eitaa logo
مطلع عشق
276 دنبال‌کننده
5.5هزار عکس
2.1هزار ویدیو
73 فایل
@ad_helma2015 ارتباط با مدیر کانال برنامه کانال : شنبه ، سه شنبه : امام زمان( عج ) و ظهور ومطالب سیاسی یکشنبه ، چهارشنبه : خانواده وازدواج دوشنبه ، پنجشنبه : سواد رسانه داستانهای جذاب هرشب بجز جمعه ها استفاده از مطالب کانال آزاد است (حتی بدون لینک )
مشاهده در ایتا
دانلود
قسمت از جا بلند شدم و تماس را وصل کردم. امید بود: - سلام عباس. یکی اومده خونه سوژه. - کی؟ - نمی‌شناسیمش. ت.م سمیر عکسش رو فرستاد برام. - خیلی خب بررسی کن ببین کیه تا من برسونم خودم رو. مکالمه هم ضبط بشه. - چشم. و نگاهی به پدر کردم. مِن‌مِن کنان گفتم: - می‌گم...چیزه...بابا...من... سرش را چرخاند طرفم و ویلچرش را حرکت داد. خندید و گفت: - باشه، برو. من به مامانت می‌گم. خدا به همراهت. *** ظاهرش این است که دارم خوراکی‌های داخل قفسه را بررسی می‌کنم؛ اما در اصل حواسم به همان دوتا تروریست است که آمده‌اند دنبال ابوالفضل و در سالن انتظار نشسته‌‌اند. در همین طبقه، روبه‌روی سالن انتظار، یک فروشگاه کوچک مواد غذایی هست که همراهان بیمار برای خریدن خوراکی مجبور نشوند از بیمارستان بیرون بروند. صدای قدم‌های کسی را از پشت سرم می‌شنوم. کم‌کم نزدیک‌تر می‌شود. احساس خطر می‌کنم و دستم را می‌برم نزدیک اسلحه‌ام. مرد کاملاً نزدیکم می‌شود و کنارم می‌ایستد. یک بسته بیسکوئیت از قفسه برمی‌دارد و نگاهش می‌کند. سرم را بالا نمی‌آورم که مشکوک نشود؛ اما کمی نگرانم. ناگاه خودش را نزدیک‌تر می‌کند و با صدای خفه‌ای می‌گوید: - من یه طوری ابوالفضل رو می‌کشونم بیرون بیمارستان تا اینام بیان بیرون. بقیه‌ش با شما. حله؟ شاخ درمی‌آورم و می‌خواهم سرم را بلند کنم که می‌گوید: - تکون نخور تابلو نشه. منو می‌شناسی که؟
قسمت از گوشه چشم نگاهش می‌کنم. پدر خانم صابری است؛ از آن‌هایی که در کار امنیتی و اطلاعاتی مو سپید کرده. دورادور و بخاطر آشنایی‌ام با حاج حسین می‌شناسمش. زیر لب می‌گویم: - ارادتمندیم حاجی. - باهام هماهنگ باش. فعلا. دوتا کیک از قفسه برمی‌دارد و می‌رود ، که پولش را حساب کند. راستش را بخواهید کفم بریده است از این حرکتش و نقشه‌ای که کشیده. زد توی خال. دمش گرم. حاج حسین هم می‌گفت این آقای زبرجدی مغزش خیلی خوب کار می‌کند ها...راست می‌گفت. دقیقاً نمی‌دانم چرا؛ اما اواخر دهه هفتاد درگیر یک پرونده سنگین شد و کار به جاهای باریک کشید؛ فکر کنم بخاطر همین بود که مجبورش کردند پیش از موعد درخواست بازنشستگی بدهد. این هم یک مدل حذف تر و تمیز یک نیروی توانمند بود. البته این آدمی که من دیدم، قطعاً به این راحتی بی‌خیال نشده است و هنوز دارد با بچه‌های خودمان همکاری می‌کند. یک کیک دوقلو برمی‌دارم ، و از مغازه بیرون می‌زنم. معده‌ام می‌سوزد از گرسنگی. زخم دستم هم گزگز می‌کند. یک نفس عمیق می‌کشم ، و می‌نشینم روی صندلی‌ها. مرصاد را یک ساعت پیش فرستادم که صبحانه بخورد و کمی بخوابد؛ خودم ماندم. هنوز گاز دومم را به کیک نزده‌ام که حاج رسول می‌آید روی خطم: - عباس، با پدرخانم ابوالفضل هماهنگ شو و این موش و گربه بازیو جمعش کنین! کیک را سریع می‌دهم پایین و می‌گویم: - چشم. برای گوشی کاری‌ام پیام می‌آید: - سلام. زبرجدی‌ام. من ابوالفضل رو می‌برم پایین، نیروی همراهت حواسش به پشت سرمون باشه، تو هم بیا دنبالشون. می‌نویسم: - سلام. بعدش؟ جواب می‌آید: - گمم می‌کنن. فقط تو اونا رو گم نکن. حله؟ - حله.
