من از عهد آدم تو را دوست دارم
از آغـــاز عالــم تو را دوست دارم
چه شب ها من و آسمان تا دم صبح
سرودیم نم نم ؛ تـــــو را دوست دارم
نه خطی ، نه خالی ! نه خواب و خیالی !
من ای حس مبهــــم تــــو را دوست دارم
سلامی صمیمی تر از غـم ندیدم
به اندازه ی غم تو را دوست دارم
بیــــا تا صدا از دل سنگ خیــــزد
بگوییم با هم : تو را دوست دارم
جهان یک دهان شد همـــآواز با ما :
تو را دوست دارم ، تو را دوست دارم
قیصر امین پور
خیلی قشنگه نه؟
چ ریتم قشنگی داره
نمیخوام سلیقه ی شخصیمو تحمیل کنم بهتون
ولی واقعا قیصر امین پور ،شعراش عالیه
🌈✨🌈✨🌈✨🌈
نوکر حلقه به گوشیم و اسیر حسنیم
گره کور نداریم فقیر حسنیم
نسل در نسل همه خاک مسیر حسنیم
کشته و مرده فرزند صغیر حسنیم
✨میلاد امام حسن مجتبی علیه السلام مبارک باد✨
@Mattla_eshgh
مطلع عشق
خانواده متعالی 👏👏👏✔️ #قسمت بیست و ششم: مهربونی به غریبه ها؟! ✅🚸〽️🚸 استاد پناهیان: آقایون سعی کن
🖲فرهنگ جدید به نفع ماست یا به ضرر؟
🚩مدت هاست که یه فرهنگی وارد جامعه ی ما شده که ظاهرش قشنگه اما
«لذت های دایمی ما» رو هدف گرفته.
اینکه در رسانه ها هم ترویج میشه که افراد با رفقاشون برن تفریح!
برن پارتی!
برن لب دریا و جنگل و کوه، خوش بگذرونن!
🚷 لذت تفریح با رفقا یه لذت موقتی هست. و بعد از یه مدت عادی میشه و دیگه لذت هم نمیبری
🔅اما لذت تفریح با خانواده دایمی هست. هر روز زیاد تر هم میشه.
😒ببخشید حاج آقا اما من حال نمیکنم که با خانواده برم تفریح! آخه باید تحملشون کنم!
🌺عزیزم تا کی میخوای راحت طلبانه با زندگی برخورد کنی؟
اگه تو بشینی و هیچ کاری نکنی خب معلومه که از زندگی لذت نمیبری!
اونوقت مجبور میشی بری به سمت لذت های موقتی و البته حرام!🚷
باید برنامه بریزی. با همسرت رفتارهایی رو از سر #مبارزه با نفس داشته باشی✔️
"براش فداکاری کنی." واقعا یه جاهایی از حق مسلمت هم بگذری به خاطرش.
بله بعد از یه مدت همسرت اصلا خجالت میکشه عاشقت نشه...🌸🌺💖
خود بخود دوست داشتنی میشی
خود بخود محبوب میشی. همه دوستت میدارن.
اونوقت یه لحظه که توی خونه میای اعضای خانواده مثل پروانه دورت میگردن💐🌹👏
اونوقت بیا و لذت رو ببین...🌺
دیگه اصلا حال نمیکنی با رفقات بخوای بری تفریح
خونه واست 24 ساعته میشه لذت و تفریح!
🔅🌸🔅
بالاخره تمرین رو شروع میکنی یا نه؟!😘
—---------------------======---------✅
#خانواده_متعالی روزهای فرد در👇
http://eitaa.com/joinchat/1912668160Cb98d13f3dc
2 نصفه شب می دود تا شیطان را از خود دور کند...!
#شهید_بابایی
#عفاف_گرایی_شهدا
#عفت_در_خلوت
↬💓 @Mattla_eshgh
آیا تابه حال توجه کردهاید، سازمان ملل و یونسکو هر تاریخی که مثل #روز۸مارس، را نامگذاری کردهاند به اسم زن بوده نه مادر؟
اساساً مفهوم #مادر در برنامههای سازمان ملل جایی ندارد، چرا که سازمان ملل از اساس به دنبال گناه زنا و زنازادگی و همجنسبازی زنان در جهان است.
سازمان ملل ناقض اصلی #حق_مادر و #حق_زنان در جهان است و هشتم مارس، تاریخی برای سوءاستفاده از زنان است!
جالب است بدانید سازمان ملل، بارها کشورهای مختلف را به خاطر داشتن روزی به نام مادر، محکوم کرده و نامگذاری #روز_مادر را غیرقانونی میداند!
#جاهلیت_سازمان_یافته
#جاهلیت_مدرن
http://eitaa.com/joinchat/1912668160Cb98d13f3dc
مطلع عشق
❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃ ✫⇠ #دختر_شینا ✫⇠قسمت :0⃣2⃣2⃣ #فصل_شانز
❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃
✫⇠ #دختر_شینا
✫⇠قسمت :1⃣2⃣2⃣
#فصل_شانزدهم
از طرفی خیلی هم برایش مهمان می آمد. دست تنها مانده بود و داشت از پا درمی آمد.
