eitaa logo
مطلع عشق
276 دنبال‌کننده
5.5هزار عکس
2.1هزار ویدیو
73 فایل
@ad_helma2015 ارتباط با مدیر کانال برنامه کانال : شنبه ، سه شنبه : امام زمان( عج ) و ظهور ومطالب سیاسی یکشنبه ، چهارشنبه : خانواده وازدواج دوشنبه ، پنجشنبه : سواد رسانه داستانهای جذاب هرشب بجز جمعه ها استفاده از مطالب کانال آزاد است (حتی بدون لینک )
مشاهده در ایتا
دانلود
مطلع عشق
📡📡📡 #خانواده_متعالی قسمت هشتم: انتخاب 🌸🔺✅🔆✅ استاد پناهیان: 👌جدای از دقتی که شما باید در انتخاب ه
🔸🔹💎🔹💎 خیلی از افراد یه اشتباه بزرگ رو مرتکب میشن چی؟ بیش از حد از "ایمان به غیب داشتن افراد" استفاده میکنن! یعنی چی؟😒 ببینید مثلا دختر خانمی حدود ۱۵ ساله بدحجابی میکنه. پدر و مادر یا معلم ها و یا اطرافیانش میخوان که این دختر دست از این کارش برداره.😤 میان چی میگن به اون دختر؟ میگن چرا حجاب نداری؟😠 خدا گفته باید حجاب داشته باشی روز قیامت چنین و چنانت میکنن و عذاب و... 🔸🔹🔴🔸 خب این بنده خدا ممکنه چند روز به خاطر ایمان به غیبی که داره دست از بی حجابی برداره اما فشار مردم جامعه و خانم های بدحجاب دیگه و سینما و تلویزیون ناچارش میکنه که دست از حجابش بکشه. گاهی هم ممکنه وجدانش یه سر و صدایی کنن اما اونا هم کم کم بی خیال میشن و رهاش میکنن. 🔹💎🔹 خب راهش چیه؟ 👇🔹🔹🔹🔹🔹✅🌺 ادامه دارد... خانواده متعالی روزهای فرد در کانال مطلع عشق👇 http://eitaa.com/joinchat/1912668160Cb98d13f3dc
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مطلع عشق
✫⇠ #دختر_شینا ✫⇠قسمت :4⃣5⃣ #فصل_هشتم حالا یک نفر را می خواستند که آن ها را بغل کند و دور اتاق بچر
❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃ ✫⇠ ✫⇠قسمت :5⃣5⃣ مجبور شد به رزن برود. وقتی دید نمی تواند در رزن هم کاری پیدا کند، ساکش را بست و رفت تهران. چند روز بعد برگشت و گفت: «کار خوبی پیدا کرده ام. باید از همین روزها کارم را شروع کنم. آمده ام به تو خبر بدهم. حیف شد نمی توانم عید پیشت بمانم. چاره ای نیست.» خیلی ناراحت شدم. اعتراض کردم: «من برای عید امسال نقشه کشیده بودم. نمی خواهد بروی.» صمد از من بیشتر ناراحت بود. گفت: «چاره ای ندارم. تا کی باید پدر و مادرم خرجمان را بدهند. دیگر خجالت می کشم. نمی توانم سر سفره آن ها بنشینم. باید خودم کار کنم. باید نان خودمان را بخوریم.» صمد رفت و آن عید را، که اولین عید بعد از عروسی مان بود، تنها سر کردم. روزهای سختی بود. هر شب با بغض و گریه سرم را روی بالش می گذاشتم. هر شب هم خواب صمد را می دیدم. وقتی عروس های دیگر را می دیدم که با شوهرهایشان، شانه به شانه از این خانه به آن خانه می رفتند و عیدی می گرفتند، به زور می توانستم جلوی گریه ام را بگیرم. فروردین تمام شده بود، اردیبهشت آمده بود و هوا بوی شکوفه و گل می داد. انگار خدا از آن بالا هر چه رنگ سبز داشت، ریخته بود روی زمین های قایش. ادامه دارد...✒️ http://eitaa.com/joinchat/1912668160Cb98d13f3dc
❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃ ✫⇠ ✫⇠قسمت :6⃣5⃣ یک روز مشغول کارِ خانه بودم که موسی، برادر کوچک صمد، از توی کوچه فریاد زد. ـ داداش صمد آمد! نفهمیدم چه کار می کنم. پابرهنه، پله های بلند ایوان را دو تا یکی کردم. پارچه ای از روی بند رخت وسط حیاط برداشتم، روی سرم انداختم و دویدم توی کوچه. صمد آمده بود. می خندید و به طرفم می دوید. دو تا ساک بزرگ هم دستش بود. وسط کوچه به هم رسیدیم. ایستادیم و چشم در چشم هم، به هم خیره شدیم. چشمان صمد آب افتاده بود. من هم گریه ام گرفت. یک دفعه زدیم زیر خنده. گریه و خنده قاتی شده بود. یادمان رفته بود به هم سلام بدهیم. شانه به شانه هم تا حیاط آمدیم. جلوی اتاقمان که رسیدیم، صمد یکی از ساک ها را داد دستم. گفت: «این را برای تو آوردم. ببرش اتاق خودمان.» اهل خانه که متوجه آمدن صمد شده بودند، به استقبالش آمدند. همه جمع شدند توی حیاط و بعد از سلام و احوال پرسی و دیده بوسی رفتیم توی اتاق مادرشوهرم. صمد ساک را زمین گذاشت. همه دور هم نشستیم و از اوضاع و احوالش پرسیدیم. سیمان کار شده بود و روی یک ساختمان نیمه کاره مشغول بود. کمی که گذشت، ساک را باز کرد و سوغاتی هایی که برای پدر، مادر، خواهرها و برادرهایش آورده بود، بین آن ها تقسیم کرد. ادامه دارد...✒️ http://eitaa.com/joinchat/1912668160Cb98d13f3dc
❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃ ✫⇠ ✫⇠قسمت :7⃣5⃣ همه چیز آورده بود. از روسری و شال گرفته تا بلوز و شلوار و کفش و چتر. کبری، که ساک من را از پشت پنجره دیده بود، اصرار می کرد و می گفت: «قدم! تو هم برو سوغاتی هایت را بیاور ببینیم.» خجالت می کشیدم. هراس داشتم نکند صمد چیزی برایم آورده باشد که خوب نباشد برادرهایش ببینند. گفتم: «بعداً.» خواهرشوهرم فهمید و دیگر پی اش را نگرفت. وقتی به اتاق خودمان رفتیم، صمد اصرار کرد زودتر ساک را باز کنم. واقعاً سنگ تمام گذاشته بود. برایم چند تا روسری و دامن و پیراهن خریده بود. پارچه های چادری، شلواری، حتی قیچی و وسایل خیاطی و صابون و سنجاق سر هم خریده بود. طوری که درِ ساک به سختی بسته می شد. گفتم: «چه خبر است، مگر مکه رفته ای؟!» گفت: «قابل تو را ندارد. می دانم خانه ما خیلی زحمت می کشی؛ خانه داری برای ده دوازده نفر کار آسانی نیست. این ها که قابل شما را ندارد.» گفتم: «چرا، خیلی زیاد است.» خندید و ادامه داد: «روز اولی که به تهران رفتم، با خودم عهد بستم، روزی یک چیز برایت بخرم. این ها هر کدام حکایتی دارد. حالا بگو از کدامشان بیشتر خوشت می آید.» همه چیزهایی که برایم خریده بود، قشنگ بود. ادامه دارد...✒️ http://eitaa.com/joinchat/1912668160Cb98d13f3dc
❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃ ✫⇠ ✫⇠قسمت :8⃣5⃣ نمی توانستم بگویم مثلاً این از آن یکی بهتر است. گفتم: «همه شان قشنگ است. دستت درد نکند.» اصرار کرد. گفت: «نه... جان قدم بگو. بگو از کدامشان بیشتر خوشت می آید.» دوباره همه را نگاه کردم. انصافاً پارچه های شلواری توخانه ای که برایم خریده بود، چیز دیگری بود. گفتم: «این ها از همه قشنگ ترند.» از خوشحالی از جا بلند شد و گفت: «اگر بدانی چه حالی داشتم وقتی این پارچه ها را خریدم! آن روز خیلی دلم برایت تنگ شده بود. این ها را با یک عشق و علاقه دیگری خریدم. آن روز آن قدر دلتنگت بودم که می خواستم کارم را ول کنم و بی خیال همه چیز شوم و بیایم پیشت.» بعد سرش را پایین انداخت تا چشم های سرخ و آب انداخته اش را نبینم. از همان شب، مهمانی هایی که به خاطر برگشتن صمد بر پا شده بود، شروع شد. فامیل که خبردار شده بودند صمد برگشته، دعوتمان می کردند. خواهرشوهرم شهلا، شیرین جان، خواهرها و زن برادرها. صمد با روی باز همه دعوت ها را می پذیرفت. شب ها تا دیروقت می نشستیم خانه این فامیل و آن آشنا و تعریف می کردیم. می گفتیم و می خندیدیم. ادامه دارد...✒️ http://eitaa.com/joinchat/1912668160Cb98d13f3dc
