پیکرت بیاید چه
ازآن سه شعبه و سرنیزه ها که میسازند
یکی سراغ علی اصغرت بیاید چه
اذان نگفته دهانم زمشت ها خون شد
همین بلا سر پیغمبرت بیاید چه
کسی به پهلوی من نیزه ای نزد اما
هجوم نیزه سوی اکبرت بیاید چه
کلاه خود من افتاد اگر فدای سرت
عمود بر سر آب آورت بیاید چه
نبود خواهرم اینجا میان نامحرم
میان هلهله ها خواهرت بیاید چه؟
@hosenih
کسی به فکر جسارت به دختر من نیست
اگرکه زجر پی دخترت بیاید چه
خودت بپرس ز خواهر که برسر بازار
زمان گم شدن معجرت بیاید چه
⏹
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
بسم الله الرحمن الرحيم
#حضرت_مسلم_بن_عقیل_ع
#علی_اکبر_لطیفیان
▶️
سیر و سلوک من شده آواره بودن
بی "چاره" بودن با وجود چاره بودن
هرکس کسی دارد ولیکن من ندارم
کاری به جز زانو بغل کردن ندارم
@hosenih
من دوست دارم کوچه گرد شب شدن را
شب تا سحر دلواپس زینب شدن را
رفتند اما یک نفر دوروبرم بود
آن یک نفر هم سایه ی پشت سرم بود
گشتم ولی این شهر پروانه ندارد
انگار جز طوعه کسی خانه ندارد
این شهر بی درد است ، یک زن اهل درد است
طوعه پناهم داد ، خیلی طوعه مرد است
چه مردم نامهربانی داشت کوفه
ای کاش ده تا مثل هانی داشت کوفه
در کوفه دیگر حرمت مهمان شکسته
این چند روز آنقدرها دندان شکسته
اینجا وفا دارد ، وفاهای دروغی
بازار هم دارد ، چه بازار شلوغی !!!
بازار ، دنبال وفا رفتم ، جفا داشت
اما خدا را شکر دیدم بوریا داشت
حالا که دستم بسته شد یاد علی ام
معلوم شد امروز داماد علی ام
از بام نه از چشمشان افتادم آخر
دیدی چه کاری دست زینب دادم آخر؟!!
گفتم سرم را طوعه میگیرد به دامان
اما سرم را کوفیان دادند طفلان
@hosenih
مانند قربانی تنم را میکشیدند
دست مرا بستند و از پا میکشیدند
میخواستم خونم به پای رب بریزد
گل در مسیر محمل زینب بریزد ...
⏹
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
بسم الله الرحمن الرحيم
#حضرت_مسلم_بن_عقیل_ع
#محمدجواد_شیرازی
▶️
کوفه چه شد که بوی غریبی به خود گرفت
پیمان شکست و رنگ فریبی به خود گرفت
ایمان خلق، حال عجیبی به خود گرفت
بال فرازشان چه نشیبی به خود گرفت
@hosenih
این حرف تلخ، سرخط اخبار کوفه شد
مسلم غریب ماند و گرفتار کوفه شد
هجده هزار نامه؟! کسی محضرش نماند
بعد از نماز هیچ کسی در برش نماند
نفرین به هرکه آمد و پشت سرش نماند
اصلا چه شد که هیچ کسی یاورش نماند؟!
این ها که لاف عشق علی می زدند و بس!!!
حرف از جهاد پای ولی می زدند و بس!!!
لعنت به هر کسی که به قولش وفا نکرد
از غربت حسین و سفیرش حیا نکرد
در را به روی مسلم آواره وا نکرد
اجر سفیر خون خدا را ادا نکرد
حتی کسی نخواست به او آب و نان دهد
یک پیرزن مگر که به مسلم امان دهد
فریاد یا علی زد و رو به سپاه کرد
کوفه دوباره رزم علی را نگاه کرد
هرکس رسید روبه رویش اشتباه کرد
با زور بازویش همه را زابه راه کرد
پیکار می کنند، حریفش نمی شوند
هر کار می کنند، حریفش نمی شوند
آخر به خدعه خسته و بی حال، اسیر شد
در آن همه شلوغی و جنجال اسیر شد
@hosenih
تشنه میان گودی گودال اسیر شد
یاد رباب و زینب و اطفال اسیر شد
این از تمام غُصه حکایت کند فقط
باید به ابن سعد وصیت کند فقط
خیره به سوی محمل ماه و ستاره بود
گریان یار بر روی دارالعماره بود
تا آخرین نفس پی یک راه چاره بود
دلواپس رباب و غم شیرخواره بود
جانم فدای آن لب و دندان خونی اش
شد یاحسین زمزمه های درونی اش
آمد تنش بدون سر از آسمان فرود
پا می کشید روی زمین با همه وجود
مثل حسین هیچ کسی محضرش نبود
تا روز حشر بر بدنش رحمت و درود
جسمش به روی خاک شکسته شکسته شد
رأسش روی بلندی دروازه بسته شد
با این همه کسی بدنش را نمی درید
دیگر کسی محاسن او را نمی کشید
@hosenih
بر سینه اش چه خوب که اسبی نمی دوید
اصلا چه خوب شد به خدا دخترش ندید
پای کسی به صورت او آشنا شود
جسمش به روی خاک بیابان رها شود
⏹
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
بسم الله الرحمن الرحيم
#حضرت_مسلم_بن_عقیل_ع
#میلاد_حسنی
▶️
ای کاش دست من قلم میشد
تا واسه تو نامه نمیدادم
با خون نوشتم اسمتو بعدش
بی سر به پای اسمت افتادم
@hosenih
از بام افتادم چه تقدیری
از بام افتادم چه تعبیری
یادش بخیر اون روزی که گفتی
تو سربلند از رو زمین میری
@hosenih
تو با سر بی تن میای اینجا
یه گوشه تو این شهر بُق کردم
اما برات بازار و ای یوسف
با این تن بی سر قُرق کردم
@hosenih
آره قناره نردبون میشه
از آسمون تا اینکه سر باشم
بالای این دروازه هم خوبه
تا به خدا نزدیک تر باشم
⏹
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
بسم الله الرحمن الرحيم
#حضرت_مسلم_بن_عقیل_ع
#محمدجواد_پرچمي
▶️
از اعتبار حُرمَتِ گفتارهایشان
مغرب شکست بیعتِ بسیارهایشان
یک پیرزن فقط به سَفیرت پناه داد
ماندم چه شد تعارف و اصرارهایشان؟
@hosenih
کوفه مرا ز روی تو شرمنده کرده است
سر می زنم ز غُصه به دیوارهایشان
جای سلام، بر دهنم مشت می زدند
اینجا همه عوض شده رفتارهایشان
محصول باغ ها همه خرج سپاه شد
از خار و سنگ پر شده انبارهایشان
خرما فروش یک شبه خنجر فروش شد
تغییر کرده کاسبی و کارهایشان
سکه شده فروختن چکمه هایشان
رونق گرفته دکه يِ نجارهایشان
بر روی میخ جسم مرا پشت و رو زدند
لعنت به رسم کوفه و هنجارهایشان
@hosenih
اینجا سر ِ برادر ِتو شرط بسته اند
غوغا شده میان کماندارهایشان
اینجا برای غارت خلخال و روسری
خُرجین خریده اند خریدارهایشان
⏹
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e