گرم تعریف بودیم که یک دفعه در باز شد و برادرم آمد توی اتاق. من و خانم دارابی از ترس تکانی خوردیم. برادرم که دید زن غریبه توی خانه هست، در را بست و رفت بیرون. بلند شدم و رفتم جلوی در. صمد و برادرم ایستاده بودند پایین پله ها. خانم دارابی صدای سلام و احوال پرسی ما را که شنید، از اتاق بیرون آمد و رفت.
برادرم خندید و گفت: «حاجی! ما را باش. فکر می کردیم به این ها خیلی سخت می گذرد. بابا این ها که خیلی خوش اند. نیم ساعت است پشت دریم. آن قدر گرم تعریف اند که صدای در را نشنیدند.»
صمد گفت: «راست می گوید. نمی دانم چرا کلید توی قفل نمی چرخید. خیلی در زدیم. بالاخره در را باز کردیم.»
همین که توی اتاق آمدند. صمد رفت سراغ قنداقه بچه. آن را برداشت و گفت: «سلام! خانمی یا آقا؟! من بابایی ام. مرا می شناسی؟! بابای بی معرفت که می گویند، منم.»
بعد به من نگاه کرد. چشمکی زد و گفت: «قدم جان! ببخشید. مثل همیشه بدقول و بی معرفت و هر چه تو بگویی.»
فقط خندیدم. چیزی نمی توانستم پیش برادرم بگویم.
ادامه دارد...✒️
🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃
http://eitaa.com/joinchat/1912668160Cb98d13f3dc
❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃
✫⇠ #دختر_شینا
✫⇠قسمت :2⃣2⃣2⃣
#فصل_هفدهم
به برادرم نگاه کرد و گفت: «سفارش ما را پیش خواهرت بکن.»
برادرم به خنده گفت: «دعوایش نکنی. گناه دارد.»
بچه ها که صمد را دیده بودند، مثل همیشه دوره اش کرده بودند. همان طور که بچه ها را می بوسید و دستی روی سرشان می کشید، گفت: «اسمش را چی گذاشتید؟!»
گفتم: «زهرا.»
تازه آن وقت بود که فهمید بچه پنجمش دختر است. گفت: «چه اسم خوبی، یا زهرا!»
🔸فصل هفدهم
سال 1365 سال سختی بود. در بیست و چهار سالگی، مادر پنج تا بچه قد و نیم قد بودم. دست تنها از پس همه کارهایم برنمی آمدم. اوضاع جنگ به جاهای بحرانی رسیده بود. صمد درگیر جنگ و عملیات های پی درپی بود. خدیجه به کلاس دوم می رفت. معصومه کلاس اولی بود. به خاطر درس و مدرسه بچه ها کمتر می توانستم به قایش بروم. پدرم به خاطر مریضی شینا دیگر نمی توانست به ما سر بزند. خواهرهایم سخت سرگرم زندگی خودشان و مشکلات بچه هایشان بودند.
ادامه دارد...✒️
🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃
http://eitaa.com/joinchat/1912668160Cb98d13f3dc
❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃
✫⇠ #دختر_شینا
✫⇠قسمت :3⃣2⃣2⃣
#فصل_هفدهم
برادرهایم مثل برادرهای صمد درگیر جنگ شده بودند. اغلب وقت ها صبح که از خواب بیدار می شدم، تا ساعت ده یازده شب سر پا بودم. به همین خاطر کم حوصله، کم طاقت و همیشه خسته بودم.
دی ماه آن سال عملیات کربلای 4 شروع شد. از برادرهایم شنیده بودم صمد در این عملیات شرکت دارد و فرماندهی می کند. برای هیچ عملیاتی این قدر بی تاب نبودم و دل شوره نداشتم. از صبح که از خواب بیدار می شدم، بی هدف از این اتاق به آن اتاق می رفتم. گاهی ساعت ها تسبیح به دست روی سجاده به دعا می نشستم. رادیو هم از صبح تا شب روی طاقچه اتاق روشن بود و اخبار عملیات را گزارش می کرد.
چند روزی بود مادرشوهرم آمده بود پیش ما. او هم مثل من بی تاب و نگران بود. بنده خدا از صبح تا شب نُقل زبانش یا صمد و یا ستار بود.
یک روز عصر همان طور که دو نفری ناراحت و بی حوصله توی اتاق نشسته بودیم، شنیدیم کسی در می زند. بچه ها دویدند و در را باز کردند. آقا شمس الله بود. از جبهه آمده بود؛ اما ناراحت و پکر. فکر کردم حتماً صمد چیزی شده. مادرشوهرم ناله و التماس می کرد: «اگر چیزی شده، به ما هم بگو.» آقا شمس الله دور از چشم مادرشوهرم به من اشاره کرد بروم آشپزخانه. به بهانه درست کردن چای رفتم و او هم دنبالم آمد.
ادامه دارد...✒️
🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃
http://eitaa.com/joinchat/1912668160Cb98d13f3dc