گاهی جلوی پای همسرتان کفش هایش را جفت کنید، چه آقا و چه خانم! این کارها گرما بخش زندگی است... ❤️ @Mattla_eshgh
هدایت شده از تنهامسیرآرامش 💞
🎈🎊🎀🎈آخرین روزهای تخفیف!!! به مناسبت نیمه ی شعبان فروش کتاب با تخفیف خدمتتون ارائه میشه😊👌 این کتاب از بهترین کتاب های تربیتی خانواده هست. تک تک جملاتش برای رشد روابط خانوادگی مورد استفاده قرار میگیره 🌹هر جلد کتاب 9000 تومن و با هزینه ی پست جمعا 14000 ت ارسال میشه ✅برای سفارش بیش از 10 عدد تخفیف بیشتری داده میشه و فقط هزینه یک پست گرفته میشه جهت تهیه به آدرس زیر پیام بدید👇 @yafatemeh8 💢 بعد از نیمه شعبان قیمت کتاب ها به قیمت قبل برگشت میخوره. 🌹بزرگواران میتونن برای هدیه به زوج های جوان و موسسات مختلف برای هدیه به کارکنانشون از این کتاب استفاده کنن. تعداد بالا باشه با قیمت مناسب تر هم تقدیم میشه.👌👏
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مطلع عشق
#طب_اسلامی #جلسه-نهم موضوع : شناخت بهتر و راحت تر مزاج ذاتی 📝 در جلسه قبل در مورد مزاج ذاتی (ج
🔮 شناخت بهتر و راحت تر ۴ مزاج ذاتی : 🔰🌹 افرادی که سینه ای فراخ و پهن و اندام های بزرگ دارند و عروق برجسته و نبضی قوی دارند و همچنین بصورت طبیعی عضلات سفت و بزرگ و تاندون های ظریف تری داشته باشند و موی سرشان پر پشت و کلفت باشد گرم مزاج هستند. 🔰🌷 اگر فردی اندام ها و سینه اش کوچک باشد و نبض ضعیف و رگ ها برجسته نباشند و عضلاتی ظریف داشته باشد و موی سر نازک و کم پشت باشد و زودتر از سن معمول سفید بشود ، این افراد سرد مزاج هستند. 🌸 مزاج ذاتی به ۴ دسته تقسیم می شوند 👇👇 دو 2⃣ دسته لاغر دو 2⃣ دسته فربه استاد http://eitaa.com/joinchat/1912668160Cb98d13f3dc
💠اقسام لاغرها (افراد غیر فربه): 🔰🌷 سوداوی ها : لاغرهایی که رنگ پوستشان یا بسیار سفید، یا سفید مایل به رُصاصی (سربی)، یا سفید مایل به سبز است، و پوستی نرم و با رگ‌های باریک دارند و کم‌خون هستند و معمولا گروه خونی آن ها A یا O می باشد ⬅️ دارای مزاج اصلی سرد و خشک می‌باشند. 🔰🌹 صفراوی ها : لاغرهایی که سیاه چرده یا سیاه چردگان مایل به سرخی یا گندم گونی هستند که پوست بدنشان صلب (سفت) و درشت (زبر) است و رگ‌های فراخ و گشاده دارند و نسبت به دسته اوّل لاغرها گوشتالودتر می‌باشند و مفاصلشان قوی و دارای استخوان های قابل مشاهده و برجسته ای دارند یا غضروف و بینی آن ها برجسته و واضح است و معمولادارای گروه خونی AB هستند ⬅️ اینان دارای مزاج اصلی گرم و خشک هستند. استاد طب اسلامی روزهای زوج در کانال👇👇 http://eitaa.com/joinchat/1912668160Cb98d13f3dc
💠 افراد فربه یا عریض نیز دو گروه‌‌اند : 🔰🌸 بلغمی ها : گروهی که فربهیشان بیشتر از پیه (بافت چربی) است و بافت عضلانی‌شان کم می‌باشد و پوست سفید رنگ، نرم دارند و مفاصلشان در زیر بافت‌های سطحی پوشیده، و رگ‌هایشان باریک است و معمولا گروه خونی آن ها B می باشد ⬅️ این افراد مزاج سرد و تر دارند.✅ 🔰🌺 دموی ها : گروه دیگر افراد فربه کسانی‌اند که فربه‌ای‌شانo بیشتر از گوشت است و رنگ پوستشان به سرخی و گندم گونی می‌زند و پرخون و دارای رگ‌های گشاده و فراخ هستند و معمولا دارای گروه خونی O هستند ⬅️ این‌ها دارای مزاج گرم و تر می‌باشند.✅ http://eitaa.com/joinchat/1912668160Cb98d13f3dc