eitaa logo
مطلع عشق
276 دنبال‌کننده
5.5هزار عکس
2.1هزار ویدیو
73 فایل
@ad_helma2015 ارتباط با مدیر کانال برنامه کانال : شنبه ، سه شنبه : امام زمان( عج ) و ظهور ومطالب سیاسی یکشنبه ، چهارشنبه : خانواده وازدواج دوشنبه ، پنجشنبه : سواد رسانه داستانهای جذاب هرشب بجز جمعه ها استفاده از مطالب کانال آزاد است (حتی بدون لینک )
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از درمانخانه اسلامی 💠
📛 ممنوعیت استمناء 📛 ✍استمناء ( خود ارضایی ) یعنی این که انسان با خودش کاری کند که از او منی بیرون بیاید و دارای انواعی است؛ مثل بازی کردن با دست، گوش کردن به سخن و صدای زن نامحرم، رد و بدل کردن حرف های عاشقانه، در خیال آوردن و فکر کردن به مسائل شهوت انگیز؛ از نظر اسلام اگر کسی با اختیار یکی از این اعمال را به قصد خروج منی انجام دهد و منجر به خروج منی بشود، استمنا و حرام است. 💥نخستین نتیجه عادت به این کار شنیع این است که قوت و شـفافیت چشم ها، زائل می گردد، صورت رنگ اصلی خود را از دست می دهد و پژمرده می شود، در نگاه های مبتلایان به این کار هوش و ذکاوت اولی دیده نشده و حالت گرفتگی در سیمای ایشان ظاهر می گردد. چشم های آن ها باحلقه های کبودرنگی احاطه می شود، بعد از آن سستی و تنبلی در سایر اعضای مختلف مشاهده می شود. نقصان حافظه، خرابی اشتها، مشکل شدن هضم، تنگی نفس، تغییر اخلاق و مزاج به طورت غیرقابل توضیح، حسادت، غم و کدورت، مالیخولیا و گوشه گیری از نتایج شوم ابتلا به این انحراف جنسی است. 💢 پیامبر اکرم (ص) فرمودند: كسى كه خودارضايى مىكند، ملعون است.  📚 میزان الحکمه، ح ۱۸۷۵۱ 🔰 این عمل زشت، نه تنها آثار فردی دارد؛ بلکه مشکلات اجتماعی نیز برای فرد به وجود می آورد. 💢 آیت الله می نویسد: این عمل، مبتلایان را به ضعف قوای شهوانی دچار می کند، جبون ( ترسو ) و بی حال بار می آیند، شهامت و درستی از آن ها سلب می شود. چه بسا اشخاصی هستند که در عنفوان جوانی در اثر مبتلا شدن به( استمناء ) چنان دچار ضعف قوای روحی وجسمی می شوند که معتادین به تریاک و شیره در مقابل آنان شیر نری به شمار می آیند. 📚 گناهان کبیره، ج ۲، ص ۳۱۳ _۳۱۲ 💠درمانخانه اسلامی💠 💠 @Darmaneslami
✍ چادرت را پهن کرده ای روی زمین ... و همه ی اهلش را بر سفره ی جانت، مهمان ...! می میرم برای این سفره و بوی تازه ی یاسَــش! بسم الله و بالله ❤️ السلام علیک یا اُمّاه، یا فاطمه الزهراء... @Mattla_eshgh
مطلع عشق
#خاطرات_زندگی_شهید_مهدی_خراسانے شهید مدافع حـــــرم راوے: همسرشهید #قسمت :2⃣1⃣ 💞شب تحویل سال سفره
‍ ❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃ شهید مدافع حـــــرم راوے: همسرشهید :3⃣1⃣ 💞تو خونه گاهی میشِست كنار بچه و مدت زیادی فقط عاشقونه محو تماشای بچه میشد...به شوخی میگفتم :"بسههه دیگه...بچه ندیده، حسودیم شد...چقد نگاش میکنی…؟؟منو فراموش کردیااااا..میگفت :"شما که تاج سر منی خانومِ گل منی...تازه شم حالا که عزیزترم شدی مگه میشه من فرشتَمو فراموش کنم...؟! امیر خیلی کوچولوعه وقتی نگاش میکنم باور کن دلم آب میشه...نگاش کن چقد معصوم و ‌ناز خوابیده..." بعد با صوت قشنگش واسمون عاشورا یا قرآن میخوند...غبطه ميخوردم به اون همه لطافت روح و طبع پاکش... 