⛔رابطه جنسی آزاد ولی حجاب ممنوع
❌بر اساس قانون موسوم به رومئو و ژولیت در فرانسه سن رابطه جنسی به ۱۵ سال کاهش یافت و زیر ۱۵ سالم میتونن با فردی حداکثر ۵ سال بزرگتر از خودشون رابطه داشته باشن. ولی حجاب زیر ۱۸ سال ممنوع شده. یعنی فرد میتونه رابطه جنسی داشته باشه ولی نمیتونه حجاب داشته باشه/ اروپا وضع کردن محکمترین قانونها برای مقابله با اسلام را در دستور کار قرار داده و در این بین فرانسه پیش قدم است. تا سال ۲۰۵۰ اکثریت جامعه اروپا را مسلمانان تشکیل خواهند داد...
❣ @Mattla_eshgh
هدایت شده از KHAMENEI.IR
14000306_40588_1281k.mp3
11.59M
🎙بشنوید | صوت کامل بیانات امروز رهبر انقلاب در ارتباط تصویری با نمایندگان مجلس شورای اسلامی. ۱۴۰۰/۰۳/۰۶
#انتخاب_درست_کار_درست
💻 @Khamenei_ir
مطلع عشق
🍃 لحظه هایی در زندگی هست كه توی ذهن آدم حك می شود . مثل یك عكس و تصویر همیشه توی ذهن ، دست نخورده و
#دالان_بهشت
#قسمت دهم
🍃چهره اش آن قدر در هم بود كه لبخند روی لب هر سه ما مخصوصا اكرم خانم ماسید. من آن قدر جا خورده بودم كه حتی سلام هم نكردم و محمد كه معلوم بود به زحمت سعی می كند خوشرو باشد جواب اكرم خانم را می داد كه مرتب عذر خواهی می كرد و می گفت اگر دیر شده تقصیر من بوده. بیچاره اكرم خانم و مریم با عجله خداحافظی كردند و گفتند: دیر وقته مزاحم حاج خانوم و این ها نمی شیم. سلام برسونین. و با نگاهی مظطرب از ما جدا شدند و رفتند.
من كه از رفتار سرد و نگاه های غضب آلود محمد جا خورده و گیج بودم بلا تكلیف ایستاده بودم و دور شدن مریم و مادرش را نگاه می كردم كه محمد گفت: نمی فرمایین تو؟ برای اولین بار این لحن نیش دار را از او می شنیدم. نگاهش درست مثل روزی بود كه پشت در حیاط ما زری را دعوا كرد . با تعجب و مثل آدم های گیج وارد خانه شدم. توی حیاط كسی نبود. مادرم با نگرانی تا دم در رارو آمد و در جواب سلامم با ناراحتی گفت: تا الان كجا بودی؟ فكر نمی كنی بقیه نگران می شن؟
من كه باورم نمی شد اوضاع این قدر وخیم باشد یعنی در حقیقت فكر می كردم اصلا چیزی نشده گفتم: خوب اكرم خانم چند جا كار داشت دیر شد. من كه به زری گفتم بهتون بگه، آقا جون كجان؟ مادر بدون این كه جوابم را بدهد گفت: حالا برو لباست رو عوض كن محمد آقام هنوز شام نخورده.
بعد هم رفت. رفتم توی اتاق. بعد از نامزدیمان اولین بار بود كه دلم نمی خواست با محمد تنها باشم. اما محمد دنبالم آمد در را آرام بست بعد به در تكیه داد و ایستاد . با لبخندی زوركی و در حالی كه سعی می كردم به صورتش نگاه نكنم پرسیدم: چرا شام نخوردی؟ ببخشید كه دیر شد. ببین این پارچه ای است كه....
🍃محمد خیلی جدی حرفم را قطع كرد و گفت: بشین باهات كار دارم. به زحمت خود را جمع و جور كردم و نشستم لب تخت.
با همان نگاه و لحن جدی پرسید: یادم نمی آد كه گفته باشی می خوای جایی بری؟ چقدر صدایش خشك و جدی بود. به زحمت جواب دادم: آخه یكدفعه امروز قرار شد بریم به زری گفتم كه بگه نگفت؟
فكر نمی كنم كه وقتی زن من می خواد كاری بكنه خبرش رو غیر از خودش كس دیگه ای باید به من بده غیر از اینه؟
- خوب من فقط رفتم پارچه بخرم
به من گفته بودی یا نه؟ زوركی لبخند زدم و گفتم: اخه. دوباره با همان لحن خشك گفت: مهناز سوال كردم!
