eitaa logo
مطلع عشق
277 دنبال‌کننده
5.5هزار عکس
2.1هزار ویدیو
73 فایل
@ad_helma2015 ارتباط با مدیر کانال برنامه کانال : شنبه ، سه شنبه : امام زمان( عج ) و ظهور ومطالب سیاسی یکشنبه ، چهارشنبه : خانواده وازدواج دوشنبه ، پنجشنبه : سواد رسانه داستانهای جذاب هرشب بجز جمعه ها استفاده از مطالب کانال آزاد است (حتی بدون لینک )
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃حالا که به آن روزها فکر می کنم، می بینم نزدیکی دل ها و همراهی و محبتی که بین ما بود، در کوچک شدن غصه ها و کمرنگ شدن غم هایمان چقدر موثر بوده. این هم یکی از خصایص آدمی است. آدم همین قدر که احساس کند، دل هایی همراه و غمخوار هست که با او همدرد و شریکند، حتی اگر این دل ها کوچک ترین کاری جز شنیدن غصه ها انجام ندهند و فقط بشنوند و همراه او و به خاطر او اشک به چشم بیاورند، مضطرب بشوند و از سر اندوه آه بکشند، انگار بار غم آدم خود به خود سبک می شود، چنبره غم سینه را آزاد می کند و اگر چه به سختی ، به هر حال کمر راست می کند. همین احساس همدلی برای سبک کردن بار غم چنان بجا و کاری عمل می کند که انگار نصف بیشتر مشکل حل شده.درست برخلاف این حالت زمانی است که ممکن است کسی حتی برای حل مشکلات قدم بردارد، ولی نه به میل و رضا و مهر ، بلکه به جبر و اکراه و از سر وظیفه و اجبار. آه که چقدر آن موقع حال آدم ها فرق می کند. مشکل حل می شود ولی به تلخی، همراه با حس گزنده و نیشدار که به آدم احساس خواری و بی مقداری می دهد. رنجی جانفرسا بر جان آدم چنگ می اندازد، رنجی غیر قابل بیان که بر کوله بار رنج های نا گفته آدم افزوده می شود. چرا؟ شاید چون جوهره انسان پرورده محبت و مهر و عاطفه است. دست ناتوانی را که به مهر و از صمیم قلب به سمتش دراز می شود بردست های توانا اما دلمرده ترجیح می دهد، مگر اندک دلمردگانی که مفهوم مهر و جوهره وجودی خودشان را گم کرده اند و همیشه کورمال کورمال در پی گم کرده خویش، نا دانسته، بیراهه هایی دور را راه راست می پندارند و هر روز بیش از دیروز در گمراهی حسرت بارشان گم می شوند. چون نمی دانند که حتی رنج در پرتو گرمای دوستی و همدلی و به پشتوانه چشم هایی که به خاطر اندوه ما نم اشک برمی دارند، زیباست و قابل تحمل. آه که اگر این چیزها را آن روز ها می فهمیدم، چه قدر زندگی ام فرق می کرد. اگر می فهمیدم که معنای عشق فرمان روایی بی چون و چرا بر دیگری نیست، حتی اگر با بزرگواری او این فرمانروایی ممکن شود، و معنای دوست داشتن ، در بند کشیدن و مالک مطلق دیگری بودن نیست. ادامه دارد... ‌❣ @Mattla_eshgh
مطلع عشق
#پروفایل #حجاب ‌❣ @Mattla_eshgh
پستهای روز دوشنبه( حجاب و عفاف )👆 پستهای سه شنبه ( (عج) و ظهور)👇
هدایت شده از استاد محمد شجاعی
#فایل_صوتي_امام_زمان ۷۵ ✍چرا، دلم برای تو تنگ نمی شود؟ ✔️چرا، دردِ نبودنت، دلم را نمی گزد؟ ✔️چرا تحمل غیبتت، برایم آسان است؟ راستی؛ ایــرادِ کار من کجاست؟ 👇 @ostad_shojae
مطلع عشق