💞همیشه سفارش میکرد با وضو و ذکر "بِسْمِ ألْلّهِ ألْرَّحْمَنِ ألْرَّحِیمِ"... بچه رو شیر بدم ، نگهداری از بچه هم شیرین بود هم گاهی سخت...بیتابی که میکرد ازم میگرفتش دورش میداد و آروم آروم تو گوشش زمزمه میکرد...نمیدو نم چه حسی بود که به محض در آغوش گرفتن و شروع زمزمه های آقا مهدی انگار که آب رو آتش پاشیده باشی...آروم و ساکت میشد...بهش گفتم:"گمون کنم امیر به صدای تو بیشتر از آغوش من عادت کرده... 💞این دفعه که بغلش کردی و براش میخونی وسطش مکث کن...ببینیم چیکار میکنه..."خندید و گفت :"آخه تو چرا اینقد حسودی میکنییی...؟؟؟خب بچه به صوت قرآن و دعا عادت کرده اذیتش نکن..."گفتم:"نه دیگههه...جاااان من...یه بار امتحان کن...باشههه...؟گفت:"امون از دست تو...و...زدیم زیر خنده... ادامه دارد...✒️ ❣ @Mattla_eshgh
شهید مدافع حـــــرم راوے: همسرشهید :4⃣1⃣ 💞شب مهمون داشتیم رفته بود خرید... تو يه دستم امير و با دست دیگه کار میکردم...دیگه اشکم داشت در میومد...خدا خدا میکردم زودتر آقا مهدی بیاد...که از در اومد تو...خریدا رو ازش گرفتم و گفتم:"بچه خیلی بیقراره ، کلی کارام مونده دستت درد نکنه...بیابچرخونش...گمونم بهونه تو رو کرده..."خندید بچه رو گرفت...مثه همیشه به سینه ش چسبوند با یه نگاه خاص که هم حس محبت درش بود و حالتی نافذ داشت نگاش کرد وپیشونیشو بوسید و گفت:"سلام پسر بابایی... 💞خدانکنه پسر گلم گریه کنه ميدونی که من طاقت اشکاتو ندارم...تو باید مرد خونه بشی پسرم..."دوباره پیشونیشو بوسید و تو گوشش نجوا کرد...گریه هاش کمتر شده بود.تا اینکه کاملاً آروم گرفت...داشت براش قرآن میخوند یاد حرف ظهرم افتادم و آروم گفتم :"آقا مهدی الان فرصت خوبیه، یه لحظه نخون..."همین که صداش قطع شد بچه زد زیر گریه... 💞با تعجب و خنده همو نگاه میکردیم، نجواشو ادامه داد و باز بچه آروم شد...تا اینکه کاملا خوابش برد...صدای دلنشین ، قلب پاک و کلام تاثیرگذارش همونطور که منو از وادی بیخیالی مجردی...یه عاشق دلداده کرده بود...اونو هم مسحور کرده بود...عشق و محبت آقا مهدی جای جای زندگیمون موج میزد و با تولد بچه مون دو چندان شده بود...با همه وجودم احساس خوشبختی و آرامش میکردم... ادامه دارد...✒️ ❣ @Mattla_eshgh
شهید مدافع حـــــرم راوے: همسرشهید :5⃣1⃣ 💞یه روز تماس گرفت و گفت:مأموریتی پیش اومده که باس بره و کلی عذر خواهی بابت اين كه شب تنهامون میذاره...بغضمو خوردم و گفتم :امیر هست،تنها نیستیم، مراقب خودت باش...سعی کردم متوجه بغضم نشه ولی هر وقت از هم دور میشدیم زندگی واسم میشد بی معنی...اون روز امیر هم مدام گریه میکرد...انگار که دلتنگ باباش بود و شبش نمیخوابید...حدودای ۵ صبح خوابم برد صبح که پا شدم دیدم آقا مهدی کنار امیر خوابیده...! خیلی خوشحال شدم سفره صبحونه رو حاضر میکردم که هر دوشون بیدار شدن...صورتمو کج و کوله کردم و با خنده گفتم:‌"شما مگه مأموریت نبودی مرررد...؟"گفت :"قرار بود صبح برگردیم کارا که تموم شد بقیه موندن ولی من اجازه گرفتم و برگشتم... 💞دلم نیومد تنهاتون بذارم، دلم واقعاً تنگ شده بود...وقتی رسیدم و دیدم چطور کنار بچه بیهوش شدی کلی شرمندت شدم...بغلش کردم که سر و صداش بیدارت نکنه نمازمو که خوندم سوپو گرم کردم که بخوره...دیدم انگار از منم گرسنه تره فهمیدم اذیتت کرده و شام هم نخورده...تو بغلم خوابش برد منم همونجا کنارش خوابیدم... 💞نگاشو به چشام دوخت و دستامو تو دستاش بوسیدشون و گفت..."ببخش خانومی ، حلالم کن این همه سختی بهت دادم ولی کنارم موندی و کمکم کردی...ازت ممنونم...حرفاش مثه همیشه ساده بود اما از عمق جونش عجیب مینشست به دلم...💕 همین چیزاش بود که منو دیوونه ش کرده بود... اشکام بی اختیار سرازیر شد و گفتم: "من کنار تو خوشبخت ترین زن دنیام آقا مهدی... ادامه دارد...✒️ ❣ @Mattla_eshgh
