eitaa logo
مطلع عشق
271 دنبال‌کننده
5.7هزار عکس
2.2هزار ویدیو
73 فایل
@ad_helma2015 ارتباط با مدیر کانال برنامه کانال : شنبه ، سه شنبه : امام زمان( عج ) و ظهور ومطالب سیاسی یکشنبه ، چهارشنبه : خانواده وازدواج دوشنبه ، پنجشنبه : سواد رسانه داستانهای جذاب هرشب بجز جمعه ها استفاده از مطالب کانال آزاد است (حتی بدون لینک )
مشاهده در ایتا
دانلود
۴٠٧ به لطف الهی ۱۹ سالگی عقد کردم و همسرم ۲۲ سالش بود، تازه دیپلم رو گرفته بودم که همسرم کارشناسی ارشد قبول شد.☺ همسرم کار ثابتی نداشت اما بجاش پسره مومن و مذهبی بود که خیلی میخواستمش❤ اولویت همسرم این بود که اول درسش تمام بشه و بعد عروسی کنیم، یادمه برای ثبت نام مبلغی ناچیزی که تو مراسم جشن عقدمون جمع شده بود دادم به همسرم تا کارش راه بیفته، خداروشکر با همه فراز و نشیب ها همسرم درسش رو تموم کرد، قرار شده بود وقتی پایان نامه اش رو ارائه میده منو هم ببره،اما.....😐 دیگه کم کم آماده میشدیم برای آماده شدن برای رفتن زیر یک سقف، تاجایی که پدرم رو اذیت نکردم و تا حد توانش برام یه جهیزیه ای اماده کرد😍 سال ۹۴ تیرماه یه جشن گرفتیم و رفتیم سره خونه و زندگیمون😊 بچه اول خانواده بودم ازشون دور شدم و اومدم تهران، زندگی خوب و آرومی داشتیم، همسرم تازه سرکار میرفت و سرباز بود، از اونجایی که همش تو خونه تنها بودم کلافه میشدم یه چن ماهی خیاطی رفتم و دیگه ادامه ندادم، چون درس خوندن و سرکار رفتن رو دوس داشتم. البته از همون اوایل ازدواجمون خیلی بچه دوس داشتم اما با مخالفت همسرم و نادیده گرفتن حرف هام مواجه شدم. میگفت مستاجریم، ماشین نداریم، پس انداز کافی و خیلی چیزا....😑 همسرم اون موقع نه اجازه درس خوندن داد و نه بچه متاسفانه،😔 کاره من شد فقط تو خونه موندن و سرمو با کارهای خونه گرم کردن تا اینکه از پارسال واقعا زندگی برام سخت و دشوار شد، از سال ۹۴ هیچ کاری نکردم و همش عقب موندم، نه بچه، نه درسی، نه کاری، واینکه هر بچه ای رو میدیدم خیلی ناراحت میشدم😑 که هنوز ندارم، تا پارسال قسمت خدا این بود که دوبار کربلا برم و خادم امام حسین باشم، تو همون کربلا گفتم هرچه زودتر یه رحمی تو دل همسرم بندازه که یه بچه بیاریم،🤲 همسرم همش مشغله کار داشت و من مشغله بیکاری، واقعا ناامید شده بودم😔 نمیدونم چیشد و خدا حرفمو شنید همسرم راضی شد به اقدام کردن بعد از پنج سال از زندگی، رفتم دکتر برای چکاب کلی خودم که کمی نرمال نبود آزمایش و ذخیره تخمدان کم بود، دیگه ناامیدتر شدم گریه کردم، گفتم خدایا منو با این قضیه امتحان نکن، منی که عاشق بچه بودم، تو خلوتی های خودم گریه میکردم و راز و نیاز، گفتم دیگه دکتر نمیرم، یادمه پارسال از کربلا یه لباس بچگونه گرفته بودم و که به ضریج حضرت ابولفضل و امام حسین