مطلع عشق
تصاویری از پرتاب موفقیتآمیز زیرمداری ماهواره بر قائم ۱۰۰ #جان_من_ایران
🔴فوری
پرتاب موفقیتآمیز زیرمداری ماهواره بر قائم ۱۰۰
🔻آزمایش پروازی این ماهوارهبر با موتور سوخت جامد مرحله اول رافع با موفقیت انجام شد
🔹این ماهوارهبر سه مرحلهای سوخت جامد ساخت دانشمندان هوافضای سپاه است.
🔹ماهواره بر سوخت جامد قائم ۱۰۰ ماهواره بری سه مرحلهای و سوخت جامد است که قادر خواهد بود ماهوارههای با وزن ۸۰ کیلوگرم را در مدار ۵۰۰ کیلومتری از سطح زمین قرار دهد.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 رهبرمعظم انقلاب : اگر صد مورد خیانت خواص را هم دیدید ناامید نشوید؛ ان شاءالله همه شما نابودی تمدن منحط آمریکایی و صهیونیسم را خواهید دید.
💠از سرمایهی ایمان مردم برای تولید عمل صالح بهره بگیرید. مردم، مؤمنند، مردم ایمان دارند؛ این ایمان میتواند عمل صالح تولید کند. ۱۴۰۱/۰۳/۱۴
☀️امام_خامنهای(مدظلهالعالی)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#پوستر_موشن
💫 جهان از دامان مادرانهی تو، به انفجار نور کاملش خواهد رسید.
| کاری از استدیو انسان تمام |
▪️ویژه وفات حضرت معصومه سلامالله علیها
❣ @Mattla_eshgh
🔴 کشورهایی که آمریکا آزاد کرد!
🔻طی چند روز گذشته بایدن اعلام کرد که "ایران را آزاد میکند" از همین رو نگاهی به فعالیتهای آمریکا در کشورهای دیگر به بهانه آزادی داشتیم.
❣ @Mattla_eshgh
راه تشخیص امام زمان از مدعیان دروغین.mp3
1.79M
💠 پاسخ به #شبهات #مهدویت
🔰راه تشخیص امام زمان واقعی از مدعیان دروغین مهدویت چیست؟
از کجا بفهمیم فرد مدعی واقعا خود امام هست؟
🎤 با توضیحات #استاد_احسان_عبادی از اساتید مهدویت کشور و پژوهشگر و مدرس علوم حدیث و تاریخ
👌در نشر معارف مهدوی کوشا باشیم
❣ @Mattla_eshgh
مطلع عشق
غلط کردم... میگم! قرار بود خودشونو برسونن بھ یھ خونھ توی منطقھ العسکری کربلا... .شارع المدارس... د
#شاخه_زیتون
#قسمت چهل و سه
لیس من شأنك ! وین یروح ستاره ومنصور؟ (بھ تو ربطی نداره! ستاره و منصور قراره کجا برن؟
لا اعرف ! من انت؟ (نمیدونم! تو کی ھستی؟ )
اجب سؤالي و الا سأقتلک ! سرعھ!
سوالمو جواب بده وگرنھ میکشمت! سریع
یریدون الذھاب إلى الرمادي.
میخوان برن الرمادی
وثم؟
و بعدش؟
سوریا
سوریھ
وین التقیت بھم؟
کجا باھاشون قرار گذاشتی؟
إذا قلت لك، سیقتلونني.
اگھ بھت بگم میکشن منو
إذا لم تفعل، سأقتلك.
اگھ نگی من میکشمت
چند لحظھ با خودم فکر کردم و بعد گفتم
أنت عضو في داعش؟
تو داعشی ھستی؟
یھ دفعھ دیدم بھم ریخت و عصبانی شد
قل الخلافة الإسلامیة!
بگو خلافت اسلامی
پوزخند زدم بھ حماقتش! گفتم
إذا لم تقل ما سألت، سأخبر الجمیع الآن وسیقتلك الناس والشرطة.
اگھ چیزی کھ پرسیدم رو نگی، ھمھ رو خبر میکنم و مردم و پلیس بیچارهت میکنن
ھمونطور کھ از درد بھ خودش میپیچید گفت
أقول... منطقة العسكري، شارع المدارس، مطعم یاسین أبو شوارب.
میگم... منطقھ العسکری،
خیابون المدارس، رستوران یاسین ابوشوارب
دست و پاش رو بستم و دھنش رو چسب زدم. موبایلش رو برداشتم و گفتم
یبقى معي!
پیش من میمونھ
وقتی داشتم دستاشو میبستم، با غیظ نگاھم کرد و بھ صورتم آب دھن انداخت. میدونستم اگھ
عصبانی بشم ھمھ چیز رو میبازم.
گفت
: اطمئن إلى أن مكاني ومكانك سیتغیران ذات یوم!
مطمئنم یھ روز جای من و تو عوض
میشھ
پوزخند زدم و گفتم
لا یمكنك حتى أن تحلم بھ.
حتی خوابشم نمیبینی
بعد رفتم سمت الیاس و دھنش رو دوباره چسب زدم. بعدم خیلی ریلکس و آروم از اتاق رفتم
بیرون و بھ عاملمون توی ھتل گفتم فیلم دوربینھای اون ساعت رو پاک کنھ و ده دقیقھ بعد بھ
بچھ ھای حشدالشعبی بگھ برن دونفری کھ بالا ھستن رو دستگیر کنن. باتری گوشی اون داعشی
رو درآوردم و با عماد قرار گذاشتم اول بلوار طریق الحر و با موتورم خودمو رسوندم اونجا؛
منتظر چیزی بودم کھ خانم محمودی برام جور کرده بود؛ گوشی الیاس! عماد اونو بھم داد و
ناھارمم کھ فلافل بود یکم بھ اصرار عماد خوردم و گفتم
وین تقع منطقھ العسگری؟
منطقھ عسگری کجاست؟
شمال غرب کربلاء تقریبا. لیش تسأل؟
تقریبا شمال غرب کربلا. چرا میپرسی؟
کم من الوقت یستغرق للوصول ھناک؟
چقدر طول میکشھ تا برسیم؟
حوالي خمس عشرة دقیقة أو أكثر.
تقریبا یھ ربع یا بیشتر
نروح الی شارع المدارس.
باشھ. برو خیابون المدارس حسناً
علی عینی.
رو چشمم
باتری گوشی رابط داعش رو سر جاش گذاشتم و برای ستاره پیامک دادم
بعد خمس عشره دقیقھ نصل.
پانزده دقیقھ دیگھ میرسیم
بلافاصلھ جواب اومد کھ
ننتظر فی المطعم.
توی رستوران منتظریم
وقتی رسیدیم، یھ نگاه بھ رستوران انداختم کھ خلوت بود. بیسیم زدم بھ پشتیبانی و درخواست
دوتا نیروی دیگھ کردم. ھرسھ نفرشون نشستھ بودن پشت یھ میز اما غذا سفارش نداده بودن.
چندتا صلوات فرستادم و توسل کردم بھ حضرت عباس (علیھ السلام
***
بیدار کھ میشوم، مرضیھ را میبینم کھ باز کنارم دراز کشیده است. سلاحش ھم بھ کمرش بستھ
شده و دستش را روی آن گذاشتھ. آرام میگویم
بیداری مرضیھ؟
سرش را بھ طرفم برمیگرداند
آره عزیزم. چطور؟
خستھ نیستی؟
نھ
با چشمانم بھ سلاحش اشاره میکنم
با این سختت نیست دراز کشیدی؟
میخندد و میگوید
من شبھا ھم مسلح میخوابم
از تعجب سر جایم مینشینم و میگویم
جدی میگی؟
او ھم مینشیند و میگوید
شوخی کردم. گاھی
با چشم در اتاق تاریک دنبال ارمیا میگردم و میپرسم
ارمیا کجاست؟
بیرونن. گفتن امشب نگھبانی میدن
بعد از نگاھی بھ حیاط میگوید
چیزی درباره شاخھ زیتون میدونی؟
منظورت چیھ؟
بھ دیوار تکیھ میدھد و میگوید
تاحالا اسم شبکھ زیتون یا شاخھ زیتون بھ گو ِشت نخورده؟
نھ
شاخھ زیتون، اسم شاخھ ایرانی سازمان موساد (سازمان اطلاعاتی خارجی رژیم صھیونیستی) ھست کھ ھمزمان با تشکیل ساواک توی ایران تشکیل شد. ھدفش ھم در زمینھ