https://dadashreza.com/ezdevaj-dadash-reza/ سایت داداش رضا ، درباره ی ازدواج صحبت کرده ، بعضی مطالبش خوبه ، انرژی مثبته خودش اسمشو گذاشته داداش رضا ، اسم سایتشه
هدایت شده از استاد محمد شجاعی
حرف های من و خدا_14.mp3
10.66M
چهاردهم این سحر آمده ام تا تو قول بدهی نه من؛ چنان زنجیر کنی پای دلم را ... تا جز حوالیِ تو، از در خانه ی کسی ، عبور نکند ... مرا پاگیرِ خودت کن؛ دلبر جان! @ostad_shojae
🌸زن مبدأ «همۀ خیرات» است 📌بازخوانی «امام» در تجلیل از مقام «زن» (۲) 💛 ما نهضت خودمان را می‌‌دانیم. مردها به تَبَع زنها در خیابان‌ها می‌‌ریختند! 💜ابرجنایت‌کاران فهمیدند زنان هستند که می‌‌توانند با قیام خود، مردان را به میدان بکشند! ❤️ زن‌ها هستند که ملت‌ها را تقویت و شجاع می‌‌کنند/ عنایتی که اسلام به بانوان دارد بیشتر از عنایتی است که بر مردان دارد/قرآن کریم است، و زن‌ها نیز انسان ساز. وظیفه زن‌ها انسان‌‌سازی است. ❣ @Mattla_eshgh
⛔وقتی فساد در کشور علنی میشود اگهی برای دعوت به همکاری از زنان و برای عکاسی سبک nude ❌این سبک عکاسی، است ❣ @Mattla_eshgh
🌱 از حُسنِ رویِ توست!... که سبز گشته سُفره زمین... تولدت مبارک ؛ 💫 ❣ @Mattla_eshgh
مطلع عشق
#خاطرات_زندگی_شهید_مهدی_خراسانے شهید مدافع حـــــرم راوے: همسرشهید #قسمت :5⃣1⃣ 💞یه روز تماس گرفت
‍ ❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃ شهید مدافع حـــــرم راوے: همسرشهید :6⃣1⃣ 💞بچه دومَمو باردار بودم و روزای آخر بارداری، تابستون بود و گرمای هوا اذیتم میکرد، نمیتونست مرخصی بگیره... بهم گفت:"شما برید شهرستان یه آب و هوایی عوض کنید..."نمیتونستم ازش دور شم...این حسو همیشه تو عمق نگاه اونم میدیدم...تا اینکه یه روز تماس گرفت و گفت:"خانومی... اگه میشه وسایلمو جمع کن، باس برم مأموریت..."طبق معمول خبر مأموریت رفتنش حس دلتنگی رو به قلبم تحمیل میکرد... 💞وسایلشو جمع میکردم و اشک میریختم...خصوصا حالا که گفته بود "ماموریتم حدود دو هفته طول میکشه..."غرق فکر و خیال بودم که صدای چرخیدن کلید داخل قفل... رشته افکارمو پاره کرد اومد و بالا سرم ایستاد...نگاشو دوخت به چشای خیسم و گفت:"وااای خدااا...خانوم منو ببیییین...باز دلش گرفت...داره واسه آقاش ناز میکنه...آخه عزیز من...سفر قندهار که نمیخوام برم...!"با دلخوری یه نگاه به صورتش انداختم...زد زیر خنده و نشست کنارم... ... ... 💞اونقد سر به سرم گذاشت تا منم خنده م گرفت...آخرشم گفت :"تو که میدونی من دل نازکتر از تواَم چرا کاری میکنی منم نتونم تحمل کنم آخه...؟وقتی رفت بعد چند ساعت همسر شهید شنایی اومد پیشم...اون چند روز هر دفعه یکی میومد و بهم سر میزد گاهی هم صابخونه مون یا دوستام...میومدن و میبردنمون بیرون و نمیذاشتن زیاد تنها باشیم...بعدها فهمیدم آقا مهدی سفارش منو به همه شون کرده بود... ادامه دارد... ❣ @Mattla_eshgh