و علی اصغر زده بودم، گفتم خدا بخاطره دست های کوچیک علی اصغر، به ناله ها و بی تابی های رباب منو بی بچه نذار😭😭 لباس رو آوردم و گذاشتم رو پام لالایی خوندم. تو دلم نذر کردم ۴۰ روز زیارت عاشورا بخونم و چله علی اصغر بگیرم، بعد از ۹ ماه اقدام با وجود این نرمال نبودن آزمایش من و انتظار یه بچه، خدا بخاطره دستهای کوچیک علی اصغر معجزه کرد😍😭 تو روز ۲۳ چله ام حاجتمو گرفتم، ۹۹ امسال شهریور ماه تو روز اول محرم شیرخوران علی اصغر روزه گرفتم و همون لباسی که از کربلا آورده بودم و تو بغلم گذاشته بودم و لالایی میخوندم و گریه میکردم. تو روز تاسوعا و عاشورای حسینی بی بی چک زدم خداروشکر مثبت شد باورم نمیشد و آزمایش دادم بتام بالا بود🤲😭 خداروشکر من معجزه دست های کوچیک علی اصغر رباب شدم، و الان ۱۶ هفته باردارم، و دکتر بهم استراحت داده، انشالا بچه من سرباز آقا امام زمان و نوکر اربابم امام حسین بشه، نذر کرده بودم بار سوم کربلا سه تایی با فرزندم برم پابوس امام حسین، ایشالا هرچه زودتر این کرونا هم ریشه کن بشه و بتونیم بریم،🤲 خلاصه حرف اخرم اینه:اجازه ندیم بعضی از کارها و هدف هامون منع بچه دار شدنمون بشه و خدایی نکرده یه اتفاقی بیفته، بچه نعمت و هدیه خداس با خودش برکت هم میاره، الان همسرم پیشمون هستش که چرا زودتر از اینا نیوردیم، کمی زن و مرد به حرف های همدیگه توجه کنند، نادیده نگیرن همدیگرو😑 جنسیت فرزندم پسره، خداروشکر نذر قربونی علی اصغرش کردم، به همسرم گفتم بعد از دو ساله شدنش، دیگه حتما میخوام یه بچه دیگه برای این کوچولوم بیارم😍 ‌❣ @Mattla_eshgh
همه علائمم در این بارداری فرق داشت، صورتم پر از جوش شد و هر کس منو میدید می‌گفت این یکی معلومه که پسره. من دیگه کاملا باورم شد که چهارمیم پسره. تا اینکه ۱۳ هفتگی رفتم سونو و در کمال ناباوری گفت احتمال ۸۰ درصد دختره... هیچکس نمیتونه بفهمه که اون لحظه چه حالی داشتم. حتی منتظر جواب سونوگرافی نموندم و از سونوگرافی که پنج طبقه پله داشت با هق هق پله ها رو اومدم پایین و تا خونه مادرم گریه کنان اومدم. جوری که وقتی رسیدم خونه مادرم سه تا دخترای گلم از گریه من زدن زیر گریه و دختر بزرگم که همش میگفت مامان برام داداش بیار ازم میپرسید مامان چی شده؟😢 منم الکی گفتم دلم درد میکنه برای همین گریه میکنم. البته وقتی آروم شدم بهش گفتم که داره دوباره خواهر دار میشه. مادرم مثل همیشه با حرفای خوبش کمی آرومم کرد و فردای اون روز هم پدرم به پدر همسرم قضیه بارداری ناخواسته منو و اینکه دوباره دختره رو گفت و مارو راحت کرد. و ایشونم گویا فقط میگفتن خدا رو شکر. بعد از ظهر همون روز هم مادر همسرم با بی میلی بهمون تبریک گفتن. به خاطر این میگم با بی‌میلی چون چند روز بعد که من تنها بودم و بهشون زنگ زدم که حالشونو بپرسم با عصبانیت به من گفتن تو به حرف ما گوش نکردی. هرچی میگفتم به خدا ناخواسته بوده باورشون نمیشد. خلاصه تا چند روز لبخند روی لبم نمیومد. تا اینکه دوباره چندین نفر بهم گفتن مطمئن باش بچه ات پسره و سونوگرافی اشتباه کرده. و منم از هیچ نذر و نیاز و التماسی از خدا فروگذار نکردم. و با خودم میگفتم دیگه انقد از خدا خواستم که قطعا دیگه بهم پسر و سرباز امام زمان میده. و این دفعه رفتم جای دیگه ای سونوگرافی که مثلا بهتر باشه. و در کمال ناباوری من بازم گفت دختره. دوباره تا سه چهار روز حالم بد بود. ولی الان که در ماه پنجم بارداری هستم حالم خیلی بهتره و تونستم این قضیه رو هضم کنم. البته نی نیم رو خیلی دوست دارم. ولی خوب به خاطر حرف مردم دوست داشتم پسر باشه که خدا صلاح ندونست. البته این رو بگم که بچه صرف از نظر از جنسیت واقعا برکات فراوانی داره. همزمان با اینکه فهمیدیم بچمون دختره جواب قبولی دکترای همسرم در رشته مورد علاقش در یک دانشگاه دولتی و قبولی من در کارشناسی ارشد اومد و مارو خیلی خوشحال کرد. و من اینو فقط از قدم فرزند جدیدم میدونم😊
من‌ دختر آروم و خجالتی بودم. اینقدرم خجالتی بودم تا میگفتن که قراره خواستگار بیاد سرخ میشدم و هیچی نمی گفتم فقط دعا میکردم که آدم مذهبی و البته شیک پوش بیاد برا خواستگاری😉 که البته نجواهای شبانه ام جواب داد و همسرجان اومدن خواستگاری... یه هفته بعد عقد کردیم و دوران خوشی داشتیم و البته بعد ۱/۵ سال مراسم عروسی گرفتیم. زمزمه های فامیل شوهر شروع شد که چرا بچه دار نمیشید؟ البته بگم من عروس بزرگه خونواده شوهرمم و اینکه بعد از عروسی همچین انتظاری میرفت. پدر و مادر همسرم چیزی نمیگفتن و خیلی هوامو داشتن. ولی برای دل اونام که شده تصمیم‌ گرفتیم بچه دار بشیم. دوران بارداری آرومی داشتم و ذوق مادر شدن تو سن ۱۸ سالگی برام‌ خیلی شیرین بود، با وجود اینکه بی تجربه بودم. پسرم سال ۸۳ بدنیا اومد و زایمان سختی داشتم. سزارین شدم. درد بعد زایمان که بماند تا ۱۰ روز با آمپول مسکن آروم میشدم. پسرم که ۳ساله شد فهمیدم که باردارم. شوهرم راضی نبود و مدام میگفت باید سقطش کنیم. برای دومی زوده فعلا، وقت داریم. اصرار شوهرم بیشتر برمی گشت به سخره گرفتن پسردایی و پسرخاله هاش که بهش میگفتن دنبالت کردن عجله داشتی؟ که براش سخت بود. شب و روزم شده بود غصه و گریه تا جایی که نوبت سقطو هم گرفتیم از یکی از بیمارستانای دولتی که کارمندش مخفیانه آمپول سقطو تهیه میکرد و اون موقع یعنی سال ۸۵ با مبلغ ۲۰۰ هزارتومن فقط پول آمپولش بود. ناراحت بودم چطور راحت این کارو میکنن؟ کسی نیس جلوی این کارو بگیره؟! نه قانونی!! نه مسئولی!! ... خلاصه شب که رفتیم خونه، فرداش نوبت سقط داشتم. اینقدر ضجه زدم جلوی شوهرم که راضی شد این کار رو نکنیم. خداروشکر خداروشکر که الان پسر دومم ۱۳ سالشه و خیلی دلسوز و مهربونه، بیشتر از برادر بزرگترش میفهمه، جوری که دوران نوزادی همه فامیل خیلی دوسش داشتن، مخصوصا پدرش... من دوتا پسر داشتم و طبق معمول فامیل شوهر میگفتن بچه سوم رو بیار اونم دختر. چون مادر شوهرم ۴ تا پسر داره انتظار دخترو از من داشتن !!! من مخالف بودم چون خیلی دلم میخواست تو محیط بیرون کار کنم برا روحیه م و میگفتم از کجا معلوم سومی پسر نباشه، دوتا پسر کافیه دیگه... کار پیدا کردم و هفتگی باشگاه میرفتم و اوقات خوشی داشتم. همش میگفتم دیگه باید برا خودم وقت بگذارم. بچه ها دیگه بزرگ شدن، بفکر خودم باید باشم مگه آدم از زندگیش چقدر لذت میبره، چقدر عمر میکنه، اینا مدام تو ذهنم بود ... یه مدت گذشت و تو دورهمی ها دیدم با فال، جنسیت بچه رو مشخص میکنند. البته من اعتقادی بهش نداشتم و از سر شوخی انجام دادم و گفتن بچه سومت دختره... هر هفته فال میگرفتن همین میشد. دلم لرزید. یه جورایی خلا تو زندگیم حس کردم. خنده و شادی تو خونوادم کمرنگ بود. هر کدوممون مشغول کار خودمون بودیم. کمتر به هم توجه میکردیم. پسرام دیگه بزرگتر شدن، ۱۶ و ۱۳ساله... دلم بچه می خواست. بچه های کوچیک فامیلو میدیدم، حسرت میخوردم. منم دختر میخواستم. حس میکردم به هم نزدیکتر میشیم. شادیمون بر میگرده و زندگیمون از یکنواختی درمیاد... الان که دارم تجربه زندگیمو میگم. دخترم ۱۶ ماهشه😍 سال ۹۷ بدنیا اومد بعد از ۱۲سال زندگی ۴ نفره... خداروشاکرم که خیلی زود جواب دعاهامو گرفتم. چون ناامید بودم. بعد از ۱۲سال شاید نیاز به درمان باشه برای بارداری... الان دخترم شده سوگلی خانواده... یه لحظه نمیتونم تنهاش بذارم. دلم براش یه ذره میشه، درصورتی که این حس و با پسرام کمتر داشتم. خب تجربه کمتر بود اون زمان. .. پدرش و برادراش براش غش و ضعف میکنن... تازه میگن براش خواهر بیار که تنها نباشه و من واقعا تو فکر چهارمیم😍 شیفته بچه شدم و خدای مهربون با قدمش چنان برکتی بهمون داده که گفتنی نیست. اینم بگم من به چله زیارت عاشورا متوسل شدم الان تقریبا ۲ساله هرسری چله میگیرمو هدیه میکنم و معجزاتش رو میبینم ....خداروشکر... دعا میکنم خداوند به کسانی که در انتظار اولاد هستن انشالله فرزند سالم و صالح هدیه کنه که صبر اوج احترام به حکمت خداونده... ‌❣ @Mattla_eshgh
