eitaa logo
مطلع عشق
278 دنبال‌کننده
5.5هزار عکس
2.1هزار ویدیو
73 فایل
@ad_helma2015 ارتباط با مدیر کانال برنامه کانال : شنبه ، سه شنبه : امام زمان( عج ) و ظهور ومطالب سیاسی یکشنبه ، چهارشنبه : خانواده وازدواج دوشنبه ، پنجشنبه : سواد رسانه داستانهای جذاب هرشب بجز جمعه ها استفاده از مطالب کانال آزاد است (حتی بدون لینک )
مشاهده در ایتا
دانلود
🔰 این مجتهد ، ایران را از انگلیس پس گرفت، به همین خاطر انگلیس نمی گذارد جوانان ما از او مطلع باشند تصویر ملا علی کنی ، که با تلاشهای ایشان قرارداد ننگین روئیتر ، لغو شد ، اما بسیاری از جوانان کشور ما از این قضیه بی خبر هستند بله جوان عزیز، در طول تاریخ ، بارها و بارها این مجتهدین و مراجع بودند که از کیان و خاک این کشور و مرز و بوم دفاع کردند. ‌❣ @Mattla_eshgh
💠 تصویری از حضور مرحوم آیت الله مهدوی کنی ، بر سر قبر ملاعلی کنی ، در حرم حضرت عبدالعظیم حسنی (ره) به راستی چند نفر از مردمی که به زیارت جناب عبدالعظیم می روند، بر سر قبر ملاعلی کنی هم می روند و اصلا او را می شناسند؟؟؟ 👈 تقصیر ماست که تاریخ نخواندیم و به دیگران هم یاد ندادیم 👈 تقصیر ماست که به حرف های رهبری درباره اهمیت تاریخ خوانی جوانان بی اهمیت بودیم... ✳️ نکته جالب می دانید چیست؟؟؟ آیت الله مهدوی کنی بعد از مرگشان، دقیقا در همین جایی که در این عکس نشسته اند، دفن شدند !!! ‌❣ @Mattla_eshgh
مطلع عشق
#جلسه_چهارم #قسمت_دوم #کمی_از_اسرار_ولایت 🔷یه سوال دیگه 👇👇 ❗ جریان قدرت اقتضا میکنه که یه
🍃 این سوالو اینطوری اصلاح میکنیم که چرا قانون باید دست یه قدرت مرکزی باشه ؟! 🔸چرا نباید دست قانون باشه و قانونم دست یه جمعیت فکری و عقلایی کاری به این نداریم که قانون دست عقل جمعی باشه ، 🔸براساس دین مسیح ، اسلام ، تفکر اندیشمندانه یا هر چیز دیگه ای باشه به این کار نداریم ، فعلا یه تیکه سوالو جواب بدیم . 🔷آیا میشه قدرت مطلق رو قانون قرار بدیم ؟! یکم فکر بکنین به این سوالاتی که میگم 👇 🔸آیا هنگام اجرای قانون ، 🔸صاحبان قدرت بیکار میمونن و دست به شیطنت نمیزنن ؟! 🔸آیا قانون قدرت محافظت از خودش رو داره ؟! و اینکه ، آیا ماها خصلت قانون رو بخوبی شناختیم ؟!🤔 کافیه ، 🍃یه جا یادداشت بکنین و به مرور زمان روش تحقیق و بررسی انجام بدین تا به نتیجه قطعی برسید 🔷اون موقع هست که قطع به یقین به نتیجه میرسین که در طول زمان قانون هست که تونسته کمک دهنده و هدایتگر باشه. ✅این مورد یه تحقیق و تکلیف برای افزایش آگاهی و اطلاعات خودتونه😊 🔸کاری به درستی و‌غلطی اون قانون نداریم ، 🔷ولی آیا بدون وجود تعهد مجریان قانون ، سلامت یک جامعه تضمینه ؟!🙄 🔷اصلا آیا جایی تو جامعه بشری هست که چنین تعهدی وجود داشته باشه ؟!😊 🔸چرا ما باید سادگی بکنیم ، ⚡️قانون قضاوت رو بذاریم دست قاضی ؟ ✨این تو تمام کشور ها هست 🔷تو تمام دوران ها ، به قاضی نظارت میکردن که👇👇 🔸قاضی ظلم نکنه، 🔸اگه این اتفاق بیفته ، 🔷دیگه آدم نمیتونه بگه قانونه 🔷دیگه حالا قانونو اجرا میکنه 🔶حالا اومدیم و اجرا نکرد😳 ⛔️یا اینکه قوانین رو خصوصا که تولید شده بشری باشن هزار تا دور میشه زد . 