جواب پس دادن به محمد از جواب دادن به آقا جون و مادرم هم سخت تر بود. محاسباتم اشتباه از آب در آمده بود. من كه پیش خودم فكر می كردم ازدواج جواز آزادی و اختیار دار شدنم است، مثل كسی كه با سرعت بدود و جلویش یك دیوار قد علم كند، حیران شده بودم. دوباره محمد برادر زری را می دیدم و زبانم بند آمده بود. نمی دانستم چه باید بگویم.
محمد محكمتر از قبل سوالش را تكرار كرد. دهانم را باز كردم كه حرفی بزنم ، ولی چشمم كه به نگاه چشم های عصبانی اش افتاد زبانم بند آمد. فقط توانستم بگویم محمد و ساكت شدم.
محمد چی؟
مثل بچه هایی شده بودم كه از دعوای مادرشان بیش تر از این بابت می ترسند كه مادر دیگر دوستشان نداشته باشد نه از خود دعوا. اشك توی چشم هایم حلقه زد. بغض گلویم را گرفت و فقط برای این كه اشكم سرازیر نشود توانستم لبم را گاز بگیرم . نگاهش كمی مهربان شد ولی با همان لحن جدی آمد نزدیكم پارچه را از دستم گرفت و كنار گذاشت و نشست لب تخت.
مهناز من یك سوال كردم این سوال یا جواب داره یا نداره اگر جواب داره من منتظرم اگه نه....
🍃پریدم وسط حرفش . نمی توانستم این لحن خشك و غریبه را تحمل كنم. برای من كه جز ناز و نوازش چیزی از محمد ندیده بودم این لحن و كلام از صدا تا سیلی تلخ تر بود با گریه گفتم:
من نمی دونستم كار بدی می كنم. فكر كردم این طوری تو از این كه كار خودم رو خودم انجام دادم خوشحال هم می شی. فكر كردم حالا كه شوهر كردم لابد دیگه عقلم می رسه. فكر نمی كردم حتما باید اجازه بگیرم من ، من فكر....
ولی گریه مجالم نداد. حالا او متعجب شده بود. با ناراحتی سرم را روی سینه اش گرفته بود و پشت سر هم می گفت: گریه نكن. من نمی فهمم گریه برای چه؟ آخه مگه چی بهت گفتم؟ مهناز ؟ خواهش می كنم . می شنوی؟
دست هایش كه موهایم را نوازش می كرد و مهربانی دوباره صدایش قلبم را آرام می كرد ولی اشك هایم بی اختیار می ریخت. كمی كه آرام تر شدم دستم را بالا برد و انگشت هایم را بوسید و همان طور كه دستم را توی دستش نگه داشته بود گفت: از این كه خواستی كمكم كنی ممنونم و از این كه ناراحتت كردم معذرت می خوام. ولی آخه عزیزم دلم تو فكر نكردی وقتی من خودم هر جا می خوام برم حتی ساعت تقریبی رفت و برگشتمو تا اون جا كه ممكنه به تو می گم، حق اینو دارم كه از تو هم همینو بخوام؟ من نمی خوام ازم اجازه بگیری ولی دوست ندارم سراغ تو رو از این و اون بگیرم. تو كافی بود كه دیشب بهم می گفتی كه خرید داری یا من وقت داشتم و چشمم كور خودم باهات می آمدم یا نه شما خودت این زحمت رو می كشیدی ولی نه این طوری. این درسته كه من خسته از راه بیام بشنوم كه شما پیغام دادین با مریم این ها می ری خرید. تازه این خرید تا این موقع شب هم طول بكشه؟ مهناز من اون موقع كه تو زنم هم نبودی دوست نداشتم ازت بی خبر باشم دوست نداشتم تنها جایی بری. تو یك دختر جوونی دلیلی نداره تا این موقع شب بیرون از خونه باشی. حرفمو می فهمی؟ چهار ساعته كه من چهل بار تا سر خیابون اومدم و برگشتم . فقط پنج بار رفتم در خونه مریم این ها كه ببینم آخه چی شده كه تو تا این موقع نیامدی . اون وقت حالا كه اومدی به جای این كه ناراحتی منو درك كنی تازه جواب سوال من اینه؟ باید این طوری اشك بریزی؟
راست می گفت با شرمندگی سرم را بلند كردم و نگاهش كردم. اشك هایم را پاك كرد و آرام چشم هایم را بوسید و گفت: مثل این كه گفته بودی دیگه مثل بچگی هات فوری گریه نمی كنی! این همه اشك رو از كجا می آری؟ من معذرت می خواستم و او مرا می بوسید. اگر پایان همه توبیخ های دنیا این قدر شیرین باشد هیچ كس مشتاق پاداش نمی شود. به هر حال آن شب گذشت و من تازه فهمیدم كه خود ازدواج و صرف دوست داشتن محكم ترین دلیل است اگر نه برای اجازه گرفتن لااقل برای حریم قائل شدن برای خیلی از مسائل زندگی.
🍃مهر ماه با حال و هوای خاص خودش رسید اما مهر آن سال برای من مثل سال های قبل نبود با باز شدن مدرسه محمد را كم تر می دیم و این كلافه ام می كرد. دیگر حوصله كتاب و دفتر و كلاس را نداشتم. پیش خودم فكر می كردم بی خود نیست كسی كه ازدواج می كند مدرسه راهش نمی دهند. حواسم اصلا جمع درس نبود و همین مرا خیلی از مریم و زری عقب انداخته بود. بر عكس من محمد كه واحد های بیش تری گرفته بود روزها تا غروب كلاس داشت. وقتی هم خسته برمی گشت مدام سرش توی كتاب و جزوهایش بود. مریم و زری هر چه به من فشار می آوردند فایده ای نداشت. دیگر دل و دماغ كلاس و دفتر و كتاب را نداشتم. مریم مرتب می گفت: مهناز بیچاره این محمد از اون مردها نیست كه تو فكر می كنی ها كسی كه به خواهرش برای درس این قدر سخت بگیره زنش رو ول نمی كنه.
ولی من گوشم بدهكار نبود. برای خانه داری و شوهرداری احتیاج به درس نداشتم حدود دوماه از باز شدن مدرسه ها گذشته بود.
بعد از ظهر جمعه بود محمد روی میز خم شده و سرش توی كتاب و دفترهایش بود ومن بیهوده كتاب ها را جلوی خودم روی زمین پهن كرده بودم همان طور كه دست هایم زیر چانه ام بود غرق تماشای محمد بودم. سنگینی نگاهم انگار تمركزش را به هم زد و سرش را بلند كرد.
لبخند زنان گفت: دختر خوب تو مگه درس نداری؟ با خونسردی و خیلی راحت گفتم: چرا ولی دیگه حوصله درس خوندن ندارم
ادامه دارد ...
❣ @Mattla_eshgh
هدایت شده از دلنوشته های یک طلبه
حسن روحانی در نظر سنجی ها،فقط سه درصد رأی داشت اما مشاهده کردید که در دور اول با اتحاد اصلاح طلبان توانست با کسب 18میلیون رأی بر جبهه نیروهای انقلاب پیروز شود.
مراقب باشید اینبار کلاه سرمان نرود.
مطلع عشق
#پروفایل #حجاب #چادر ❣ @Mattla_eshgh
پستهای روز پنجشنبه( حجاب و عفاف )👆
پستهای شنبه ( #امام_زمان (عج) و ظهور)👇
هدایت شده از استاد محمد شجاعی
#فایل_صوتي_امام_زمان ۷۲
✍قَــلَم بــردار!
امروز فرصتِ امضاست؛
زیر عهدنامه ی عشـــق...
بیـا...
تا رسیدن، راه زیادی نمانده است!
قلم بردار و امضاء کن!
و پای این عهد، صادقانه بایست👇
@ostad_shojae
مطلع عشق
#رمان_محمد_مهدی 96 💠 حاج آقا : این گناهان روح روزه رو از بین میبرن، یعنی چی؟ یعنی اثر روزه از بین
#رمان_محمد_مهدی 97
❇️ حاج آقا: برای این کار باید به توصیه آیت الله بهجت گوش داد ، به نظرم خیلی راهگشا هست
🔰 ساسان : چی؟ توصیه ایشون چی بود؟
💠 #محمد_مهدی : بله حاج آقا، اگر بگین ممنون میشم، چون واقعا اول وقت بیدار شدن برای نماز صبح ، کمی سخته
❇️ حاج آقا : ایشون می فرمودند که اگر کسی بقیه نمازهای خودش رو در اول وقت بخونه، خدا خودش کمک میکنه تا این فرد برای نماز اول وقت صبح بیدار بشه،
اگر کسی در طول روز حواسش به خدا باشه، حواسش به کارهاش باشه ، خدا کمکش می کنه برای نماز صبح
👈 بچه ها قدر نماز صبح رو بدونین، از بین همه نمازها ، به این نماز توصیه بیشتر شده ،
خب برگردیم سر بحث خودمون ، داشتم درباره روح روزه حرف میزدم، نماز رو به عنوان مثال گفتم ، روزه ای که همراه با مراقبات روزه نباشه، روح خودش رو از دست میده ،روح روزه که نباشه، فقط گرسنگی کشیدن و تشنگی تحمل کردن است و بس
اما اون اثری که باید داشته باشه ، نداره
باعث رشد و ارتقای معنوی آدم نمیشه، فقط به عنوان یک رفع تکلیف انجام میشه،
🌀 آدم وقتی روزه هست باید مراقب دهان خودش باشه تا هر حرفی رو نزنه،
باید مراقب چشمش باشه تا هر چیزی رو نگاه نکنه
باید مراقب گوش خودش باشه تا هرچیزی رو نشنونه
👈 شما قصد دارید فردا که روز نیمه شعبان هست رو روزه بگیرید، تمرین خوبی بکنید تا آمادگی کسب کنید برای روزه ماه رمضان، یادتون هم باشه که 3 روز آخر ماه شعبان هم روزه بگیرید، البته اگر توانایی دارید
چون روزه گرفتن در این 3 روز پایانی این ماه، خیلی تاکید شده و ثواب داره
به فرمایش بزرگان، در ماه رجب بیشتر به دعا و نماز و ذکر توصیه شده ،
در ماه شعبان بیشتر به روزه گرفتن
❇️ خب بچه ها ، سوال بسه، سحری بخوریم که دیگه چیزی تا اذان نمونده
#رمان_محمد_مهدی 98
🔰 اذان صبح شد ، ساسان و #محمد_مهدی بعد از مسواک زدن رفتن سمت نماز خوندن
👈 حاج آقا : بچه ها کجا ؟ تازه اذان شده ، برای نماز صبح کمی صبر کنید ، بعدا نماز رو بخونید، جماعت هم هست ، به جماعت بخونین
🌀 #محمد_مهدی : حاج آقا داریم میریم نافله بخونیم ، نافله صبح ، خودتون گفتین خیلی ثواب داره، ما نافله میخونیم، تا شما آماده بشین برای نماز که ان شالله با شما جماعت بخونیم
❇️ حاج آقا فقط یک لبخند ساده زیر لبش زد و خدا میدونه تو دلش چه دعایی برای این دوتا نوجوان کرد...
شاید دعا کرده باشه که " خدایا ، این بچه ها رو از همین سن و سال در مسیر امام زمان _(عج) قرار بده و مراقبشون باش تا گناه نکنن ،
مراقبشون باش و کمکشون کن تا تو این دنیای پر گناه ، به سمت شیطان نرن ،
کمکشون کن که هیچوقت دستشون رو از دست امام زمان (عج) جدا نکنن
دعاهای خیر اونها رو مستجاب کن و کاری کن همیشه در همین مسیر اهل بیت (ع) و بندگی باشن...
به به ، چه دعای قشنگی ! ان شالله همین دعا برای همه نوجوان ها و جوان ها
💠 حاج آقا داشت بلند میشد که یه مرتبه ساسان اومد
✳️ ساسان : حاج آقا یه سوال مهم !
🔰 حاج آقا : جانم بپرس ،
🌀 ساسان : میشه بگین تو نافله صبح باید کدوم سوره ها رو بعد سوره حمد خوند؟
🔰 حاج آقا : نیازی به این سوال ها نیست پسرم، تو نافله ها اصلا سخت گیری نکنین، اصلا
گفتم که ، حتی میشه نشسته هم خوند ، حتی بدون خوندن سوره ، یعنی فقط همون سوره حمد رو بخونین کافیه ،
پس تو این چیزها سخت گیری نکنین ، راحت بخونین
🌀 ساسان : نه حاج آقا، بحث این چیزها نیست، دوست داریم یاد بگیرم، #محمد_مهدی هم نمی دونست ، شما بگین ، الان که سر صبح هست و تازه هم سحری خوردیم، حال داریم ، می خونیم ، حتی اگه سوره بقره باشه 😊
🔰 حاج آقا که خنده اش گرفته بود گفت: احسنت به این روحیه خدا خواهی شما ، دوست دارین بیشترین برای خدا عبادت کنین و واقعا رضایت خدا رو جلب کنین،
حالا که اصرار داری میگم
👈 تو روایت اومده که مستحب هست در رکعت اول نافله صبح ، بعد سوره حمد، سوره کافرون خونده بشه و در رکعت دوم بعد از سوره حمد، سوره توحید خونده بشه (منبع:الخصال / ترجمه فهرى، ج۲، ص: ۳۸۹)
🔰 بازم دارم میگم ساسان جان، اصلا تو نافله سخت نگیرین، این سوره کافرون مستحب هست، میتونی به جاش سوره دیگه که بلد هستی بخونی، راحت باشین
👈 اما جالبه بدونی خوندن سوره کافرون و توحید در نمازهای مستحبی دیگه هم سفارش شده
🌀 ساسان : کدوم نماز ها حاج آقا، بگین توروخدا
❇️ حاج آقا :در نمازهای....