قسمت جریان را به مرصاد نمی‌گویم؛ یعنی وقتش را ندارم. خودش می‌داند باید حواسش به ابوالفضل باشد. از بیمارستان خارج می‌شوم، موتورم را برمی‌دارم و جلوی در بیمارستان منتظر می‌ایستم. چند دقیقه بعد، ابوالفضل همراه پدرخانمش از در بیمارستان بیرون می‌آیند و پشت سرشان، یکی از دو تروریست می‌آید. مرصاد را می‌بینم که از پشت هوای ابوالفضل را دارد. ابوالفضل با چشمان پف کرده ، و سر و روی پریشان و درهم ریخته، پشت سر پدرخانمش راه می‌رود. برعکس همیشه که بوی خطر را از ده‌کیلومتری حس می‌کرد، الان اصلا حواسش به اطرافش نیست. فکر نمی‌کردم انقدر مجنون و شیدا باشد؛ یعنی من شخصاً فکر می‌کردم کلاً نرم‌افزاری به نام عشق روی این بشر نصب نمی‌شود و ارور می‌دهد! هردو سوار ماشین می‌شوند ، و راه می‌افتند. همان تروریست هم، با کمی تاخیر دنبالشان می‌رود. الان فقط نگران آن یکی تروریست هستم که هنوز در بیمارستان مانده و این یعنی بیمارستان سفید نشده. به مرصاد بی‌سیم می‌زنم: - حواست به اون که توی بیمارستان مونده باشه. - باشه. موتور را روشن می‌کنم و چشم از پراید مشکی برنمی‌دارم. *** از دور نشسته بودم روی صندلی‌های فضای سبز دانشگاه ، و به خانم صابری نگاه می‌کردم که داشت با نامیرا یا همان خانم رحیمی صحبت می‌کرد. چون خانم صابری قبلاً هم سابقه جلب همکاری افراد عادی را داشت، از او خواسته بودیم ، با خانم رحیمی صحبت کند. از روی حالت‌های چهره خانم رحیمی، می‌توانستم بفهمم خانم صابری به او چه می‌گوید. 🕊 ادامه دارد.... 🍃نویسنده فاطمه شکیبا 🌹کپی بدون نام نویسنده غیرمجاز است 🍃 🕊🍃 🍃🕊🍃
🔶 وبینار رایگان تحلیل محبوب‌ترین بازی تفنگی Call of Duty 🔸 با توجه به اتفاقات اخیر در کشور، علل خصوص در فضای مجازی تشکل فرهنگی عروج این وبینار را بصورت رایگان در جهت آگاه سازی مردم عزیز کشورمان برگزار می‌کند. 👤 مدرس دوره: استاد عباس صالحی [ کارشناس و محقق سواد رسانه] ⏰ 📆 تاریخ و ساعت برگزاری شنبه 12 آذر، ساعت 17:45 الی 19:45 ✍️ جهت کسب اطلاعات بیشتر و ثبت‌‌نام کد را به شناسه زیر ارسال نمایید: 🆔 @orooj_sup ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ 🔹 تشکل فرهنگی عروج
فراخوان زده اند ۱۴-۱۵-۱۶ مواظب خودتان و خانوادتان باشید