از خود مطب دکتر تا خونه رو گریه کردم، که خدایا سالم باشند، طوری که وقتی رسیدم خونه همسرم از چهره ام وحشت کرده بود. وقتی دوقلو بودن بچه ها رو فهمید، خیییلی خوشحال شد.😁 هفته ۲۰ فهمیدم قل دوم دختره، خیلی خوشحال بودم که هم دختر دار شده بودم هم پسر، این هم بگم که بعد از اولین سونو و خطرناک بودن وضعیتم باید کنار مادرم می موندم و حتی رفتن به مطب دکتر هم برام ضرر داشت. تا بلاخره غروب روزه ۲۸ دی ماه بچه ها دنیا اومدن. خدا رو شکر با این که زود دنیا اومده بودند به دستگاه احتیاج نداشتند. هر دو زردی داشتند، یکی بیشتر و یکی کمتر و هر دو احتیاج به دستگاه مهتابی 😔 اما هیچ بیمارستانی جا نداشت، آخر دستگاه رو به خونه آوردیم، خیلی روز های سختی بود، هر وقت نگاه من به بچه ها میافتاد از غصه دلم میخواست دق کنم، یه مشکل دیگه این بود که دوست داشتم فقط شیر خودم رو بخورند، اما انگار سیر نمی شدند و به خاطر همین زردی شون روز به روز بیشتر میشد، آخر با اصراره مادرم شروع به دادن شیر خشک کردم، عذاب وجدان داشتم با غصه بهشون شیر خشک میدادم. تا بالاخره زردی خوب شد و دوماه خونه مادرم گذشت. حالا باید به خونه خودمون که طبقه همکف خانواده همسر بود، می رفتیم. هم کار خونه، هم رسیدگی به بچه ها، بچه هایی که رفلکس داشتند و دارو و شربت دادن بهشون واقعا سخت بود، دلم نمی خواست کسی کمکم کنه، دوست داشتم فقط خودم باشم و دوتا بچه شیطون. سال ۹۰ خونه ثبت نام کردیم و سال ۹۴ ساکن خونه خودمون شدیم. دیگه صاحب خونه شده بودیم.🤩 سال ۹۵ بود و دوقلو های ما ۴ ساله بودند که کم کم دلم بچه خواست، اصلا بارداری و لذت های بارداری و تکون های یه بچه رو احساس نکرده بودم، دلم میخواست اون ها رو هم تجربه کنم. در آخرین روز های ماه مبارک فهمیدم باردارم، خیلی خوشحال شدم با این که اطرافیان خیلی خوشحال نشدند😆سختی های زیادی رو تحمل کردم از استرس برای چسبندگی رحم که اشتباه تشخیص داده بودند تا بعضی از تیکه ها و حرف ها که دل آدم رو بد می‌سوزند، حتی مادرم هم از این بارداری ناراحت بود اما مهم خودمون بودیم و بچه هامون. برکاتی که این بچه با خودش آورد از قبل از دنیا اومدن شروع شد☺ همسرم در مسابقات حفظ کل قرآن سوم شد، خیلی وقت بود که تصمیم داشتیم ماشین رو عوض کنیم اما نمی شد تا با قدم این بچه ماشین هم عوض شد😉 تا قبل از این هر کی میگفت بیا روضه بیا مسجد و کلاس های مختلف، می گفتم دوتا بچه دارم وقت نمیکنم اما همون موقع که زینب خانم ما نوزاد بود همراه من و خواهر و برادرش به کلاس کامپیوتر، خیاطی میومد😅 و هر کس می شنید تعجب میکرد که چطور با ۳ تا بچه این کلاس ها رو شرکت میکنی. منی که اصلا از خیاطی خوشم نمی اومد حالا پشیمونم که چرا وقتی عسلویه بودم و وقت باز تر بود این کار رو نکردم البته حتما از برکات وجود بچه هاست. حالا بعد از گذشت ۴ سال مادری هستم ۲۹ ساله، دارای سه فرزندم و مشغول کلاس های کیک، نان و دسر آنلاین با دوقلو هایی که الان کلاس دوم هستند. نه از ازدواج زود، نه از داشتن ۳ فرزند پشیمون نیستم، درسته که خیلی سخته اما خدا رو شاکر هستم که بچه هایی سالم و شاداب رو به من و همسرم عنایت کردند.