#رمان_محمد_مهدی 112 🔰 حاج آقا: پس شما سعی کنین از همین سن با کتاب انس پیدا کنین ، اوایلش سخت هست ،
113 🔰 حاج آقا : اسم این دعا ، معروف هست به دعای قبل افطار ، حالا برای اینکه عظمت این دعای مهم که مرحوم میرزا جواد آقا ملکی تبریزی در کتاب شریف المراقبات اون رو آوردن رو بهتر درک کنین، از ثواب های این دعا به شما میگم: 👈 امام صادق فرمودند: رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم ) به امیرالمۆمنین (علیه السلام ) فرمود: اباالحسن ! ماه رمضان نزدیک شده است ؛ قبل از افطار دعا کن ؛ جبرئیل پیش من آمد و گفت : یا محمد! کسى که در ماه رمضان ، با این دعا، قبل از افطار، دعا کند، خداوند دعاى او را مستجاب ، نماز و روزه او را قبول و ده دعاى او را مستجاب مى کند؛ گناه او را بخشیده ، غم و غصه او را از بین برده ، گرفتاریهایش را بر طرف کرده ، حاجات او را برآورده نموده ، او را به مقصودش رسانیده ، عمل او را با عمل پیامبران و صدیقین بالا برده و در روز قیامت چهره او درخشان تر از ماه شب چهارده خواهد بود. 👈 البته مردم گرامی باید توجه کنین که این ثوابها برای کسی هست که واقعا دوست داشته باشه به سمت خدا برگرده و توبه کنه و کارهای خیر انجام بده ، نه اینکه من فکر کنم هر جور دلم بخواد روزه بگیرم و هر گناهی دلم خواست بکنم و بعدش بیام این دعا رو سر سفره افطار بخونم ، اینجوری نیست باید با نیت درست خوند. 👈👈 متاسفانه در بعضی جاها دیدم نوشته اند این دعا همان دعای عهد است، در حالیکه با خواندن این دعا متوجه می شوید که فقط اول این دعا شبیه دعای عهد است و مضامین آن با دعای عهد فرق دارد ، پس این رو هم حتما به بقیه بگین 👈 ان شالله هر شب هم برنامه داریم، هرشب یک آیه از آیات مهدوی قرآن رو برای شما می خونیم و با روایاتی که درباره اون آیه اومده ، نشون میدیم که اون آیه درباره امام زمان (عج) هست 👈 خوب هم هست که مومنین محترم برنامه بگذارن که این 30 آیه مهدوی که هر شب میگیم رو حفظ کنین تا در پایان ماه رمضان، 30 آیه مهدوی قرآن رو حفظ بشین که قطعا برکات خودش رو هم داره. 👈 امشب هم که شب اول هست قصد داریم به بررسی آیه 3 سوره بقره که از آیات مهم مهدوی قرآن هست بپردازیم. ربط این آیه به مهدویت این هست که...
114 🔰 حاج آقا : ربط این آیه به مهدویت این هست که ما روایت داریم در این باره 🌀 یکی از مسجدی ها : یعنی حاج آقا ، وقتی میگین آیه مهدوی، استدلال خودتون نیست و از روی روایت میگین ، درسته؟ 🔰 حاج آقا : بله بله بزرگوار، ما که از خودمون حق نداریم چیزی رو به قرآن تحمیل کنیم و بگیم حتما آیه مهدوی یا چیز دیگه هست، ما درباره این آیات ، روایات داریم که به ما میگه این آیه مربوط به امام زمان (عج) هست ❇️ آقا هادی : حاج آقا اگر خود ما بخوایم این آیات رو یاد بگیریم باید به کدوم کتاب رجوع کنیم؟ 