👆 🔶هزار تا راه وجود داره که از کنار قانون در بری و به دیگران ظلم کنی 🍃بیاین فرض کنیم ، ✅این قانون رو بین یه زن و‌شوهر پیاده بکنیم ، 🔺چی میشه ؟! 💠فکر کن برای هر چیزی برن دادگاه تا با قانون حل بشه ، 💠تا شرایط و ‌موازین دادگاه و قوه قضا بگذره 🍁کلی ابرو ریزی پیش میاد🙄 🔷شده شماها تا حالا چنین قانونی رو در ازدواج هاتون پیاده بکنین ؟!🙄 ⚡️بگین ازدواج میکنم ، حالا با هر کسی که شد قانون هست دیگه مشکلی پیش اومد میرم قانون حق من رو میگیره بهم میده با اون پیش میرم ؟!⚡️ ⚡️حالا ما در مورد قوانین خیلی حرف داریم . 🍀که اصلا باید بشر این همه قانون برای کنترل داشته باشه ، یا نه ؟! ⚡️ تازه اونجام باز کلی حرف هست 🍃در زمان امام بقیه ا... اصلا این همه قانون نداریم . 🔸یه مدیر اگه دزد نباشه ، 🔸یه جامعه ، فرهنگ درستی داشته باشه ، 🔷بعد چقدر نیاز به وجود سازمان های بازرسی و‌پلیس و... داریم؟! ⚡️وجود قانون های بسیار ، 💠معنیش اینه که ، ⚡️اصلا ما ادم نداریم ، ⚡️اخلاق نداریم ، ✨جامعه وابسته به قانون و مراجعه بسیار به قانون ، 🔸یعنی 🔶یه جامعه بهم ریخته شنبه ، سه شنبه در👇 ‌❣ @Mattla_eshgh http://eitaa.com/joinchat/1912668160Cb98d13f3dc
توییت امین بسطامی پیرامون ماجرای جنگنده های امریکایی ... ❌هوشیار باشیم ...❌ ‌❣ @Mattla_eshgh
⭕️ سوء استفاده از مجالس زنانه 🔸مدل فعالیت و نفوذ در افراد، نوعی تغذیه فکری شبیه شست‎وشوی مغزی به ‎صورت سیال و بیرنگ و شناور است. شما در مواجهه با این افراد، متوجه نمی‎‎شوید که با انجمن حجتیه روبه رو شده‌اید. انجمن حجتیه این کار را در حالت شیعی به عنوان ، اما با همان روش بهاییت انجام می‎دهد. 🔹فعّالیت های فرهنگی حجتیه برگزاری جلسات خصوصی و عمومی و انتشار کتاب است. جلسات عمومی این انجمن معمولا با موضوع امامت و زمان(عج) برپا می شود که جذابیت خاصی هم برای علاقه مندان دارد. در این جلسات عموماً مباحث چالش برانگیز پیرامون اختلاف بین شیعه و سنی مطرح می گردد. بیان ضعف های نظام و بزرگنمایی آنها یکی دیگر از محورهای فعالیت های فرهنگی انجمن است که بسیار زیرکانه و غیرمحسوس انجام می گردد. در همین جلسات عمومی بعد از علاقه مند ساختن شرکت کنندگان، برای انجمن عضوگیری می شود. بسیاری از این جلسات زنانه است. آنان به خوبی می دانند با تغییر تفکّر زن خانه بهترین راه نفوذ را یافته اند. بیشتر بخوانید: hvasl.ir/news/207017 ‌❣ @Mattla_eshgh http://eitaa.com/joinchat/1912668160Cb98d13f3dc
مطلع عشق
چیک چیک...عشق قسمت ۱۴۱ ساناز بیشتر از همه خوشحال بود و البته اذیتم می کرد و سر به سرم می ذاشت . ک
...عشق ۱۴۲ گوشی رو خاموش کردم و پرت کردم روی تخت ، ساناز دستشو گذاشت روی شونه ام و دلجویانه گفت : _دیوونه هر کی که مزاحم شد پارسا نیست ، خیالت راحت با اون اوصافی که تو ازش می کردی الان سرش گرمه دوست دخترای جدید و جورواجورشه بیکار نیست که بیاد دنبال تو و چادری شدنتو تبریک بگه ! _امیدوارم ساناز _مطمئن باش هر کی باشه اگر جوابشو ندی خودش خسته میشه و تمومش می کنه حالا پاشو بریم یه نسکافه درست کنیم که ناجور هوس کردم _بریم من نمی دونم اگر ساناز نداشتم واقعا اینجور وقت ها چیکار می کردم ! فکر می کردم با جواب ندادن به مزاحم تازه پیدا شده حتما به قول سانی بعد از چند روز دست از سرم بر می داره ولی اشتباه کردم چون انگار تازه اولش بود ! روزی حداقل 6، 5 تا پیام می فرستاد با مضمون های مختلف ، بعضی وقت ها عاشقانه بعضی وقت ها تهدید آمیز و گاهی هم چیزایی می نوشت که حس می کردم وقتی میرم سرکار تعقیبم می کنه . مثل همین چادری شدنم ! چیزی که عجیب بود این بود که اصلا ازم توقع نداشت که بهش جوابی بدم و حتی یه بارم به گذشته ای که با پارسا داشتم اشاره ای نکرده بود بخاطر همین خیالم راحت بود که نمی تونه از جانب پارسای زخم خورده باشه ! اصولا ما آدمها به همه چیز زود عادت می کنیم حتی اتفاق های ریز و درشت عجیب اطرافمون . منم کم کم به این مزاحم بی آزار عادت کرده بودم البته به چرت و پرتاش ، یه جورایی حس می کردم هر کسی هست خیلی ضعیفه که اینجوری می خواد منو بترسونه حالا از چی نمی دونم ! هنوز داشتم آخرین اس ام اسش رو برای بار چندم می خوندم که نوشته بود امیدوارم واقعا فرشته باشی ... البته از نوع زمینیش!!! نمی تونستم بفهمم معنیه این حرف ها چیه ! واقعا گیج شده بودم _خانوم صمیمی ؟ با شنیدن اسمم سرمو بلند کردم . یه دختره بانمک و خوش خنده بود که هر روز می اومد و برای کنکور درس می خوند اسمشم فرناز بود _جانم ؟ _ببخشید یه کتاب در مورد زندگینامه ی چند تا از شعرا می خوام ولی توی کامپیوتر هر چی سرچ می کنم نمی تونم پیداش کنم ‌❣ @Mattla_eshgh
چیک چیک...عشق قسمت ۱۴۳ _خوب شاید نداشته باشیم اسم نویسنده اش چیه ؟ دفترش رو داد بهم ، با دیدن انتشاراتش مطمئن شدم که باید باشه توی مخزن ،بلند شدم و گفتم : _میرم تو مخزن یه نگاهی بندازم خواستی بری بیا پیشم _دستتون درد نکنه پس میرم سالن مطالعه _باشه عزیزم رفتم توی مخزن تو قسمت ادبیات ، هنوز کامل نتونسته بودم به چم و خم اینجا آشنا بشم یکیش همین بود که اسم بعضی از کتابها توی سیستم نبود ! معلوم نیست این کتابدار قبلیه عاشق بوده یا چی !؟ پیداش کردم با خوشحالی کشیدمش بیرون و نگاهش کردم ، صدای پاشنه ی کفش کتی داشت نزدیک میشد ، گفتم : _کتی جون چرا این کتابها توی سیستم وارد نشده ؟ فکر کنم یه بازبینی بکنیم بد نباشه _خانوم صمیمی این اقا با شما کار دارن با تعجب سرم رو آوردم بالا ببینم کیه که کتی تا توی مخزن آوردش ! از دیدنش اونم توی کتابخونه اونقدر دگرگون شدم که حس کردم فشارم به زیر صفر رسید . کتاب با صدای بدی از دستم افتاد کتایون با شک نگاهم کرد و گفت : _چیزی شده ؟ اگر ... اشکان با لبخند بهش گفت : _فکر می کنم خانوم صمیمی از دیدن ناگهانیه من تعجب کرده باشن باید از قبل هماهنگ می کردم عذر میخوام الهام خانوم می تونم چند لحظه وقتتون رو بگیرم ؟ بیشتر از این نگاه کتایون رو منتظر نذاشتم و با اشاره گفتم مشکلی نیست . چیزی نگفت و رفت با سستی نشستم روی پا و کتاب رو برداشتم . کفش های اسپرتش جلوی چشمم ظاهر شد _خوبین ؟ شنیدن صداش و حتی دیدن ریختش منو یاد اتفاق های بده چند وقته پیش مینداخت . نمی دونم با چه رویی بلند شده با این قیافه همیشه فشن اومده اینجا ! اصلا چجوری فهمیده من کجا کار می کنم !؟ اخم هام شدیدتر از قبل شد بلند شدم و با صدایی که می لرزید ولی سعی می کردم جدی باشه و خشن گفتم : _بفرمایید بیرون ‌❣ @Mattla_eshgh
چیک چیک...عشق قسمت ۱۴۴ _من با بدبختی اینجا رو پیدا کردم .... برای زدن حرفایی اومدم که خیلی روشون فکر کردم خواهش می کنم بهم فرصت گفتنشو بدید متاسفانه جلوی راهم رو گرفته بود و نمی تونستم برم بیرون ، هوای مخزن انگار خیلی برام کم بود نفس عمیقی کشیدم و گفتم : _من نمی خوام هیچ چیزی در مورد دوستتون یا هر چی که مربوط بهش باشه بشنوم . برام مهم نیست که اینجا رو چجوری پیدا کردین پس خواهش می کنم سریع تر از محل کارم برید و دیگه هم نیاید اینجا . _ولی حرفای من هیچ ربطی به اون به قول شما دوست نداره ! در ضمن مطمئن باشید بعد از گفتن حتما از حضورتون مرخص میشم فقط چند دقیقه برگشتم تا نتونه نگاه مرددم رو ببینه ، خدایا چرا این کابوس دست از سرم برنمی داره ! آروم گفتم : می شنوم در واقع می خواستم زودتر شرش کم بشه ... _شما که توقع ندارید اینجا توی محیط کار و جلوی همکارتون صحبت کنیم ؟ با عصبانیت برگشتم سمتش و گفتم : _من اصلا توقع ندارم که با شما صحبت کنم! _حالا چرا عصبی میشین ؟ خوب میریم توی همین پارک _من با شما حرفی ندارم آقا ! جوابی نداد ... رفتم طرفش ، از بوی عطر تندش سرم گیج رفت . خودشو کمی کنار کشید تا بتونم رد بشم با قدم های تند رفتم سمت میز کارمون کتایون هنوز هم با نگاه مشکوک نگاه می کرد . خیلی آروم گفت : مزاحمه ؟ با شنیدن اسم مزاحم یاد پیام های این چند روزه افتادم ، با شک به اشکان نگاه کردم که هنوز منتظر وایستاده بود . اگر خودش باشه چی !؟ اومد نزدیک و گفت : _من بیرون منتظرتون هستم . با اجازه خانوم از دیدارتون خوشحال شدم کتایون به احترامش بلند شد و خداحافظی کرد . خیلی زرنگ بود که از قصد جلوی همکارم گفت بیرون منتظرمه ! یه جورایی دستمو گذاشت تو پوست گردو ، حالا اگر نمی رفتم کتی مشکوک میشد ... دودل بودم نمی دونستم چیکار کنم! شاید اگر نرم بازم بیاد سراغم ... روی عقلم پا گذاشتم و بلند شدم ... چادرمو برداشتم و گفتم : _من الان میام _باشه برو عزیزم روی یکی از صندلی های پارک نشسته بود که اتفاقا خیلیم از کتابخونه دور نبود . بازم مثل همیشه از استرس انگشتامو شکستم و رفتم طرفش ‌❣ @Mattla_eshgh
