eitaa logo
مطلع عشق
276 دنبال‌کننده
5.5هزار عکس
2.1هزار ویدیو
73 فایل
@ad_helma2015 ارتباط با مدیر کانال برنامه کانال : شنبه ، سه شنبه : امام زمان( عج ) و ظهور ومطالب سیاسی یکشنبه ، چهارشنبه : خانواده وازدواج دوشنبه ، پنجشنبه : سواد رسانه داستانهای جذاب هرشب بجز جمعه ها استفاده از مطالب کانال آزاد است (حتی بدون لینک )
مشاهده در ایتا
دانلود
💠قسمت کمیل عصبی غرید: ــ خفه شو عوضی😡 ــ اوه آروم باش اخوی😈 ــ تیمور دعا کن دستم بهت نرسه ،باور کن تیکه تیکت میکنم ــ وای ترسیدم،یعنی اینقدر خاطر این خانم کوچولو رو میخوای، که اینطور عصبی شدی، اسمش چی بود؟ سمانه!درست گفتم؟ ــ اسمشو به زبونت نیار عوضی ــ آروم باش،راستی دیشب تونستی خانم کوچولوتو آروم کنی،بدبخت خیلی ترسیده بود کمیل فریاد زد: ــ میکشمت..... تیمور میکشمت تیمور بلند خندید و گفت : ــ نمیتونی،من چند قدم از تو جلوترم، بابت عکس ها هم نمیخواد از من تشکر کنی، میتونی از عکاس کوچولو تشکر کنی!😏😈 کمیل تا میخواست فریاد بزند، و او را تهدید کند،تیمور تماس را قطع کرد، نفس نفس می زد، صورتش داغ شده بود،امیرعلی سریع لیوان آبی را به طرفش گرفت. ــ نمیخوام ــ بخور،الان سکته میکنی کمیل لیوان را از دستش گرفت و نوشید. با صدای خشداری گفت: ــ از عکسا چی فهمیدی؟ ــ چیزی ندارن،فقط معلومه کسی که این عکس ها رو از همسرت گرفته، از اعضای خانه بوده،آخه همسرت یک جا به دوربین لبخند زده،اون عکسا هم برای محضره، پس غریبه ای تو محضر نبوده!! گوشی را به طرف کمیل گرفت و گفت: ــ حتما کسی از گوشی یکی از خانوادت برداشته کمیل زیرلب زمزمه کرد: ــ عکاس کوچولو....!عکاس کوچولو چشمانش را بست، و به آن شب و روز عقد برگشت،چیزهایی یادش آمد، که ای کاش هیچوقت یادش نمی آمد،باورش سخت بود، ــ کمیل داری به چی فکر میکنی؟ ــ اون روز همه از محضر بیرون اومدن فقط.. ــ نه.... کمیل غیر ممکنه😳 ــ امیرعلی خودشه،لعنتی خودشه😡 امیرعلی گیج روی صندلی نشست و زیر لب گفت: ــ خدای من😨 کمیل چنگی به کتش زد، و گوشی اش را برداشت،امیرعلی سریع ایستاد و جلویش ایستاد: ــ کجا داری میری ــ باید تکلیف این موضوعو مشخص کنم ــ نه کمیل الان نه ،بلاخره به خاطر... ــ خودشم بفهمه، زودتر از من اینکارو میکنه امیرعلی را کنار زد، و از اتاق بیرون رفت 💠نویسنده؛ بانو فاطمه امیری زاده 💠