📚 سرفصل‌های وبینار رایگان تحلیل محبوب‌ترین بازی تفنگی Call of Duty: 1. تاریخچه‌ی بازی‌های دیجیتالی 2. جایگاه بازی‌های دیجیتالی در بین ایرانیان 3. جایگاه آموزش و تأثیرگذاری با بازی در بین جوامع بشری 4. شگفتی‌های سری بازی‌های کالاف‌ دیوتی 5. شناخت آینده‌ی مورد انتظار آمریکا در خاورمیانه به وسیله‌ی بازی کالاف دیوتی 6. چگونگی ایجاد جنگ شناختی به وسیله‌ی بازی کالاف دیوتی 7. تحلیل جایگاه بازی‌های دیجیتالی در اغتشاشات اخیر 8. نحوه‌ی تعامل درست با نوجوانان مشغول به بازی کالاف دیوتی 9. معرفی جایگزین‌های مناسب برای بازی کالاف دیوتی 10. جایگاه بازی کالاف دیوتی در سیاست‌های جنگ طلبان آمریکا ✍️ جهت کسب اطلاعات بیشتر و ثبت‌‌نام، با ارسال به: 🆔 @orooj_sup ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ 🔹 تشکل فرهنگی عروج
✅ راهِ پر هزینه 🔰 اینکه گوشتان به نصیحت بدهکار نیست و لجوجانه در پی ادامه مسیر حرکتِ اشتباه و پر هزینه خود هستید، امری متداول در رفتارهای گذشته تان هست؛ اما وقتی به حرف دلسوزانه و مشفقانه دوستانتان رسیدید، مسئولیت آن را قبول کنید و مبنای حرکت تان را پس از آن اصلاح نمائید. 🔹 مقام معظم رهبری فرمودند: " با ، مردم را به عبادات و ظواهر و مصادیق دینی از جمله صدق، امانت، تقوا، ترک منکر، امر به معروف و سبک زندگی صحیح، کنید. باید با ، اعتقادات موروثی را که ممکن است در گذر زمان دچار زوال شده باشند، و به بکشانید." ۱۳۹۵/۰۲/۲۵ 🔹 و نیز فرمودند:"در این ، کار اصلی شما این خواهد بود که چگونه یک تاریخِ عقب‌ماندگی و استبداد و بی‌دینی و فقر و وابستگی حاکم بر کشورهایتان را در کوتاه‌ترین زمانها ان‌شاءاللّه جبران کنید و چگونه با و به شیوه‌ای و رعایت و علم، کنید و تهدیدهای داخلی و خارجی را یک به یک از سر بگذرانید..." ۱۳۹۰/۱۱/۱۴ 🔹. همچنین فرمودند: " تبیین اساس کار ما است. ما با مواجهیم، با مواجهیم؛ باید دلها بشود. اگر دلها قانع نشد، بدنها به راه نمی‌افتد، جسمها به‌کار نمی‌افتد؛ این فرقِ بین تفکّر اسلامی و تفکّرات غیر اسلامی است." ۱۳۹۵/۰۴/۱۲ ◀️ آیا یک مسیر صحیح بر مبنای عقلانیت در راستای عمق بخشید به ذهنها و اقناع دلها طراحی کرده اید؟!!
مطلع عشق
✅ راهِ پر هزینه 🔰 اینکه گوشتان به نصیحت بدهکار نیست و لجوجانه در پی ادامه مسیر حرکتِ اشتباه و پر هز
◀️ با اقداماتِ خارج از قاعده و بدون مبنای برخی از نیروهای انقلابی در حوزه دفاع از حجاب، منتظر استارت پروژه باشید😔 🔹 در طول این چهل و اندی سال پس از پیروزی انقلاب اسلامی، ما کم ضربه از اقدامات این جماعت نخورده ایم و کم هزینه نپرداخته ایم...😔
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا