هوای تو
امروز عصر یکباره دلم هوای دیدن همسایه ام نفیسه سادات را کرد.به دلم افتاده بود برای دیدن او امروز هم بروم .خیلی وقت نبود که به اوسر زده بودم ،وقتی از در خانه بیرون زدم با دیدن کفش هایی که نشان از حضور میهمان داشت پشیمان شدم و خواستم بر گردم اما انگار دستی مرا به سمت خانه کشاند.
به خودم که آمدم داخل خانه شدم .یک ساعتی را به گپ و گفت و خرید اینترنتی گذراندیم که زنگ در به صدا در آمد.به گمان اینکه پسرم پشت در است رفتم تا در را باز کنم که دو تا از خانم های مجتمع اجازه گرفتند برای دیدن نفیسه سادات .
یکی از خانم ها که محبوبی نام داشت و رئیس بسیج مسجد بود از داخل پاکت یک پارچه ساتن مخمل کاری بیرون آورد و گفت این پارچه داخل ضریح و روی مزار مطهر سید الشهدا بوده و گرفت سمت صورت و دست های بی جان نفیسه سادات به نیت شفا.من که در کنار نفیسه سادات و مات یا حسین روی روپوش قبر حضرت بودم به یکباره گوشه پارچه را چنگ زدم و به حضرت گفتم پس شما دعوت ام کردید ،من به هوای شما پا به این خانه گذاشتم.پس بگو چرا علی رغم تمام کارها دستی مرا امروز به در این خانه کشاند.
خدا را شکر ،این هم رزق امروز من بودو چقدر حال دلم خوب شد.
دلم جز هوایت هوایی ندارد.
#امام_حسین_علیه_السلام
#رزق_معنوی
✍️آمنه خالقی فرد
@mavaaeghalam