🔰 حاج آقا : کتابهای زیادی تو این زمینه متاسفانه نداریم ، اما دو تا کتاب هست که بسیار عالی هست که استاد محمود اباذری از اساتید مرکز تخصصی مهدویت نوشتن ، حتما مطالعه کنید 1️⃣ کتاب سیمای ماه دوازدهم در سی جزء قرآن 2️⃣ قافله سالار اینها کتابهای خوبی هست ، خب حالا بریم سر بحث خودمون 👈 ما روایت داریم که آیات اولیه سوره بقره درباره وجود نازنین امام زمان (عج) هست. همراه من این آیات رو تکرار کنین که ثواب قرآن خوندن در ماه مبارک رمضان هم نصیب شما بشه : بسم الله الرحمن الرحیم 💠ذلِكَ الْكِتَابُ لَا رَيْبَ فِيهِ هُدًى لِّلْمُتَّقِين »💠الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ (آیات 2و 3 بقره)👇🏼👇🏼 🔰«ﺩﺭﺍﻳﻦﻛﺘﺎﺏکه ﻫﻴﭻ ﺷﻜﻰ ﻧﻴﺴﺖ؛ راهنمای ﭘﺮﻫﻴﺰﻛﺎﺭﺍﻥ ﻫﺪﺍﻳﺖ ﺍﺳﺖ. » 🔰« ﺁﻧﺎﻥ که به غیب ایمان می آورند. » 👤راوی می گوید: از امام صادق (ع)در مورد آیه سؤال کردم ایشان فرمودند: منظوراز پرهیزگاران ،و متقین در این آیه پیروان حضرت علی (ع)هستند و (مراد از) «غیب» حجت غائب است و شاهد این قول خداوند است که در سوره یونس آیه( 20) می فرماید:«بگو: غيب تنها براى خدا است! شما در انتظار باشيد، من هم با شما درانتظارم! 📚 منبع : کمال‌الدین وتمام‌النعمة، ج2، باب (33)، ص340، ح20 📖در روایت دیگری امام صادق (ع)می‌فرمایند: «ایمان به غیب، یعنی اقرار به قیام قائم که حق است.» 📚 منبع: همان ،ح 19
115 🔰 حاج آقا : مردم عزیز ، قدر خودمون رو بدونیم ، با همه بدی هایی که داریم اما خدا را شکر که در این دوران پر از بلا و فتنه که شبهات از همه طرف هجوم میاره ، ما هنوز بر این اعتقاد مهدویت پابرجا هستیم و همیشه برای مولای غریبمون دعا می کنیم ، 🌺 آقا جان عمری هست دلمون با یاد شما نورانی میشه، چشم های ما با یاد شما اشک آلود میشه ، مونس و همدم تنهایی های ما هستی ، به حق مادرت زهرا (س) یک نگاهی به ما بکن ، دست ما رو هم در این شب اول ماه مبارک بگیر، از خدا بخواه تا آخر این ماه زنده باشیم و یک روزه دار واقعی باشیم و مثل علما و صلحا و شیعیان واقعی شما روزه بگیریم و عیدی عید قطر ما هم خروج کامل از گناهان و معرفت پیدا کردن به شما و نزدیک شدن به شما باشه ❇️ مردم عزیز ، حتما در این شب اول ماه مبارک رمضان ، عهد و پیمان جدی با امام زمان خودمون ببندیم و به ایشون بگیم که ما تلاش می کنیم که در این ماه مبارک رمضان، روزه دار واقعی باشیم و در حالیکه چیزی نمی خوریم ، گناه هم نکنیم حتی سعی کنیم مکروه هم انجام ندیم 🔰 مکروهات مشخصه ، گناهان هم مشخصه ، الکی خودمون رو گول نزنیم که اینها رو نمی دونیم و بلد نیستیم و... 💠 آقا هادی : حاج آقا، درسته که مکروهات ، گناه نیست ، اما آیا اثر هم داره؟ 🔰 حاج آقا : بله بزگورار ، بله ، اثر داره ، هرکاری اثری داره ، مکروهات درسته که گناه نیستن ، اما حجاب نورانی میارن، باعث میشن معنویت ما کم بشه، در روایات از پر خوری نهی شده و مکروه هست، شما اگر پرخوری کنی، نه میتونی کار علمی کنی، نه میتونی عبادت دلچسب انجام بدی خب این قطعا روی معنویت اثر میگذاره و دیگر کارهای مکروه هم همچنین، 👈 برای همین بزرگان دینی ما بسیار مراقب بودند که حتی مکروه هم انجام ندن این عهدها رو با امام ببندیم، از اون طرف از امام هم بخواهیم که ...
116 🔰 این عهدها رو با امام ببندیم، از اون طرف از امام هم بخواهیم که برای رشد معنوی ما در این ماه عزیز دعا کنند. 🌀 مردم ، ما همیشه دعاهای مادی از امام می خواهیم، اشکالی هم نداره ، کسی هم نگفته گناه هست اما عاقلانه نیست کسیکه همه کار از دستش بر میاد ، ما فقط چیزهای کم ازش بخواهیم. 🔰 سعی کنیم در این ماه عزیز ، بیشتر از ایشان مباحث معنوی را بخواهیم ، دعا کنند برای ما که بیشتر اهل قرآن خواندن شویم ، بیشتر به خدا توجه کنیم 🌀 مردم عزیز در این ماه ، عادت می کنیم که 30 شب سحرها بلند بشیم و قبل نماز صبح با خدا حرف بزنیم پس از امام زمان (عج) بخواهیم که دعا کنن برای ما تا بعد ماه مبارک هم این توفیق نصیب ما بشه که نماز شب بخوانیم 👈 وقتی 30 روز و شب این انس با قرآن و خدا و نمازشب رو داشته باشیم، قطعا در ما ملکه میشه و در ما تثبیت میشه و میتونیم اونها رو ادامه بدیم و بعد ماه مبارک هم این رویه رو داشته باشیم . کم کم وقتی انسان با اینها انس پیدا کرد، نورانی میشه ، نورانی شدن همانا و دیگه مراقب نفس بودن همانا 👈 کم کم به جایی می رسیم که مراقب میشیم که هر حرفی از دهن ما بیرون نیاد، هر چیزی رو نگاه نکنیم، هر چیزی رو گوش ندیم ، شبها قبل خواب به کارهای روز خودمون یه نگاهی بندازیم و از گناهان روز توبه کنیم ، 👈کم کم به جایی می رسیم که وقتی شبی برای نماز شب بیدار نشیم، گریه می کنیم 👈کم کم به جایی می رسیم که اگه روزی قرآن نخونیم ، انگار چیزی گم کردیم 👈 کم کم به جایی می رسیم که اگر اون روز با امام زمان حتی به اندازه یک دقیقه هم حرف نزنیم، انگار کار مهمی را انجام ندادیم ❇️روان شناس ها میگن برای ملکه شدن یک چیز و تثبیت اون و عادت کردن بهش، 20 الی 21 روز پشت سر هم انجام دانش کفایت میکنه، 👌خب مردم عزیز ما در این ماه بیشتر از 21 روز قراره این کارها رو انجام بدیم، 30 روز پس فرصت خوبی هست برای عادت کردن ، اما یادمون نره حتما از خود امام هم بخواهیم که ما رو در این راه کمک کنه و دعا کنن برای ما تا بعد ماه مبارک هم ادامه دار باشه والسلام علکیم و رحمه الله و برکانه منبر امشب ما تمام شد ، صلوات بفرستین ادامه دارد... ✍️ احسان عبادی شنبه ، سه شنبه در کانال👇 ‌❣ @Mattla_eshgh
👈 این ویژگی فقط در آقای هست... ‌❣ @Mattla_eshgh
مطلع عشق
🍃حالا که به آن روزها فکر می کنم، می بینم نزدیکی دل ها و همراهی و محبتی که بین ما بود، در کوچک شدن غص
بیست و پنجم 🍃سلاح اشک و ناز کردن و قهر و رفتارهای کودکانه از حد که بگذرد، درست برعکس عمل می کند و ریشه محبت را از بیخ و بن می کند و از جا در می آورد. نظام این بر پایه درک و فهم و شعور بنا شده و برپاست، عدم درک و بی شعوری و کم عقلی در هر مرحله ای از زندگی، از معمولی ترین روابط گرفته تا عشق های آتشین و ریشه دار، اگر مستمر و دائمی شود ، قاتل رابطه و عشق و دوستی است... 🍃حدود ده روز بعد بود که محمد گفت پس فردا، همراه محترم خانم و فاطمه خانم به اصفهان می رود. آقا رضا همراه وسایل می رفت و محمد همراه مادرش. این خبر را در حالی که سرش توی کتاب هایش بود داد و بعد هم گفت: نگاه کن ببین توی این سه، چهار روز چه امتحانی داری؟ اگر مشکل داری بپرس. وای که آن شب چه سرو صدا و قیل و قال بیهوده ای راه انداختم. اصلا برایم قابل قبول نبود که محمد تنها و بدون من، آن هم برای چهار روز، به مسافرت برود. نه ماه از نامزدی ما می گذشت و من توی این مدت، حتی یک روز کامل هم از محمد دور نبودم. فکر دوری اش برایم عذاب آور بود و حسی بد، حسی شاید مثل حسادت یا نمی دانم مالکیت زیاد نسبت به او باعث می شد از این که محمد می خواهد همراه مادر و خواهرش برود، حرصم بگیرد. انگار محمد ملک مطلق من بود، فکر می کردم لزومی ندارد متعهد به انجام کاری برای دیگران باشد. فکر می کردم چرا مرتضی نرود یا مهدی؟! یا لااقل من هم باید بروم. بهتش زده بود، معلوم بود کاملا جا خورده و اصلا توقع چنین برخوردی و رفتاری را نداشته و از طرفی با سابقه ذهنی بدی که از رفتار الهه داشت، آن شب موشکافانه می خواست سراز احوال من در آورد. اما رفتار من، واقعا از بدجنسی نبود، فقط نمی خواستم از محمد دور باشم و خوب همان طور که خواسته ام معقول و منطقی نبود، رفتارم و به دنبالش دلایلم هم غیر منطقی بود. مسلم بود که من به خاطر امتحان هایم نمی توانم بروم، کمک کردن او به خواهرش هم امری معمولی و منطقی بود، ناراحتی من از دوری او هم یک امر واضح و طبیعی بود، نه یک مسئله لاینحل. منتها من با لوس بازی هایم سعی داشتم این موضوع ساده را بغرنج و بزرگ کنم تا مجبورش کنم که نرود.
🍃موفق که نشدم، آخرش باز گریه بود و اشک های جاری من. ولی وقتی محمد بعد از ناز و نوازش، دوباره محکم و خونسرد گفت که باید برود، از آخرین هنری که بلد بودم، استفاده کردم. قهر کردم! آن قدر احمق بودم که می خواستم با رفتار احمقانه ام و مسخره ترین شکل ممکن به او ثابت کنم که از دوری اش ناراحتم. آن شب و فردایش هر چه محمد سعی کرد با حرف و دلیل و منطق مرا سر عقل آورد، خودم را بیشتر لوس کردم و در نتیجه اوقات او هم تلخ شد. شب آخر باز همان آش بود و همان کاسه . آن شب مادرم، محترم خانم و سایرین را برای شام دعوت کرده بود که شب آخر دور هم باشیم و من اصلا متوجه رفتارم نبودم یا در حقیقت فکر می کردم رفتارم طوری است که هیچکس متوجه سردی رابطه ام با محمد نمی شود. غافل از چشم های تیز بین خانم جون که هم گرفتگی محمد را فهمیده بود و هم سرسنگینی های مرا. صبح روز بعد، خانم جون که قرار بود محمد را برای راه افتادن زودتر از معمول بیدار کند، به در زد و من که خیلی قبل از این که خانم جون بیایید بیدار شده بودم، خودم را به خواب زدم! محمد بیدار شد و صدایم زد. مهناز نمی خوای نماز بخونی ؟ من دارم می رم. جواب ندادم. می دونم بیداری، یعنی خداحافظی هم نمی خوای بکنی؟! باز هم چیزی نگفتم. یکخورده ساکت شد. سنگینی نگاهش را احساس می کردم و طاقتم داشت تمام می شد که خم شد و موهایم را از صورتم کنار زد، گونه ام را بوسید، یک دست آرام به موهایم کشید و گفت خداحافظ و رفت. در را که به هم زد، اشکم سرازیر شد و سرجایم نشستم، یک لحظه خواستم بدوم دنبالش، صدایش کنم و معذرت بخواهم و بگویم اشتباه کردم، ولی صدای به هم خوردن در حیاط به من فهماند که دیر شده. جلوی محترم خانم و بقیه، دیگر ممکن نبود. توی دریایی از غصه و رنج غوطه می خوردم و نمی دانستم چه کنم که در باز شد و خانم جون وارد شد و در رابست. دستپاچه اشک هایم را پاک کردم و سلام کردم. خانم جون که به زحمت نزدیک می شد گفت علیک سلام و بعد همان طور که لبه تخت می نشست، همراه ناله ای که از درد پایش می کرد، بی مقدمه گفت: این کار رو کردی، اما کار درستی نبود! هاج و واج خودم را به آن راه زدم و گفتم: کدوم کار؟! همین که شوهرت رو با قهر و تهر و کم محلی راهی کردی. با تعجب گفتم من؟ و پیش خودم فکر کردم، خانم جون چطوری از اتاق در بسته و روابط ما با خبر شده؟! خانم جون در حالی که توی چشم هایم خیره می شد گفت: آره دیگه ، پس کی؟ مادر، دیگه تو، سرمن که کلاه نمی تونی بگذاری. یعنی هیچ بچه ای سر پدر و مادر و بزرگ ترش نمی تونه کلاه بگذاره. منتها جون پدر و مادر، عاشق بی عارن، خیلی چیزها رو به روی خودشون نمی آرن. اما ننه، من آفتاب لب بومم، شاید اگر حالا نگم، فردا اجل مهلت نده.
🍃پریدم وسط حرفش: خدا نکنه، خانم جون. این ها همه ش تعارفه، آدمیزاد عمر نوح که نمی کنه، بالاخره عده ای باید برن که عده ای دیگه دنیا بیان. حالا این ها به کنار، مادر حرف توی حرف نیار حواسم پرت می شه. بعد همان طور که زانوهایش را با دست فشار می داد گفت: چند وقته که می خوام این حرف ها رو بگم، اما امروز، دیگه عزمم جزم شد و دیدم وقتشه. ببین مادر جون، فکر نکن چون شوهرت دوستت داره و نازت رو می کشه یا خانواده اش دوستت دارن ، دیگه میخت رو کوبیدی و هر کاری دلت خواست می تونی بکنی. پسره می خواد بره سفر، دو روزه خونش رو توی شیشه کردی که چی؟! که می خواد بره کمک خواهرش؟ حالا اگه چند صباح دیگه زن امیر واسه این که می خواد بیاد کمک تو، این کارو می کرد، صورت خوشی داشت؟ تو خوشت می اومد؟ با عجله حرف خانم جون رو قطع کردم وگفتم: به خاطر این نبود... خانم جون حرفم را برید: واسه چی بود؟ واسه این که داره دور می شه و دلت تنگ می شه؟! آخه مادر جون، آدم این جور به مردش حالی نمی کنه که می خوادش. دوست داشتن، شوهرداری و زندگی کردن راه و رسم داره. اول همه، اینو بدون هرقدر برای تو سخته از اون دور بشی، برای اون دو برابر تو سخته. مرد وقتی زن می گیره و صاحب همسر و همبالین می شه برایش خیلی بیشتر سخته که از زنش دور بشه. خصوصا مرد نجیب و سربه راهی مثل شوهر تو. دوما زن اگه زن باشه با خوش خلقی کاری کنه که مردش از دوری غصه ش بشه نه با کج خلقی و اخم و تخم. تو اگه خون هم به پا شده بود باید با روی خوش شوهرت رو بدرقه می کردی و با اوقات خوش راهیش می کردی،که این اولین سفری که می خواست بعد از زن گرفتن بره همیشه یادش باشه. مهناز، زندگی همه ش قربون و صدقه نیست. تا نری توی زندگی خودت، دستت نمی آد چه زیر و زبرهایی داره. خیلی مونده که بفهمی توی زندگی،زن اگه زن نباشه، شیرازه زندگی به هم بند نمی شه.