eitaa logo
مطلع عشق
277 دنبال‌کننده
5.5هزار عکس
2.1هزار ویدیو
73 فایل
@ad_helma2015 ارتباط با مدیر کانال برنامه کانال : شنبه ، سه شنبه : امام زمان( عج ) و ظهور ومطالب سیاسی یکشنبه ، چهارشنبه : خانواده وازدواج دوشنبه ، پنجشنبه : سواد رسانه داستانهای جذاب هرشب بجز جمعه ها استفاده از مطالب کانال آزاد است (حتی بدون لینک )
مشاهده در ایتا
دانلود
مطلع عشق
📝🌺📝🌺📝🌺 4️⃣ قسمت چهارم 4- وَ مُنزِلَ التوراةِ وَ الإنجيلِ وَ الزّبُورِ ؛ و ای نازل کننده تورات و ا
📝🌺📝🌺📝🌺 5️⃣ قسمت پنجم 5- وَ رَبِّ الظِّلِ وَ الحَرُورِ ؛ ای پروردگار سایه و آفتاب گرم کلمه « ظل » به معنای سایه و کلمه « حرور » به معنای داغ و سوزان است که خداوند مالک هر دوی آنهاست . او خالق دنیا 🌎 و آخرت ، مالک و پرورش دهنده اضداد و خدای روز و شب است . 👈در سوره فاطر ، آیه ۲۱ آمده است : « وَلَا الظِّلُّ وَلَا الحَرُورُ » و سایه و گرمای آفتاب يکسان نیستند . در این آیه ، مؤمن و کافر به سایه و آفتاب ☀️ تشبیه شده اند که نتیجه این مقایسه و تشبیه آن است که مؤمن از نظر شخصیت و سرنوشت با کافر یکسان نیست . 🌹===================🌹 6- وَ مُنزِلَ القُرآن العَظيمِ ؛ و ای نازل کننده قرآن عظیم خداوند متعال در قرآن به پیامبر می فرماید : « والقرآن العظيم » " حجر آیه 87 " یعنی ما به تو قرآن عظیم داده ایم ، در میان یکصد و چهارده سوره قرآن ، ۲۹ سوره آن با حروف مقطعه شروع می شود ، در ۲۴ مورد بعد از این حروف ، سخن از قرآن و معجزه بودن وعظمت آن است ؛ چنانکه در سوره بقره به دنبال « الم » ، « ذلك الكتاب » آمده و به عظمت قرآن اشاره شده است . امیرالمومنین (ع) میفرماید : 👇 ✅ در قرآن علوم آینده و اخبار گذشته آمده است . دوای دردها و نظم امور در قرآن است . " نهج البلاغه خطبه 158 " ✅ قرآن ، عزتی است که شکست ندارد ❌ و حقی است که خوار نمی شود قران هرگز کهنه نمیشود . " نهج البلاغه خطبه 198 " 🔹ادامه دارد ... ‌❣ @Mattla_eshgh http://eitaa.com/joinchat/1912668160Cb98d13f3dc
ششم¹ | ارتقا ایران از رتبه ۵۴ به ۱۳ در علم فیزیک در طول حدود ۲۰سال اخیر بعد از (بخش ۱) ▫️رتبه ۵۴ ایران در علوم فیزیک و فضانوردی در سال ۱۹۹۶ میلادی 📚منبع: پایگاه استنادی اسکوپوس Scopus https://www.scimagojr.com/countryrank.php?area=3100&year=1996 🌐ایران در آمارهای بین المللی IIS📊 🆔 @IIS_channel
مطلع عشق
ششم¹ | ارتقا ایران از رتبه ۵۴ به ۱۳ در علم فیزیک در طول حدود ۲۰سال اخیر بعد از #انقلاب (بخش ۱) ▫️رت
⁦🇮🇷⁩ تفاوت ایران قبل و بعد انقلاب چیست؟ 📑🔎این کانال حاصل تحقیقات و تلاش های نزدیک ۷۰نخبه دانشگاهی و حوزوی است که با بیش از ۱۷۰۰۰ ساعت مطالعه در طول ۱۰ماه به دست آمده و ثمره آن استخراج ۱۹۰۰۰ آمار بین المللی است 🌐IIS: Iran in International Statistics
⭕️⭕️ نقش شبکه‌های ماهواره‌ای مسیحی در توطئه "ترویج بی‌بندوباری" 🔻 سرویس‌های جاسوسی معاند نظام، هجمه همه‌جانبه‌ای را برضد اعتقادات مسلمانان ایران آغاز کرده‌اند و یکی از این راهکارها، استفاده از شبکه‌های به‌ظاهر دینی برای تهاجم نرم علیه مبانی اسلام است. 🔻 پخش بیست و چهار ساعته برنامه از چهار شبکه ماهواره‌ای فارسی زبان مبلغ مسیحیت صهیونیستی با عناوین "محبت"، "نجات"، "ست‌سون‌پارس" و "هفت" در همین راستا ارزیابی می‌شود. 🔻 "قبح‌شکنی"، "ترویج فساد"، "عادی کردن مقوله دوستی بین جنس‌های مخالف"، "تبلیغ نوعی از مسیحیت که هیچ سنخیتی با مسیحیت راستین ندارد" و تکیه بر عواملی چون: "پخش موسیقی‌های ضدارزشی"، از راهکارهای این شبکه‌ها برای نفوذ بین جوانان است. 🔻"عفاف" که مساله‌ای مشترک بین مرد و زن است، به طرز شگفت‌آور و در حجمی بسیار زیاد در شبکه‌های ماهواره‌ای ضد نظام، مورد تهاجم قرار گرفته و برنامه‌هایی در این راستا تولید و پخش می‌شود. در واقع می‌توان از این پروژه عظیم با عنوان "جنگ جهانی دشمن برای عفت‌زدایی" یاد کرد و از عوامل رسانه‌ای به‌عنوان ابزارهای آنها در این راستا نام برد. 🔻 در واقع شبکه های تبشیری تلاش‌های هدفمندی را برای اجرای پروژه "حیازدایی" و "عادی کردن روابط خلاف عرف" در پیش گرفته‌اند. 🔻 برنامه‌هایی که با موضوع "خانواده و ازدواج" تولید شده، مروج "فرهنگ اباحی‌گری" و "زدودن زشتی و قبح" از برخی اعمالی است که در جامعه اسلامی ایران، رنگ و بوی ناهنجاری و بی‌بندوباری دارد. از جمله این موارد، ترغیب جوانان به برقراری رابطه با جنس مخالف است. 🔻 این نکته را نیز نباید از خاطر دور داشت، حربه "حیازدایی" و "ترویج بی‌عفتی"- که ریشه و سابقه‌ای طولانی دارد- در کتاب خاطرات"مستفر همفر" جاسوس وزارت مستعمرات انگلیس نیز به آن اشاره شده است. 🔻 در یکی از فصول این خاطرات که توصیه‌هایی برای نابود ساختن عوامل و اسباب نیرومندی مسلمانان و ضعیف کردن آنان ذکر شده، آمده است: "در مساله بی‌حجابی زنان باید کوشش فوق‌العاده بعمل آوریم تا زنان مسلمان به بی‌حجابی مشتاق شوند." ‌❣ @Mattla_eshgh http://eitaa.com/joinchat/1912668160Cb98d13f3dc
مطلع عشق
چیک چیک...عشق ۲۱۲ کفش هام رو که پا کردم ، چشمم افتاد به حسام که روی زمین نشسته بود و داشت با یه پس
...عشق ۲۱۳ انگار منتظر بود تا صدای حسام رو بشنوه ، یهو با داد و حرص گفت : _تو چی ؟ واقعا عاشق شدی ؟ اونم عاشق این !؟ حس تو بچگانه و احمقانه نبود !؟ خیلی دست نیافتنی بود برات ؟ خیلی ملاحت و زیبایی داشت ؟ یا شادم خیلی خوب دلبری بلد بود حتی بیشتر از من! حسام مثل همیشه با آرامش جواب داد : _آره من واقعا عاشق شدم .... واقعا دوستش دارم ، اما نه بخاطر چیزایی که تو ذهن خراب تو پرسه می زنه ! من دوستش دارم ، چون تو وجودش چیزایی داره که تو سخت درکش میکنی ، نجابت ، حیا ، ایمان ... _مسخرست ! چون یه چادر انداخته رو سرش نجابت داره !؟ می تونه بشه عروس حاج کاظمی که همه عمر با ترس از خودش و اعتقاداتش حرف میزنی ؟ اگر واقعا نجیب و با حجب و حیا بود راه نمی افتاد دنبال تو موس موس کنه ! _پس حدسم درست بود ! برات متاسفم ، در حق من دشمنی کردی و برای بابام یه مشت کاغذ بی ارزش فرستادی ، یه سری چرندیاتم زدی تنگش که غیرت حاج کاظمُ به جوش بیاری ! اما خبر نداشتی که ما با تو خیلی فرق داریم ، من از پدرم هیچ وقت با ترس حرف نزدم ... همه حسم بهش احترامه ! چون برای چیزایی ارزش قائلم که شک دارم به تو یاد داده باشند اصلا ... شک کردم که کار تو باشه ، هم اون عکس ها و نامه ، هم پیامک های وقت و بی وقتت به الهام اما می دونی که من تا از چیزی مطمئن نباشم کاری نمی کنم خواستی که از هم دورمون کنی ، می خواستی زهرت رو از طریق پدرم بریزی اما خوشبختانه بی فایده بود ! چون نه تنها موفق نشدی بلکه باعث شدی با سرعت باور نکردنی به عشقم برسم ! می بینی که ، ما الان عقد کرد همیم .... و تو برای یه بارم که شده نا خواسته شدی بانی خیر ! وقتی حسام گفت عقد کردیم به وضوح تکون خورد ، انگار اصلا توقع شنیدن این حرفُ نداشت با بهت گفت : _داری دروغ میگی ، تو عقد نکردی ! تو یه لحظه حس کردم گرم شدم ، باورم نمی شد ! حسام دستش رو حلقه کرد دورم ، منو به خودش نزدیکتر کرد و گفت : _من به نا محرم دست می زنم !؟ الهام زن منه ! با دیدن این صحنه کاملا باورش شد چون دیگه نتونست خودش رو کنترل کنه و فریاد زد : _کور نیستم می بینم که چه جوری بهش چسبیدی تا یه وقت خدایی نکرده ندزدنش ! لابد ترسیدی دیر بجنبی یکی دیگه ببرش ، نه !؟ پشیمونم از حماقتی که کردم ، از اون همه علاقه ای که بهت داشتم و تو مثل گربه کوره فقط بهش پشت پا زدی ... لیاقت نداشتی ‌❣ @Mattla_eshgh
چیک چیک...عشق قسمت ۲۱۴ لایق نبودی که بشی داماد رئیست ، یه زندگی پر از رفاه و آسایش داشته باشی ! چرا ؟ فقط بخاطر اینکه مثل بچه دبیرستانی هایی که تازه پشت لبشون سبز میشه یه روز چشماتُ باز کردی و این شازده خانومُ رو دیدی بعدم یه دل نه صد دل عاشقش شدی ، البته اگر عشق و عاشقی سرت می شد که دلم نمی سوخت ... اما تو در حقیقت فقط به خواسته های پدرت تن میدی اگر اون نمی گفت و تایید نمی کرد هیچ وقت پای هیچ کسی به زندگیت باز نمی شد ! آره من مزاحمش می شدم ، هر روز وقتی می رفتی دنبالش و مثل راننده آژانس در خدمتش بودی تعقیبت می کردم و اشک می ریختم من بودم که تو کافی شاپ رو به روت بودم و ازت عکس گرفتم اما تو ندیدیم ! حتی منو ندیدی .... برات متاسفم ، متاسفم که منو از دست دادی ، و بیشتر از تو برای خودم متاسفم که دلمُ دادم دست کسی که تو عقاید خشک مذهب خانوادش داره دست و پا می زنه و هیچ اختیاری از خودش نداره ! دارم میرم حسام ، نه فقط از زندگی تو ... از ایران میرم شاید یکم شک داشتم اما الان دیگه می دونم که موندنی نیستم ! می خوام برم جایی که می دونم به آرزوهای بزرگم می رسونم ، آروزهایی که اولش اسم تو بود البته یه روزی ، ولی حالا خطش زدم اینو بدون که هیچ وقت حلالت نمی کنم ، پس تا آخر عمرت تو این عذاب وجدان دست و پا بزن و بدون که نمی بخشمت با دست اشک هاش رو پاک کرد و برگشت که بره .. حسام بلند شد و گفت : _من وقتی عذاب وجدان می گیرم که دلی رو شکسته باشم ، هرگز هم بهت قولی ندادم که با عمل نکردن بهش خوردت کنم ! در ضمن مسئول دلی هم نیستم که هر روز یه جایی بنده ... اگر دفعه بعد خواستی دل ببازی یادت باشه عقل و غرورتُ باهاش نذار وسط ! بذار یه چیزی برات بمونه اونی هم که نباید حلال کنه و ببخشه منم نه تو ... که بخاطر نتیجه مثبت دشمنیت .......... می بخشمت ! نگاه پر از خشم و نفرتش رو بهمون دوخت و بدون اینکه دیگه چیزی بگه رفت ! چند دقیقه ای تو سکوت گذشت ، پر از بهت و گیجی بودم ، با حرف هایی که بینشون رد و بدل شد تقریبا متوجه شدم که قضیه از چه قرار بوده حسام نفسش رو با صدا بیرون داد و نشست کنارم ، با خنده گفت : _تو دیگه چرا گریه می کنی الهامم ؟ با ناله گفتم : _حسام -جانم _برام بگو ‌❣ @Mattla_eshgh
چیک چیک...عشق قسمت ۲۱۵ دستای سردم رو گرفت تو دستش ، هوا سرد بود اما من از درون گرم بودم ، به حمایتش و حضور نزدیکش نیاز داشتم _ خیلی وقت پیش تو همین شهر ، تو یه اداره بزرگ ، پسری بود که همیشه خدا سرش گرمِ کار کردنش بود ... چند وقتی می شد که دلش بندِ دخترداییش بود با فکر اون لحظه هاش رو سر می کرد ... همه چیز خوب و آروم بود ، کسی به دل بی قراره پسر کاری نداشت تا اینکه یه روز دختر رئیس بخش پاش رو گذاشت تو اداره و پسر رو دید ... و از اونجایی که افسار دلش دست خودش نبود با یه نگاه عاشق شد البته فکر می کرد که عاشق شده ، چون فقط هوسِ که انقدر زود و پر سر و صدا مهمون قلب آدم میشه خلاصه رفت و بدون هیچ خجالتی چشم تو چشم پسر ایستاد و از دلدادگیش گفت ! پسره تعجب کرد ، باورش نمی شد که یه دختر اینجوری غرورش رو فراموش کنه و پا پیش بذاره ... اما خیلی طول نکشید که فهمید اون بار اولش نیست که دنبال هوای نفسش میره ! به دختر گفت که اشتباه می کنه بره سراغ کسی که از جنس خودش باشه ، گفت دنیای ما هم رنگ نیست ، پر از تضاده ، پر از تفاوته اما دختر خندید و بازم حرف خودش رو زد ، اون اصلا گوشش به این صحبت ها بدهکار نبود ! توقع داشت چون پولدار بود و از نظر خودش همه چی تموم ، با یه اشاره همه رو شیفته خودش بکنه ! ولی اشتباه می کرد ، پسر بهش گفت خودش عاشق یه فرشته زمینی شده ، یکی از جنس خودش ، کسی که خانواده اش هم با همه سخت گیریشون بدون چون و چرا قبولش می کنند که هیچ منتشم می کشند ، دختره باورش نشد ، فکر کرد طرفش می خواد بازیش بده بی خبر از پسر افتاد دنبالش تا فرشته دوست داشتنیش رو ببینه و بلاخره هم دیدش ... وقتی فهمید دروغی در کار نبوده دلش سوخت ، هوسش شد نفرت و خواست تا مثل یه گلوله آتیش پرتش کنه به زندگی پسر ، فکر کرد بهتره ضربه رو از جایی بزنه که پسر بیشتر از همه روش حرف شنویی داره یعنی از طریق پدرش ، حاج کاظم ، پس چی بهتر از این که از دوتاشون عکس گرفت و با لحنی که سعی می کرد مثل خود حاجی باشه نامه ای نوشت و بی اسم فرستاد بنکداریش غافل از اینکه هر کاسبی جنس خودشُ بهتر از مشتری ها می شناسه ! اون دختر اگر می فهمید که توکل به خدا و حکمت و مصلحت یعنی چی هیچ وقت به اینجایی که الان بود نمی رسید ! هیچ وقت حاجی که می دونست پسرش خبط بزرگی نکرده تا حالا، نشست پای درد دل بچه اش و وقتی قصه دلدادگیش رو تو لفافه شنید ، همون کاری رو کرد که دلش رضایت داد رفت و فرشته خانمُ خواستگاری کرد .... حالا هم عروسش شده و قراره که پسر قصه با تمام وجود سعیش رو بکنه تا خوشبخت بشوند ‌❣ @Mattla_eshgh
چیک چیک...عشق قسمت ۲۱۶ تا اشک به چشم عشقش نیاد ، تا کامش هیچ وقت هیچ وقت تلخ نشه و همیشه مثل بستنی هایی که دوست داره ، شیرین بمونه دستش اومد سمت صورتمُ اشک هایی که دیگه تقریبا بند اومده بود رو آروم پاک کرد ، یه حالی شدم انگار دیگه ضربان قلبم دست خودم نبود ، ترسیدم طاقتم طاق بشه ... _به شرافتم قسم که هرگز جایی پامُ کج نذاشتم که حالا خوف داشته باشم از اینکه تو بفهمی و نبخشیم هر چیزی هم که گفتم حقیقت محض بود الهام دیگه هیچ وقت بخاطر چیزایی که ارزش نداره اشک نریز ، معذرت می خوام که اولین قرار زندگیمون اینجوری خراب شد درسته اتفاقی که افتاد برام یه شوک بود اما اصلا حالم بد نبود ، چون باعث شد بفهمم که چقدر دوستم داشته و حتی وقتی من از همه چیز بی خبر بودم بهم خیانت نکرده با خجالت انگشت هاش رو که هنوز روی صورتم بود کنار زدم یهو اخم کرد و با ناراحتی گفت : _ببخش الهام ، اصلا ... اصلا حواسم نبود بلند شد و دستاش رو گذاشت توی جیبش ، فکر کرد از اینکه دستم رو گرفته یا اشک هام پاک کرده ناراحت شدم ، نمی دونست که با این کاراش فقط باعث شد تا شیشه نازک شرم دخترونه ام ترک برداره و درگیر یه حس گرم قشنگ بشم ، جوری که اگر به اراده من بود اینبار خودم دستش رو می گرفتم ! دلم نیومد بیشتر از این رنجیده ببینمش ،من یه عمر باهاش بزرگ شده بودم ، بحث امروز و دیروز نبود که نتونم بهش اعتماد کنم ! رفتم پیشش و صداش زدم _حسام ؟ بدون اینکه نگاهم کنه گفت : _جانم ؟ _یه چیزی بگم ؟ از شنیدن لحن لوسم فهمید که حالم بد نیست ، با ذوق سرش رو کج کرد و منتظر نگاهم کرد با ناز گفتم : _بستنی می خوام !! حدس می زدم که حال و هواش عوض بشه ، اما پیش بینی نمی کردم که ذوق مرگ بشه و از ته دل بخنده ! راستش شاید اگر دختره نمی گفت که داره میره خارج همیشه دلشوره داشتم که بازم برگرده به زندگی حسام و بخواد از هر طریقی به عشقش برسه ! اما خارج رفتنش نوید خوبی بود ادامه دارد .... ‌❣ @Mattla_eshgh