مطلع عشق
مدرن ترین سیستم بازیافت زباله شهری در دهه شصت و هفتاد😐😂
یکی از آشناهامون برای دوختن این کیف
چن تا سوزن چرخ خیاطی شکوند
بس که سفت بودن این ساندیسا
فک کنم هزینه ی خرید سوزن از خرید کیف جدید بیشتر میشد😁
7.17M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ببین چه ذوقی میکنه وقتی باباش از سر کار برمیگرده😍❤️
چیکار کنیم صفحه #اینستاگرام هک نشه؟
📌 گفتیم که مسئول امنیت پیج و هکر اینستاگرام و ... یک شوخی بیش نیست و از ناآگاهی مردم سواستفاده و کسب در آمد میکنن. با چند روش ساده زیر کاملا میتونید خودتون صفحه اینستاگرام رو امن کنید!
1️⃣ انتخاب رمز پیچیده از حروف بزرگ و کوچک، اعداد و علائم مثل: v4%qG=j#5QWwn+aW
📍 از این سایت میتونید
https://passwordsgenerator.net پسورد بسازید (حتما جایی رمز رو یادداشت کنید که فراموشش نکنید)
2️⃣ ثبت ایمیل و شماره موبایل در قسمت Edit صفحه.
3️⃣ یکی از قدم های مهم دیگه جهت افزایش امنیت پیج، این هستش که سرویس لوکیشن (موقعیت مکانی) خودتون رو در اینستاگرام خاموش کنید.
4️⃣ تایید دومرحلهای اینستاگرام را حتما فعال کنید: به قسمت Settings و بعد Privacy and security برید. حالا Two-Factor-Authentication را انتخاب کنید و در صفحه بعد get started را بزنید. از این بعد هرکسی بخواد وارد صفحه شما بشه، یک کد به خط تلفن شما میاد و فقط با وارد کردن اون کد میشه لاگین کرد
5️⃣ از برنامههای غیررسمی اصلا استفاده نکنید و حتما با برنامه اصلی اینستاگرام وارد بشید
❣ @Mattla_eshgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شبکههای اجتماعی چقدر از اطلاعات شما را به شرکتهای دیگر میفروشند؟
در این فضای مجازی امنیت واژه ای بی معناست ...
از زمان انتخابات ریاست جمهوری آمریکا در سال ۲۰۱۶ و رسوایی فیسبوک و کمبریج آنالیتیکا، موضوع مهندسی اجتماعی با استفاده از دادههای کاربران نمود بیشتری پیدا کرد
❣ @Mattla_eshgh
#سواد_رسانه دقیقا اینه 👇🏻
چند روز پیش عکس "شماره یک" پخش شد گفتن ببین چقدر اسرائیل گناه داره پیرمردا دارن میرن جنگ و ای وای و از این حرفا...
ولی عکس "شمارو دو" این پیرمرد صه.یونیست عضو گروهک تروریستی لحی بوده که با تروریستهای اشترن بسیاری از اهل فلسطین را قتل عام کردند.
اما فقط این نیست، اونها برای بیرون کردن بریتانیا و کنترل فلسطین، بسیاری از سربازان بریتانیا را هم کشتند. این پیرمرد یک جنایتکار جنگی است..
اگر تو هم فریب خوردی باید سواد رسانه یاد بگیری ...
1.45M
✅ #تکنیکهای_اقناع_رسانه_ای
🔻 تکنیک دوم: ترس
این تکنیک نیز یکی از پرکاربردترین تکنیکهای اقناعی در رسانه هاست که برای ترساندن مخاطب با استفاده از گزاره های ناخوشایند و در بعضی مواقع ترسناک مثل شکست و ناکامی، عدم رعایت حقوق بشر، تروریسم و … به کار گرفته میشود. هشدارهای سیاستمداران و یا گروههای حامی آنها و ترسیم هراسآور وضعیت موجود در اخبار، سخنرانیها و گزارش آنها هم نمونهای دیگر برای استفاده از این فن است تا خود و برنامههای خود را نجاتبخش وضعیت ترسیم شده معرفی کنند. در خبرها و برنامههای گفت و گو محور شبکههای خارجی درباره ایران، نمونههای آن را زیاد میتوان یاقت.
✍️ سید احمد رضوی
مطلع عشق
#قسمت_سی_وششم دیدن امیررضا بالای سرم آن هم صبح به این زودی چنان شوکه ام کرد که با سر و صدا ی من از
#مثل_یک_مرد
#بر_اساس_واقعیت
#قسمت_سی_وهفتم
گفت: آره خدا خیرت هم بده که میای کمک ولی از دو روز دیگه، البته مریم هم هست و برای خودش یه سرتیم جهادی رسمیه! ولی خوب یک نفر هم از بچه های جهادی خودمون باشه خوبه...
گفتم: زینب از طرف من حله فقط باید با شوهرم صحبت کنم که فک نکنم حرفی داشته باشه!
گفت: باشه پس با این حال خبری به من بده.
خدا حافظی که کردیم اومدم پیش امیررضا می دونستم حالش گرفته است ولی مطمئن هم بودم مخالفت نمی کنه...
قضیه ی بیمارستان را گفتم که اجازه بگیرم برای رفتن...
همونطور که فکر می کردم ممانعتی نکرد، من هم خوشحال...
دیدن بچه ها و حس تجربه ی کار جهادی داخل بیمارستان عطش رفتنم را زیاد کرده بود می دونستم ریسکش بیشتر از غسالخانه نیست اما فکر هم نمی کردم که قراره چی بشه!
شب از نیمه گذشته بود که با صدای امیررضا از خواب بیدار شدم نگاهم به صورتش افتاد نزدیک بود سکته کنم! خیس عرق بود و مدام هذیان می گفت... دستم را آرام گذاشتم روی پیشونیش کوره ی آتش بود!
هول کردم صداش زدم امیررضا خوبی امیررضا...
فقط گفت: سرده سمیه... خیلی سرده...
نمی دونستم باید چکار کنم؟ مستأصل چند تا پتو انداختم رویش کمتر از چند دقیقه گذشت که پتو ها را از روی خودش انداخت و گفت: گرمه دارم می سوزم!
نفسم بند اومده بود...
امیررضا تب و لرز شدید کرده بود! خودم را دلداری میدادم و گفتم شاید از خستگی زیاده، شاید هم بخاطر رفتن دوستش!
هر چه که بود من را حسابی ترسانده بود!
واقعا از شدت نگرانی مانده بودم چکار کنم! این که بهش قرص مسکن بدم یا نه! نگاهی به ساعت انداختم دو و نیم نصف شب بود به شماره ی زینب پیامک زدم بیداری؟
سریع جواب داد: آره
طبیعی بود چون داخل بیمارستان کار می کرد احتمال می دادم که بیدار باشه!
همون لحظه شماره اش را گرفتم و با تمام استرس گفتم: زینب... امیررضا... امیررضا...
گفت: آروم باش سمیه! آروم باش! امیررضا چی؟!
گفتم: تب و لرز کرده چکار کنم؟!
خیلی با آرامش گفت: اصلا نگران نباش کارهایی که میگم را انجام بده تا فردا صبح ببین حالش چه جوری میشه!
هر چی از طب سنتی و شیمیایی گفته بود انجام دادم تا صبح بالا سرش نشستم مثل ابر بهار اشک می ریختم اما امیررضا اصلا متوجه نبود! گوشه های ذهنم حس درگیر شدن با کرونا اذیتم می کرد آن هم امیررضا با مشکل قلبی....
چقدر پرستار بودن سخت تر بود اصلا فکر نمی کردم به خیال خودم رفتن به غسالخانه مرا مثل یک مرد کرده بود اما انگار این راه پر پیچ و خم تر به نظر می رسید!
زنده را با زجر کشیدن و درد دیدن سخت تر از جنازه ایست که آرام خوابیده!
امیررضا حالش بد بود و هر لحظه بدتر می شد و انگار دیدن درد یار زودتر دست در گلویم انداخته بود تا نفسم را تنگ کند تا کرونا!
خدا می داند چه کشیدم تا صبح شد...
اول وقت رفتیم دکتر...
نویسنده:#سیده_زهرا_بهادر