فرھنگی، رواج باستانگرایی ایرانی، ناسیونالیسم (ملیگرایی افراطی) و عرفان صوفیانھ مقابل
عرفان فقاھتی ھست. از زمان پھلوی توی ایران فعال بودن و ھنوزم ھستن
فعالیتھای موسسھ درخت زندگی و گرایشھای مادر و دوستانم از ذھنم میگذرند و سریع
میگویم
یعنی میخوای بگی ستاره ھم
نمیشھ با اطمینان گفت. اما بیربط ھم نیست
سرم را پایین میاندازم و تار و پود موکت را بھ بازی میگیرم
ستاره عاشق کوروش بود... بھ نظرت اینا بھ ھمدیگھ چھ ربطی دارن؟
نگاھی بھ بیرون میاندازد و میگوید
طوریکھ انگاراون ملیگراییای کھ اونا تبلیغ میکنن، اسلام و ایران رو مقابل ھم قرار می ده بزرگترین دشمن ایران، اسلامھ. با چندتا دروغ و چاخان درباره ایران باستان، پادشاھای
باستانی رو برای جوونھا مقدس جلوه میدن و اینطور ادعا میکنن کھ ما بھترشو داشتیم و
نیاز بھ اسلام نبود. درحالیکھ اگھ اونا ایران باستان رو، بدون ھیچ تحریفی نشون بدن، نقاط
شھ. مسلمونھا رو محکوم میکنن بھ کھنھ پرستی درحالیکھ اگھ ضعف و قوتش باھم مشخص می
اینطوری بھ قضیھ نگاه کنیم، کوروش پرستی ھم کھنھ پرستیھ
آه میکشد و میگوید
مشکل اینھ کھ جوونھا اھل تحقیق نیستن. اگھ یھ بار فقط درباره چیزایی کھ میخوندن فکر و تحقیق میکردن، بھ این راحتی کسی نمیتونست دروغ بھ خوردشون بده. سریع یھ متن رو
درباره کوروش یا ھخامنشیان میخونن و میگن آره درستھ
کنارش بھ دیوار تکیھ میزنم و میگویم
چیزی درباره ماجرای استر و خشایارشا شنیدی؟
بھ نشانھ تایید پلک برھم میگذارد
استر اولین پرستوی اسرائیلی توی تاریخھ پرستو؟
بھ زنھای جاسوس اسرائیلی کھ با اغواگری توی نھادھای دولتی کشورھا نفوذ میکنن، اصطلاحا میگن پرستو
و نیشخند میزند. یعنی کسی کھ بھ عنوان مادرم میشناختمش ھم یکی از پرستوھایی بوده کھ
مرضیھ میگوید؟ فکرش را از ذھنم بیرون میریزم و بحث را عوض میکنم
ِکی باید بریم؟
باید آماده بشیم. چند دقیقھ تا اذان مونده. خوبھ آماده باشیم کھ معطل نشیم
وضو میگیرم و چادر میپوشم. ارمیا نمازش را در ھمان حیاط میخواند و من و مرضیھ در
اتاق. وقتی چشمم بھ چھره برافروختھ ارمیا در نماز میافتد، دلم زیر و رو میشود و اضطراب
میگیرم. برای اینکھ خودم را آرام کنم، چندبار آیھ شصت و چھار سوره یوسف را زمزمھ
میکنم
ْخدا بھترین نگھبان و مھربانترین مھربانان است
َآماده رفتن شده ایم کھ صدای در زدن میآید. مرضیھ با اشاره دست از ارمیا کھ در حیاط است
میپرسد کیست؟ و ارمیا شانھ ای بالا میاندازد کھ نمیداند. بعد بھ ما اشاره میکند کھ برویم و از
زیر کاپشنش یک سلاح کمری درمیآورد. دلشوره ام بیجا نبود. نگاھم روی ارمیا کھ بھ طرف
در میرود قفل شده؛ انقدر کھ مرضیھ بازویم را میکشد و آرام در گوشم میگوید
نگران نباش. باید از در پشتی بریم
ادامه دارد ...