eitaa logo
مطلع عشق
277 دنبال‌کننده
5.5هزار عکس
2.1هزار ویدیو
73 فایل
@ad_helma2015 ارتباط با مدیر کانال برنامه کانال : شنبه ، سه شنبه : امام زمان( عج ) و ظهور ومطالب سیاسی یکشنبه ، چهارشنبه : خانواده وازدواج دوشنبه ، پنجشنبه : سواد رسانه داستانهای جذاب هرشب بجز جمعه ها استفاده از مطالب کانال آزاد است (حتی بدون لینک )
مشاهده در ایتا
دانلود
مطلع عشق
قسمت #صدوهفتادودو به خانواده‌ام فکر می‌کنم ، که اگر خبر را بشنوند چکار می‌کنند؛ خانواده‌ای که من
🍃🌹🍃 🌹🍃 🍃 🌹رمان امنیتی، انقلابی جلد اول ؛ رفیق جلد دوم ؛ خط قرمز (رمان بلند) 🕊 کمیل خنده‌اش را می‌‌خورد. دوباره صدای ناله لولاهای در می‌آید و بعد بسته شدنش. کمیل زمزمه می‌کند: -فکر کنم همون که منتظرش بودی اومد! خوش بگذره! کاش دستانم باز بود و یکی می‌زدم پس کله‌اش.ته دلم می‌گویم: کوفت. و گوش تیز می‌کنم. صدای قدم زدن می‌آید. یک نفر است یا دو نفر؟ تمام بدنم نبض می‌زند؛ از ترس نیست. بیشتر هیجان است؛ هیجان این که بفهمم بالاخره با کی طرفم و چرا الان این‌جا هستم. الان چه بلایی سرم می‌آید؟ هیچ‌وقت انقدر بلاتکلیف نبوده‌ام. شاید نباید آرزوی آمدنش را می‌کردم. شاید... کمیل آرام می‌گوید: -هی! خودتو بزن به بیهوشی. راست می‌گوید. حالم واقعاً خوب نیست، هنوز سرگیجه دارم. اگر خودم را بزنم به بیهوشی ، شاید بتوانم برای خودم زمان بخرم، شاید بفهمم قضیه چیست؟ صدای قدم زدن می‌آید، صدای پایین آمدن از پله. سعی می‌کنم بفهمم یک نفر است یا دو نفر؟ تق تق، تق تق. دونفرند. خدا رحم کند. چراغی کم‌نور و سفید روشن می‌شود؛ خیلی کم‌نور. سایه دونفر مبهم می‌افتد روی دیوار روبه‌رویی. چشمانم را نیمه‌باز نگه می‌دارم، طوری که از میان مژه‌هایم کمی ببینم. نفر اولی را می‌بینم ، که وارد فضای زیرزمین می‌شود. نمی‌شناسمش، صورتش را هم نمی‌بینم. هیکل متوسط و نسبتا پُری دارد و ریش کم‌پشت. یک کلاش دستش است ، و سرنیزه‌ای که سر کلاشش نصب کرده، زیر نورِ کمِ چراغ برق می‌زند. نفر دومی که پشت سرش می‌آید اما آشناست. خودش است؛ خود نامردش: سعد! سرم تیر می‌کشد. چطور توانست ما را بفروشد؟ دوست دارم بلند شوم ، و خرخره‌اش را بجوم. سعد فقط به من خیانت نکرد، به کشورش خیانت کرد. مرد اولی می‌پرسد: -وین؟(کجاست؟) سعد با دست به سمت من که با دست بسته مثلاً بیهوش شده‌ام اشاره می‌کند. مرد می‌آید به سمت من. نگاهم روی برقِ سرنیزه‌اش مانده. یعنی با این سرنیزه سرم را می‌برد یا سینه‌ام را می‌شکافد؟ 🍃نویسنده فاطمه شکیبا 🌹کپی بدون نام نویسنده غیرمجاز است 🍃 🕊🍃 🍃🕊🍃