🔰باید و نبایدهای نظارت والدین بر فعالیت کودکان در فضای مجازی
🔹اولین چیزی که کودکان باید در مورد ایمنی سایبری بدانند این است که تهدید واقعی است و مجرمان سایبری وجود دارند که میتوانند از هر کسی و حتی یک کودک هم دزدی کنند.
برای مقابله با این موضوع لازم است یک طرح رسانهای در خانواده ایجاد کرد:
🔺 تعیین چارچوب استفاده کودک از اینترنت
🔺 استفاده از مرورگرهای مخصوص کودکان
🔺عدم استفاده از پیامرسان های خارجی و فیلتر شده
🔺اعمال محدودیتهای سنی برای استفاده از رسانههای اجتماعی
🔺عدم استفاده از تلفن همراه و اینترنت در اتاق خواب
🔺فراهم کردن فعالیتهای فیزیکی و سرگرمیهای مناسب و افزایش تعاملات اجتماعی و خانوادگی در محیط پیرامون
❣ @Mattla_eshgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مراقب کودکان باشید!
▫️چطور بچهها رو متوجه غیر واقعی بودن اتفاقات فیلم و سریالها کنیم؟
❣ @Mattla_eshgh
مطلع عشق
🍃 پدر با اين كه كاملا خوب نشده بودند از فعل خوب مي شوم استفاده نمي كردند بلكهميگفتند خوب شدم. ما
#استاد_عشق
#قسمت دوم
🍃پدرم با تعجب گفتند :
-عجب! كدام جمله را تكرار می كنم؟
من كفتم :
- همان جمله اي كه مي گوييد در كودك معزالسلطنه به شما گرسنگي داده است!
براي من اي ين جمله تبد ل به معمايي شده است. اگر ممكن است... البته حالا كه نه...
خجالت كشيدم جمله ام را تمام كنم .
پدر كه از شنيدن حرفم جا خورده بودند با چشماني لبريز از اتدوه نگاهم كردند در
حالي كه معلوم بود در مقابل سوال من مردد مانده اند. زيرا از طرفي نمي خواستند سوال
مرا بي پاسخ بگذارند به سوال من پاسخ بدهند. اهسته به بالش تكيه دادند و گفتند :
- شما بايد به پدربزرگتان احترام بگذاريد. وقتي بزرگ تر شدي قسمت هايي از
دوران كودكي ام را كه لازم است بداني برايت تعريف خواهم كرد .
براي اين كه مطالعه زندگي پدرم برايتان مفيدتر باشد از فرصت استفاده مي كنم و به
زندگي خانواده و طرز رفتارهاي تربيتي ايشان مي پردازم. فكر مي كنم با اين وصف
پاسخ سوال من نيز معلوم بشود .
با توجه به تمام كارهايي كه پدرم در زمينه هاي گوناگون علمي، تحقيقاتي، اداري،
سياسي داشتند، هميشه معتقد بودند كه مرد بايد تماس دائمي خود را با همسر فرزندانش حفظ كند. هر وقت بچه اي مي گفت پدر و مادرم مرا درك نمي كنند پدرم
تقصير را متوجه پدر و مادر مي دانستند و ميگفتند :
- حتما در دوران كودكي اين بچه را به كسي سپرده اند و خود پدر و مادر تربيت
بچه را در سنين رشد به عهده نگرفته اند يا بچه را به نحوي از خود دور كرده اند . يا پدر
و مادر وقت كافي براي ايجاد ارتباط با كودك خود گفت و گو با او در نظر نگرفته
اند .
براساس چنين اعتقادي بود كه پدر بدون استثنا، هر سه وعده غذا را، در خانه و در
كنار ما، صرف مي كردند . پدر، ساعات ۷ صبح ۱۲/۵ ظهر و ۸ شب هميشه سرميز غذا،
حاضر بودند. در چيدن سفره و جمع كردن ان، هميشه به مادر كمك مي كردند. ما را
نيز تشويق مي كردند، كه در امور خانه به مادر كمك كنيم. عقيده داشتند، وقتي
قشنگ غذا بخوريم، يعني ارام و سنجيده، و با تامل غذا را، صرف كنيم، در حقيقت با
هر لقمه اي به دو فلسفه عمل كرده ايم: يك بار از خداوند سپاس گزاري كرده ايم، و
شكر نعمت ها و بركت هاي او را، بجا اورده ايم؛ از طرف ديگر اعتقاد داشتند، با طرز
زيباي غذا خوردن از خانم خانه نيز تشكر كرده ايم، زيرا مادر براي تهيه هر غذا، چند
ساعت از وقت خود را، صرف مي كنند، تا ما غذايي سالم و خوشمزه بخوريم.
