eitaa logo
مطلع عشق
276 دنبال‌کننده
5.5هزار عکس
2.1هزار ویدیو
73 فایل
@ad_helma2015 ارتباط با مدیر کانال برنامه کانال : شنبه ، سه شنبه : امام زمان( عج ) و ظهور ومطالب سیاسی یکشنبه ، چهارشنبه : خانواده وازدواج دوشنبه ، پنجشنبه : سواد رسانه داستانهای جذاب هرشب بجز جمعه ها استفاده از مطالب کانال آزاد است (حتی بدون لینک )
مشاهده در ایتا
دانلود
کجا میخوایم بریم؟ لبخند میزند خونھ دایی دیگھ! آرسینھ منتظرتھ و ساک و چمدان بزرگتر را میگیرد و میرود بھ سمت در فرودگاه. مانند جوجھ اردکی پشت سرش راه میافتم؛ بھتر از سرگردانیست. دلم برای چادرم تنگ شده است. اگر بود، خیلی راحتتر بودم. میشد راحت رو گرفت. میشد راحتتر قدم برداشت رسیده ایم بھ در فرودگاه. میگوید صبر کن برم ماشینو بیارم، میام تا برسد، یک قرن میگذرد برایم درمیان مردمیکھ ھمھ غریبھ اند. قبلا کھ میآمدیم، آلمان آنقدر برایم غریبھ نبود. شاید چون ھنوز در ایران قد نکشیده بودم چمدان ھایم را میگذارد داخل صندوق عقب. سرش را بالا میآورد و بھ من کھ ساکت و منفعل ایستاده ام میگوید تشریف نمیارید علیا حضرت؟ جلو مینشینم و تا خانھ دایی، یک دور کامل حال فامیل پدری ام را میپرسد و درباره احوالات اقوام مادری مختصر توضیحی میدھد. خیره ام بھ خیابانھا و مردم و ساختمانھا؛ بافت شھری ای کھ برایم نامانوس است. باز جای شکرش باقیست کھ قبلا ھم چندبار آمده ام و اینجا فامیل داریم اولین سفرم بھ آلمان اصلا شبیھ الان نبود. ھفت_ھشت سال بیشتر نداشتم و با خانواده دایی آمده بودیم برای سر زدن بھ مادربزرگ. مثل الان اضطراب نداشتم؛ در عالم بچگی ھمھ چیز برایم ھیجان انگیز بود جز سرمای وحشتناکش کھ شبیھ ایران نبود. کل اروپا را گشتیم و من و ارمیا و آرسینھ ھم بھترین فرصت را برای بازی و شیطنت پیدا کرده بودیم حالا اما نھ من بچھ ام و نھ ارمیا. من در ایران قد کشیده ام و تنھا ایران را وطن خودم میدانم؛ برای ھمین ھمھ چیز برایم غریبھ است. بھ خانھ دایی میرسیم؛ دایی حانان کھ ھمیشھ عادت داشت مرا در آغوش بگیرد و بچرخاند، آنقدر کھ سرگیجھ میگرفتم و جیغ میزدم. ھمیشھ میگفت عاشق چشم و ابروی مشکی و چھره شرقی من است. دایی ھمیشھ بھ مادر میگفت چرا من بھ او نرفتھام و شبیھ آلمانیھا نیستم؟ و مادر اینجور وقتھا تصنعی میخندید و لب میگزید
کنار ماشین میایستم تا ارمیا چمدانھایم را از صندوق عقب دربیاورد. یکی از چمدانھا را برمیدارم. ارمیا میگوید نھ بذار خودم میارمشون، تو برو داخل. بابا اینا منتظرتن پیداست ھنوز تعارفات ایرانی را حفظ کرده. چند قدم بھ سمت در خانھ برمیدارم کھ دایی از خانھ بیرون میآید و میگوید بھ ! سلام دختر چشم و ابرو مشکی شرقی ایرانی من چه عجب از اینورا ؟ میخندم. آغوشش را برایم باز میکند. عطر عجیب و عود مانندش کمیآزارم میدھد. پشت سرش، زندایی و آرسینھ ھم بیرون میآیند. با ھمھ دیده بوسی میکنم و وارد خانھ میشوم. ارمیا با کمی تاخیر و آخر ھمھ وارد میشود. دایی حال مادر و پدر را میپرسد و دعوتم میکند عصرانھ بخوریم. ارمیا میرود کھ پذیرایی کند و آرسینھ کنارم مینشیند ارمیا قھوه و کیک میآورد و میگوید این کیک کار آرسینھ خانومھ. من رو کشت کھ تا قبل رسیدنت بھش دستبرد نزنم آرسینھ میخندد چقدر شکمویی ارمیا ارمیا قیافھ حق بھ جانب میگیرد و میگوید خب من عاشق کیک شکلاتی ام ارمیا تو کھ عشقت سیب زمینی بود! بھ ھمین زودی بھش خ**یا*نت کردی؟ خجالت بکش ارمیا: ای بابا؛ عشق ھای اینجا ھمینھ. دو روز با این برای لذتت، دو روز با اون برای عشق و حالت! وفاداری کیلویی چنده؟ زندایی سرش را تکان میدھد و در گوشم میگوید برای ھمینھ کھ زن نمیگیره، خل شده پسرم. ببینم تو میتونی سر عقلش بیاری؟ برایم جالب است کھ ھم آرسینھ و ھم زندایی، ھنوز حجابشان را حفظ کرده اند. دایی اصلا مذھبی نیست؛ خانواده اش ھم. با این وجود، زندایی و آرسینھ اصرار دارند حجاب را، ھرچند نصفه و نیمه برای خودشان نگه دارند ... ادامه دارد .....
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📱 ؛ 🔹 دوباره موقع عهد است و من تو را می‌جویم... 🔅 اللهم عجل لولیک الفرج ▫️ ‌❣ @Mattla_eshgh
محمد کاسبی: آمریکا شلوغی‌ها را برپا کرد و عده‌ای متأسفانه بر موجش سوار شدند بازیگر پیشکسوت سینما و تلویزیون: 🔹دختر عزیزی (مهسا امینی) درگذشت و امیدواریم اگر کسی مسبب فوتش بوده محاکمه شود، امّا این شلوغی‌ها موجی بود که آمریکایی‌ها آغاز کردند و متاسفانه عده‌ای بر آن موج سوار شدند. 🔹اینهمه خانم محترم در سینما داریم؛ بسیار انسانهای محترمی هستند؛ کشف حجاب نکردند، به غیر از چند نفر محدود. 🔹چند نفر از سربازان میهن در مرزها شهید شدند؟ چرا برای درگذشت این سربازها کسی آهنگی نخواند؟ چرا برنامه تلویزیونی‌اش را تعطیل نکرد؟ چرا برای آنها داغدار نشدند؟ 🔹روشن است که برنامه آمریکا اغتشاش در ایران است و این را بارها نشان داده. ‌❣ @Mattla_eshgh
38.05M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 | همجنس‌بازی از کجا وارد کارتون بچه‌ها شد؟ 🔸 مفاهیم همجنس‌بازی بر اساس پروژه‌ی ۲۰۳۰یونسکو داره تک‌به‌تک وارد تمام کارتون‌های محبوب بچه‌ها می‌شه. 🔸برای اینکه بفهمیم چطور این مفاهیم وارد دنیای بچه‌های شده، باید بدونیم تابوی همجنس‌بازی یه شبه شکسته نشده! / تبیان آنلاین ‌❣ @Mattla_eshgh
💢 مقایسه جالب نتیجه جستجوی کلمه “iran” در مرورگر آمریکایی و روسی 🔹 به این میگن تکنیک تصویر سازی ... ‌❣ @Mattla_eshgh
مطلع عشق
کنار ماشین میایستم تا ارمیا چمدانھایم را از صندوق عقب دربیاورد. یکی از چمدانھا رابرمیدارم. ارمیا می
🍃 دایی و خانواده اش بھ طرز عجیبی فرھنگ غرب را کاملا نپذیرفتھاند یک ساعت در خانھ دایی مینشینم و بعد قرار میشود ارمیا ببردم بھ آپارتمان مبلھای کھ برایم اجاره کرده؛ دقیقا نزدیک آپارتمان خودش. بین راه، ارمیا میپرسد خب گفتی رشتھت چی بود؟ مطالعات زنان دقیقا روی چ ِی زنان مطالعھ میکنی؟ حقوقشون، جایگاھشون توی جامعھ، نقششون... این چیزھا زیر لب زمزمھ میکند حقوق زن و بلندتر میگوید حقوق زن میخوای فقط اروپا. البتھ امریکا ھم پیشتازه... مھد حقوق و آزادی و عشق و حا ِل زن! مثلا ھمین دیشب، ھمسایھ طبقھ بالام داشت حقوق زنشو تمام و کمال پرداخت میکرد. انقدر محکم پرداخت میکرد کھ صدای فریاِد شادی زنش تا خونھ منم میرسید! نمیدونی زنش از فرط خوشحالی و رسیدن بھ حقوقش چھ جیغی میزد! انقدر کھ پلیس اومد بھ َمرده گفت حقوق زنتو آروم آروم بده، زنھا ظرفیت این ھمھ محبت یکجا و درستھ رو ندارن چھ شوخی تلخی کرد ارمیا. پوزخند میزنم و میگویم خب این اتفاقا ھمھ جا ھست آره ھمھجا ھست، ولی مھم آماره. مھم اینھ کھ چرا انقدر تعداد زنھایی کھ مورد خشونتن زیاده، کھ مجبورن براشون خانھ امن تأسیس کنن. چرا زنھای اروپایی باید کمپین یک دقیقھ جیغ بذارن؟ تا حالا بھش فکر کردی؟ اسم کمپین یک دقیقھ جیغ برایم ناآشناست. متعجب میپرسم یک دقیقھ جیغ؟ چرا؟
بھ خاطر اعتراض بھ وضعیت شغلی و خشونتی کھ علیھشونھ. ھمین دیگھ... کسی اینا رو بھ شماھا نمیگھ. یک چھره خیلی خوشگل و مامانی از اروپا و آمریکا نشونتون میدن، فکر میکنین اینجا خبریھ. نھ عزیز من! من دارم اینجا زندگی میکنم، میبینم چھ خبره باورم نمیشود ارمیا چنین نظری داشتھ باشد. ارمیا معمولا سرش بھ کار خودش است. میگویم فمینیست شدی ارمیا! بھ فکر حقوق زنان افتادی چشمانش گرد میشوند فمینیست؟ من کجام فمینیستھ؟ فمینیست شدن مال زنھای ساده لوحھ. ببخشید اینو میگما، ولی یک کلاھی بھ اسم فمینیسم گذاشتن سرتون کھ تا زانوتون اومده پایین. نیروی کا ِر مفت و تو سری خور میخواستن، دیدن کی بھتر از خانما؟ با شعارای قلمبھ سلمبھ زنھا رو کردن نیروی کار خودشون؛ ھمین بھبھ... چھ نظریاتی! میخوای بھ جای من تو مقالھ بنویسی؟ جدی حرف میزنم اریحا. برو تحقیق کن ببین فمینیسم تا حالا چھ سودی برای زنھا داشتھ؟ من نھ میگم مرد سالاری، نھ میگم زن سالاری خب پیشنھاد جایگزین شما چیھ استاد؟ رسیده ایم بھ آپارتمانش و بحثمان نیمھ کاره میماند. اول دعوتم میکند بھ آپارتمان خودش. یک آپارتمان کوچک دوخوابھ، کھ بیشتر بھ عنوان یک خوابگاه خوب است تا محل زندگی؛ آنقدر کھ کوچک است و جمع و جور. یک آشپزخانھ کوچک و یک سالن بسیار کوچک و حمام و دستشویی. روی مبل مینشینم و با دیدن اتاق خواب دوم میپرسم تنھا زندگی میکنی اینجا؟ ارمیا در آشپزخانھ است کھ چیزی برای پذیرایی بیاورد. میگوید نھ؛ یک ھمخونھ دارم ارمیا و ھمخانھ؟ شاخ درمیآورم. اھل معاشرت با جماعت مونث نبود؛ و اگر بود، این مدلیاش را نمیپسندید. برای اطمینان میپرسم اسمش چیھ؟
سعید؛ دانشجوی بورسیھ الکترونیکھ. بچھ خوبیھ. البتھ الان فرستادمش پی نخود سیاه کھ راحت باشی اینجا وا میروم. فکر میکردم قرار است خواھر شوھر شوم. گلھ میکنم ھمخونھ ت یک پسر ایرانیھ؟ برایم چایی میآورد و روی مبل مقابلم مینشیند و میگوید پھ نھ پھ، یک دختر آلمانیھ ! خب معلومھ! نکنھ انتظار داشتی دست دختر مردمو بگیرم بیارم توی خونھم؟ امیدوار بودم بھ زودی بھ مقام بالای خواھر شوھر شدن نائل بشم چایی اش را برمیدارد و میگوید مگھ مخم عیب کرده کھ برم ھمخونھ بیارم؟ اگھ زن بخوام عین آدم ازدواج میکنم! چیھ این لوس بازیا؟ از دید من ھم ھمخانھ داشتن نھ با عقل جور در میآید، نھ با فرھنگ و اعتقاداتم. اما دوست دارم بدانم چرا آدمی مثل ارمیا کھ در یک فضای باز بزرگ شده چنین حرفی میزند. برای ھمین میپرسم آخھ چھ اشکالی داره؟ اشکال؟ سر تا پاش اشکالھ عزیز من! من دوست دارم با کسی زندگی کنم کھ مطمئن باشم قبل ارتباطش با من، با کس دیگھ ای نبوده. و درضمن، نخواد یھو ولم کنھ و بره سراغ یکی دیگھ. توی ایران بھ ھمچین کسی میگن زن زندگی. ھمخونھ از اسمش پیداست، ھمسر نیست، ھمدم ش خستھ بشھ، منو ھم ھمراهنیست، ھمدل نیست، ھمزبون نیست. فقط ھمخونھست. وقتی از خونھ ِی یکبار مصرف بدم میاد خونھش عوض میکنھ! من از این عشقای دم دست یادم میآید بچھ کھ بودیم، در ھمان سفر تفریحیمان بھ اروپا، رفتھ بودیم از یکی از موزه ھای مجسمھ ھای فرانسوی بازدید کنیم. مجسمھ ھایی کھ آنقدر برھنھ و بدلباس بودند کھ مادر و دایی خوششان نمیآمد من و ارمیا مجسمھ ھا را ببینیم. یکی از مجسمھھا، یک زن و مرد جوان بودند در کنار ھم. یک زن جوان خیلی زیبا، کھ کنار یک مرد جوان نشستھ بود ولی مرد ھیچ توجھی بھ او نداشت و شاید حتی منزجر و رویگردان بود. میگفتند معنای این مجسمھ، این است کھ وصال مدفن عشق است. اما شاید معنایش این نبود. مدفن عشق، وصال نیست؛ ھوس است. ھمان چیزی کھ دینداری لازم ندارد فھمیدنش. ادامه دارد ...