كشور باید نگذارد كه غلبه‌ی نسل جوان و نمای زیبای جوانی در كشور از بین برود؛ و از بین خواهد رفت اگر به همین ترتیب پیش برویم؛ آنطوری كه كارشناسها بررسی علمی و دقیق كردند. اینها خطابیات نیست؛ اینها كارهای علمی و دقیقِ كارشناسی‌شده است. اگر چنانچه با همین وضع پیش برویم، تا چند سال دیگر نسل جوان ما كم خواهد شد - كه امروز قاعده‌ی جمعیتی ما جوان است - و بتدریج دچار پیری خواهیم شد؛ بعد از گذشت چند سال، جمعیت كشور هم كاهش پیدا خواهد كرد؛ چون پیری جمعیت با كاهش زاد و ولد همراه است. یك زمانی را مشخص كردند و به من نشان دادند، كه در آن زمان، ما از جمعیت فعلی‌مان كمتر جمعیت خواهیم داشت. اینها چیزهای خطرناكی است؛ اینها را بایستی مسئولین كشور بجد نگاه كنند و دنبال كنند. در این سیاست تحدید نسل حتماً بایستی تجدیدنظر شود و كار درستی باید انجام بگیرد. این مسئله‌ی افزایش نسل و اینها جزو مباحث مهمی است كه واقعاً همه‌ی مسئولین كشور - نه فقط مسئولین اداری - روحانیون، كسانی كه منبرهای تبلیغی دارند، باید در جامعه درباره‌ی آن فرهنگ‌سازی كنند؛ از این حالتی كه امروز وجود دارد - یك بچه، دو بچه - باید كشور را خارج كنند. رقم صد و پنجاه میلیون و دویست میلیون را اول امام گفتند - و درست هم هست - ما باید به آن رقمها برسیم. «بیانات مقام معظم رهبری در دیدار با کارگزاران نظام، ۱۳۹۱/۰۵/۰۳» ‌❣ @Mattla_eshgh
2.53M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✨رهبر انقلاب در دیدار با مردم تبریز: ⚠️امروز باید به فکر فردا بود. ۲۰ سال دیگر دیر است. ‌❣ @Mattla_eshgh
3.44M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🚨 بارها در این چند سال اخیر تکیه کرده‌ام و تأکید کرده‌ام ... 🚨می‌بینید که من بارها گفته‌ام، و کسی کاری نمی‌کنه ‌❣ @Mattla_eshgh
برکت ازدواج، به محبت، انس و اعتماد طرفین با یکدیگر است. برکت ازدواج به یکی شدن دو طرف است. اگر زن وشوهر با هم صمیمی شدند، نان جو در دهانشان از کباب برگ، خوشمزه تر است. اگر با هم سر لجبازی افتادند و کشمکش و بدبینی با هم داشتند ، کباب برگ در دهانشان از نان جو کم مزه تر است. اگر به هم اعتماد داشتند ، زندگی روی حصیر برایشان از نشستن روی قالی کرمان راحت تر و اگر به هم اعتماد نداشتند قالی کرمانی برایشان از حصیر سخت تر است. اگر به هم اعتماد داشتند خانه کوچک و محقر و تاریک برایشان از کاخ و ویلا وسیع تر و با روح تر است و اگر نسبت به هم بدبین شدند باغ و ویلا برایشان از یک خانه کوچک هم تنگ تر است.
هدایت شده از عماریار
⭐️ خانواده، مناسب‌ترین نظام برای تأمین نیازهای روحی و معنوی بشر است و بهترین بستر را برای تأمین امنیت و آرامش روانی اعضا، پرورش نسل جدید، اجتماعی کردن فرزندان و برآورده ساختن نیازهای عاطفی افراد فراهم می آورد. ⭕️ به مناسبت روز بزرگداشت ، عماریار مجموعه آثاری مرتبط با این موضوع را آماده تماشا کرده است🔻 🔹 🔸 🔹 🔸 🔹 🔸 🔹 🔸 🔹 🔸 🔹 🔸 💡 دوره‌های آموزشی: ♦️ دوره ➕ دوره ♦️ دوره ➕ دوره ♦️ دوره ➕ دوره ⬅️ دانلود و تماشا: 🌐 ammaryar.ir مرجع عرضه آثار جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی 🆔 @AmmarYar_IR
⚠️فردا دیر است... "نیازهای مربوط به آینده نیازهایی است که اگر شما امروز به فکر نیفتید و برایش کاری انجام ندهید، فردا درخواهید ماند؛ یعنی فردا گیر میکنید. مسئله‌ی فرزندآوری و تکثیر نسل که من این همه روی آن تأکید میکنم، از این قبیل است." ۱۴۰۰/۱۱/۲۸ ‌❣ @Mattla_eshgh
🚨ایران، رتبه نخست کاهش باروری در میان کشورهای اسلامی ‌❣ @Mattla_eshgh
بچه ها همینقدررر ناز و تو دل برو هستن بچه دار بشین ستاد تبلیغ فرزند آوری 😂 با ستاد همکاری دارم 😜