چیک چیک...عشق قسمت ۱۴۵ می خواستم عکس العملش رو با دیدن چادرم ببینم ، اگر براش عادی بود که معلوم میشد همون مزاحمه چند روزست ولی وقتی نگاهه پر از تعجبش روی چادرم چند بار چرخید تقریبا مطمئن شدم که اشتباه کردم ! بلند شد و مبهوت گفت : _نمی دونستم انقدر عوض شدین با غیظ و بدخلقی گفتم : _براتون مهمه ؟ گرچه فکر نکنم این نوع از تغییرات خوشاینده شما و دوستانتون باشه ! _میشه بشینیم و حرف بزنیم ؟ بدون بحث نشستم و منتظر شدم تا دهنه نحسشو باز کنه . _ببخشید می دونستم نباید بیام اینجا و مزاحم کارتون بشم ولی باور کنید نتونستم بیشتر از این تحمل کنم یعنی نشد من به سختی و با کلی زرنگی آدرس محل کار جدیدتونو پیدا کردم که حالا گفتن نداره .. چند روزی بود که می خواستم بیام پیشتون البته می تونستم زنگ بزنم و بگم ولی حضوری حرف زدن رو ترجیح میدم راستش حالا که اینجام برای اولین بار در مقابل یه خانوم نمی دونم که چجوری بگم اونی رو که می خوام بگم ! با اخم پریدم وسط حرفش و گفتم : _خواهشا هر چی هست و هر جوری هست بگید چون من کلی کار دارم _البته من اصولا اختیار زبونم به دلمه نه عقلم ! ولی خوب انگار ایندفعه کلا فرق می کنه چون اگر بخوام حرف دلمو بزنم شما ازم می رنجید وگرنه حتما همون اول که دیدمتون بهتون می گفتم که چقدر با این چادر و با اینهمه اخم ملیح تر و خواستنی تر از قبل شدین . با شنیدن حرفش یخ کردم ! دلم آشوب شد ... نمی دونم چرا یاد حرفای پارسا افتادم وقتی که ازم تعریف می کرد و در واقع پشت نقاب ساختگیش قصد گول زدنمو داشت بلند شدم که سریع فهمید می خوام برم، اومد جلوم وایستاد و دستاش رو باز کرد _معذرت می خوام واقعا ، گفتم که اختیار زبونم دسته دلم ِ نه عقلم ناراحت نشین _تو رو خدا منو بیشتر از این یاد پارسای لعنتی ننداز آقای نسبتا محترم ! من واقعا اعصاب ندارم نمی خوام به چرت و پرتای شما هم گوش بدم از سر راهم برو کنار _فقط چند دقیقه الهام خانوم _گفتم از سر راهم ... نذاشت ادامه بدم تقریبا با داد گفت : _اونی که سر راه وایستاده تویی نه من ! از ترس چند قدم عقب رفتم .... ادامه داد : _خستم کردی ، باعث شدی حالم از خودم بهم بخوره کاش اصلا پامو نمی ذاشتم اینجا و نمی دیدمت ‌❣ @Mattla_eshgh
هر صبحِ خدا یک غزل از دفتر عشق ست🌼🍃 سرسبزترین مثنوی از منظر عشق ست هر صبح سلامی به گل روی تو زیبا چون یاد گل روی تو یادآور عشق است🌼🍃 "سلام صبحتون بخیر" " شروع هفته تون پر برکت "🌼🍃 ‌❣ @Mattla_eshgh
مطلع عشق
💞💞💍💍💞💞 #انچه_مجردان_باید_بدانند ✅ #سن_ازدواج باید #اذعان داشت که شرایط و موقعیت متفاوت هر فرد با
💞💞💍💍💞💞 یک مناسب برای پیش از : در مراحل آشنایی برای ازدواج تمام خواسته های خودرا طبقه بندی کنید و بر اساس اولویت آنها را با همسر آینده تان در میان بگذارید . در این میان خواسته های اولویت بندی شده شما چند ستون را تشکیل می دهند. ستون اول : تمام ویژگی هایی که حتما همسرآینده تان "باید" دارا باشد . ستون دوم : تمام ویژگی هایی که "نباید" همسرآینده تان داشته باش ستون سوم : ویژگی هایی که ترجیح می دهید وجود داشته باشد . و نهایتا بر این اساس و براساس کلیتی که مشهود است رابطه ایی را برای شناخت و ارزیابی فرد مورد نظر شروع می کنید. و نهایتا پس از مدتی که بااو در تعامل بودید متوجه خواهید شد که ستون انتظارات شما تا کجا تکمیل شده است . و اینکه آیا او انتخاب شما بعنوان همسر آینده تان هست یا نیست ؟ ‌❣ @Mattla_eshgh http://eitaa.com/joinchat/1912668160Cb98d13f3dc