هميشه
سر سفره با بهانه اي، شروع به تعريف از غذا مي كردند، و مادر از نكته سنجي هاي
پدر، خوشحال مي شدند
🍃صرف غذا ، هميشه به مدت يك ساعت به طول مي انجاميد. جمله اي به ياد ماندني ،
از پدر در ذهنم نقس بسته است. هر گاه كه سر سفره سكوت برقرار ميشد ابتدا رو به
مادر مي كردند، و بعد رو به ما و ميگفتند :
- خوب، تعريف كن ببینم چه خبر بوده است ؟ چه كارهايي كرده ايد؟
ما هم با توجه به سن مان مسائل مختلفي را براي پدر تعريف می كردیم .گاهي هم از
ایشان سوال هايي می كرديم و پاسخ انها را میشنیدیم . به همین طري پدر با ما يك
رابطه عاطفي و دلنشين ایجاد كرده بودند كه واقعا راهگشاي مشكلات ما بود. يك
ارتباط و پيوند ناگسستني بین ما برقرار شده بود پدرم معمولا سر سفره غذا جواب سوال
هاي درسي را نمي دادند و ميگفتند :
- اين جا جای سوال كردن در مورد درس هاي زندگي است نه درس كلاس. يادم
می آید برایمان یک قصه ی قدیمی و فرنگی تعريف كردند. در ان قصه هر وقت بچه
ها از پدربزرگ سوالي می كردند پدربزرگ می گفت «برويد كلاه قرمز مرا بياوريد
تا بر سر بگذارم و بتوانم فكر كنم و جئاب شما را بدهم.»
بر اساس همين داستان درم
به صندلی مخصوص خود اشاره مي كردند و ميگفتند « من تا روي ان صندلي
مخصوصم ننشينم نمي توانم فكر كنم و مسائل درسي را حل كنم
من و خواهرم هم فكر مي كرد اين صندلی است كه مشكل گشاست و هر وقت
مشكلات درسي داشت ميرفتيم روی آن مي نشستيم اما هر چه فكر مي كرديم
نمی توانستيم ان مسئله یا مشكل را حل كنیم !
وقتي غذا تمام مي شد پدر روي صندلي مخصوص شان مي نشستند. این صندلی در
اتاق نشيمن قرار داشت. ما به اين اتاق گفتيم «اتاق بزرگه». مادر هم براي پدر
فنجاني چاي می اوردند. چايي كه معمولا با شكر شیرین شده بود. پدر هم با ارامش
چاي را مي نوشيدند. بعد مادر از پدر درباره ي طعم و بوي چاي يم پرسيدند و پدر هم
با دقت جواب مادر را مي داند تعریف می كردند و مادر را خوشحال مي كردند .
بعد از صرف شام حدود ساعت 9 شب پسرها و دخترهاي مشهدي اسماعيل كه
همساي يه ما و راننده دانشكده علوم بودند به خانه ي ما مي امدند تا نكات درسي و
مسئله اي كه حل ان برايشان دشوار بود از بپدر و مادر پرسند. مادر كه پيش از ازدواج
با پدرم معلم بودند با حوصله تمام به سوال هاي ان ها جواب مي دادند .
لازم است به اين نكته اشاره كنم، كه پدر در سال هاي بالاتر، به خصوص در
يادگيري درس هاي رياضيات، فيزيك و شيمي به ما خيلي كمك مي كردند؛ و مادر
درس هاي ديگر را. حدود ساعت 10 شب، بچه هاي مشهدي اسماعيل، كه همبازي ما
نيز محسوب مي شدند، به خانه شان مي رفتند، و نوبت من و خواهرم بود، كه از ساعت
10 الي 12 نزد پدر و مادر، درس هايمان را بخوانيم، يا پرسش هايمان را مطرح كنيم.
🍃 جالب است، به اين نكته اشاره كنم، كه بيشتر اوقات مادر، درس هاي سخت و مسائل
رياضي را، قبلا نزد پدر تمرين مي كردند، كه با حوصله به من و خواهرم ياد بدهند، كه
اگر ما درست دقت نكرديم، باعث ناراحتي پدر نشويم، و همين امر باعث شده بود، كه
ما معلومات عمومي بيش تري، در مقايسه با ساير هم كلاسي هاي خود، داشته باشيم.
حتي مادر، كتاب هاي داستاني فرانسوي را مي خواندند، تا موقع خواب براي من و انوشه
تعريف كنند، كه زودتر خوابمان ببرد، و اگر برايشان سوالي پيش مي امد، از پدر مي
پرسيدند .
اموزش قران، نمازها و دعاها، معمولا به عهده ي مادر بود. اگر در ترجمه و تفسير
ايه ها، براي مادرم مشكلي پيش مي امد، به سراغ پدر مي رفتيم، و از ايشان مي پرسيديم.
پدر به ما رياضيات، فيزيك، مكانيك، ستاره شناسي و پزشكي ياد مي دادند، و ما را در
جريان اختراعات جديد مي گذاشتند. در چنين شب هايي، ما نكات بسيار اموزنده اي از
پدر اموختيم. علاوه بر اين ها، از ايشان شعر و ادبيات، و مهم تر از همه، درس زندگي و
اخلاق، مي اموختيم .
اين دو ساعت براي ما، ساعاتي استثنايي بود، و حاضر نبوديم اين اوقات را با چيز
ديگري، عوض كنيم .
بايد اقرار كنم كه پدر و مادر واقعا حوصله داشتند. در دوران جواني اگر شبي من
جايي مي رفتم و ميهمان بودم و دير به منزل مي امدم، مي ديدم كه پدر و مادر نشسته اند و كتاب مي خواندند، تا خوابشان نبرد . زيرا از ساعت 11 تا 1 بعد از نيمه شب به ما،
درس مي اموختند. در مواردي هم كه مادرم مي ديدند، پدر روي نظريه خودشان كار
نمي كنند، يا كتاب فيزيك نمي خواندندة و مشغول مطالعه ي مجلات علمي مثل:
، مجلات New Scientist ، نيو ساينتيست physics todayفيزيك تودي
، Lepoint ، لوپوان News Week ، نيوز ويك Timeسياسي اجتماعي مثل: تايم
، يا روزنامه هاي خودمان مثل : اطلاعات و كيهان هستند، مادر Ser Spiegelشپيگل
براي ا ين كه پدر احساس تنهايي نكنند، كنار ايشان مي نشستند، و قران يا كتاب دعا
مي خواندند. به اين شكل خود و پدر را، سرگرم مي كردند تا ايشان گذشت زمان را،
احساس نكنند. وقتي از بيرون مي امدم و مي ديدم كه مادر و پدر منتظر امدنم نشسته
اند، خيلي خجالت مي كشيدم، و سعي مي كردم، براي اموختن درس ها حتي شب هاي
جمعه هم ميهماني نروم، و يا اگر مي روم، هميشه سر ساعت 10، در خانه حاضر باشم .
به ياد مي اورم ، شب يلدا بود، چون پدرم، بزرگ فاميل بودند، همه ي اقوام به خانه ما
مي امدند. مانند هميشه، در همين شب براي هر كدام از فاميل با ديوان حافظ فالي
گرفتيم، و غزلي خوانديم. وقتي مهمان ها رفتند، پدر به سراغ من امدند، و گفتند :
- وقتي همه كارهايت را كردي، دندانت را مسواك زدي، و لباس خوابت را
پوشيدي، پيش از خواب، اگر حوصله داشتي، بيا به اتاق من. مي خواهم چند دقيقه با
شما، صحبت كنم
ادامه دارد ....
❣ @Mattla_eshgh
مطلع عشق
جشنواره ای که صدای آمریکا را درآورد؛ ♨️جشنواره ملی «بهائیت، محفل خیانت» به کار خود پایان می دهد دوم
پستهای روز پنحشنبه( سواد رسانه )👆
پستهای شنبه ( #امام_زمان (عج) و ظهور)👇
4_5987918484959396363.mp3
4.73M
#ما_به_انتظار_ایستاده_ایم ۲
منتظری بیاد،تا خودتُ بهش برسونی؟
نه بابا جان؛ اینجوری نمیشه!
الآن فرصتِ انتخابه،
الآن فرصتِ رسیدنه!
یا لیتنی کُنتُ معکم؛ مالِ الآنه
مراقب باش؛جانمونی.
#استاد_شجاعی 🎤
❣ @Mattla_eshgh
مطلع عشق
📌 برای پختن اُملت آمادهای؟! 🔰 اسلام، مرحلهای بودنِ رشد را میپذیرد و به موقعیت جسمانی و روانی و ن
📌 مدالِ طلا
👶 دو هفتۀ اول زندگی، دوران نوزادی است. نوزاد یاد گرفتن را از لحظهٔ تولد شروع میکند. یک ورزشکار برای رسیدن به مدالِ طلای جهانی سخت تمرین و برنامهریزی میکند. بدن خود را آماده و برای بهدستآوردن شرایط لازم برای شرکت در مسابقه تلاش میکند. بهعلاوه ابتدا باید در مسابقات کشوری پیروز شود تا به مسابقات جهانی راه یابد و با تلاش به مدالِ طلای جهان برسد.
🗒 حالا سؤالی که مطرح میشود این است که آیا ما نباید برای سربازی و تربیت سرباز صاحبالزمان برنامهای منظم و دقیق داشته باشیم تا فرزندمان لیاقتِ بودن در رکاب حضرت را بهدست آورد؟
🔰 پس نباید تربیت در دوران نوزادی را سبک بشماریم. میتوانیم در این دوران این کارها را انجام دهیم:
1⃣ گفتن اذان و اقامه در گوش نوزاد پس از تولد
2⃣ برداشتنِ کام نوزاد با خرما، آب فرات، آب باران و تربت امامحسین
3⃣ نام نیک و با معنا برای فرزند انتخاب کردن
🔸 همچنین مستحب است که روز هفتم ولادت، سر نوزاد را تراشیده و هموزن موهایش، طلا یا نقره صدقه داده شود و...
#تربیت_مهدوی ۱۱
❣ @Mattla_eshgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اهمیت سفـر رئیسی به روسیه چیست؟ و چه فرصت هایی پیش روی ایران قرار دارد؟
❣ @Mattla_eshgh
8.81M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📛به وقتِ ضربه فنی شدن برانداز بدست علیرضا دبیر
ببینید چطور علیرضا دبیر دروغ مضحک برانداز رو برملا میکنه😂👌
❌دبیر، رئیس فدراسیون کشتی در سالروز شهادت شهید سلیمانی گفته بود؛ "مرگ بر آمریکا باید از شعار به عمل برسد" و این آتش انداخته به جان برانداز و دستپاچه شروع کردند به پمپاژ شایعه!
❌علیرضا دبیر: وقتی از سفارت آمریکا پیگیر شدند چرا گرین کارتت را پس دادی، گفتم؛ از کشورتان خوشم نمی آید
❣ @Mattla_eshgh
مطلع عشق
🍃 جالب است، به اين نكته اشاره كنم، كه بيشتر اوقات مادر، درس هاي سخت و مسائلرياضي را، قبلا نزد پدر ت
#استاد_عشق
#قسمت سوم
🍃 پدر هميشه براي صدا كردن ما، از ضمير شما استفاده مي كردند. پدر هر وقت ما را ،
به اتاق شان فرا مي خواندند ، مي دانستيم كه مطلب مهمي را مي خواهند به ما بگويند؛
يا
اگر مي خواستند به ما تذكري بدهند، در ان جا انجام مي شد، كه كسي نشنود، و ما
خجالت نكشيم .
من و خواهرم، در اتاق پدر، كه دفتر كار ايشان محسوب مي شد، ميزي داشتيم، كه
پشت ان، دو صندلي بود. من يك طرف، و خواهرم طرف ديگر، مي نشستيم. ما از اين
اتاق در تابستان ها، و هنگام تعطيلي مدارس، بيشتر استفاده مي كرديم، زيرا هر تابستان
درس سال بعد را، پشت همين ميز، نزد پدر و مادر مي اموختيم، تا در سال اينده
تحصيلي، راحت تر درس ها را بياموزيم. زمان اموختن درس ها در اين فصل، تا ساعت
12 صبح بود. ان شب نزد پدر رفتم، و روي صندلي خودم نشستم .
پدر بسيار مودبانه و غيرمستقيم، شروع كردند به حرف زدن، به شكلي كه من
ناراحت نشوم، ايشان گفتند :
- خيلي زشت است، كه يك ايراني غزل حافظ را، درست نخواند .
از خجالت اب شدم. دلم مي خواست زمين دهان باز كند، تا در ان فرو بروم .
پدر، كه متوجه خجلت، و رنگ برافروخته چهره ي من شده بودند، با محبت به من
اصلا ناراحت نباش. شب ها كه با هم دو ساعت درس مي خوانيم، شما نيم ساعت
از وقتت را، صرف مطالعه ي ديوان و غزليات حافظ كن؛ با هم تمرين مي كنيم، تا اين
مشكل كاملاً حل شود .
من كه از اين صحبت پدرم، خيلي خوشحال شده بودم، با خود گفتم ‹‹ : حداكثر دو سه
هفته بيش تر طول نمي كشد، و ديوان حافظ را، تمام مي كنم.››
از فرداي ان روز حافظ خوانديم. از شبي نيم ساعت شروع شد، و بعدها به دو ساعت
و نيم در شب رسيد، تا پس از 5 سال و نيم ديوان حافظ، تمام شد .
فكر مي كنم، در مورد اموختن ديوان حافظ، خيلي عاقلانه رفتار كردم، و از اين بابت
هميشه خوشحالم، زيرا تمام ان چه پدر، درباره ي غزليات ميگفتند، مثل اشاره، مثال،
تفسير معاني ابيات را، يادداشت مي كردم، و به اين ترتيب يك گنجينه ي بي نظير از
خداپرستي، عشق به ايران و ادبيات ان، فلسفه، عرفان، انسانيت و فداكاري و از همه مهم
تر درباره ي اخلاق، گرداوري كردم .
در ابتداي كار، به كندي مي توانستم حرف هاي پدر را يادداشت كنم، و پدر از اين
بابت كه من كند پيش مي رفتم، خسته مي شدند، ولي اصلا به روي خودشان نمي
اوردند. اما به ياد مي اورم، كه اموزش ايشان با متانت و حوصله همراه بود، و من از
صحبت ايشان، كمال استفاده را مي كردم، و تصميم گرفته بودم، از شب دوم...
🍃هر چه كه پدر درباره ي غزلي يا بيتي مي گويند، كامل يادداشت كنم، و حتي كلمه را، هم جا
نيندازم .
پدر ديوان حافظي را، كه در خانه داشتيم، تصحيح مي كردند. غزليات و ابيات اضافي
را، كه در طي 700 سال به ديوان حافظ اضافه شده بود، حذف مي كردند .
حتي واژه هاي تغيير يافته در ابيات را اصلاح مي كردند، و با استفاده و مراجعه به
بيش از 10 نسخه ي قديمي از ديوان حافظ، كلمات صحيح را يافته، و جايگزين و
اصلاح مي كردند. از همه مهم تر، در درس هاي پدر اموختم، كه براي شناخت غزليات
حافظ، در تمامي ديوان او يك كليد يا به اصطلاح وجه مشترك وجود دارد.
يعني در
ابتداي هر غزل، يك مسئله و مشكل اجتماعي را، مطرح مي كند. بعد انسان راهنمايي
لازم را مي دهد، و در اخر خداحافظي مي كند .
پدر به من اموختند، كه حافظ انساني والا و واقعي است، هيچ وقت تهديد نمي كند،
وعده اي بي جا نمي دهد، نمي ترساند، گول نمي زند، زور نمي گويد، كسي را بي اميد
رها نمي كند... همواره محبت مي كند و بهترين راهنماست و...
به قول پدرم، اين موارد از ويژگي هاي شخصيتي يك اقا و خانم، در تمدن 7000
ساله ايران است .
پدرم، براي كلمه هاي اقا و خانم، در فرهنگ ايران، ارزشي ويژه قائل بودند.
ميگفتند :
در طول 7000 سال تمدن ايران، اين دو واژه معاني والايي را دارا بوده اند. اما
بايد اين امر را با كتاب هاي مثل : شاهنامه، گلستان و بوستان سعدي، خيام و به ويژه با
ديوان حافظ، به ديگران بياموزيم .
پدر با تاسف ميگفتند : ‹‹ كتاب هاي درسي، در طي اين 35 سال اخير به گونه اي
نوشته شده اند، كه بچه هاي ايران را، با ادبيات غني خودشان، بيگانه مي كند ››.
هميشه گله مند بودند كه اين رفتار، مشابه كاري است، كه ما با موسيقي خود، انجام
داده ايم