مرگ یک زندگی
قلب زمین برای لحظاتی به تپش افتاد، و قلب هایی در سینه از تپیدن افتاد.
و لحظاتی حیرت و حیرانی بر زمین و زمان سایه افکند.
مردم دو دسته شدند،عده ایی زیر آواره ها جا ماندند،
و عده ایی بنا بر مشیت الهی زنده ماندند.
غم و اندوهی عظیم بر سینه ها نشست .هر کس به دنبال عزیزی به جان آواره ها افتاده و با زاری و فریاد عزیزش را صدا می زند.
در یک لحظه زندگی هایی زیر و رو می شودکه، تا دیروز گرم بوده،به گرمای وجود پدر و مادری مهربان و شیطنت های فرزندانی پر شور .
دیگر نه از آن خانه خبریست و نه از ساکنان خانه.از آن همه شور و حرارت، تنها تلی از خاک مانده .و نگاه هایی تر بر روی این آوار ها ثابت مانده ، برای دیدن مرگ یک زندگی.
🍃فَاعْتَبِرُوا یَا أُولِی الْأَبْصَارِ🍃
#زلزله
#عبرت_اندیشه
✍️آمنه خالقی فرد
@mavaaeghalam
در این هیاهو ،باید به تو دل بست.
تو ایی که برایمان خواهی ماند.
نگاهت احوال دلمان را زیر و رو می کند.
دلگرم به بودنت هستیم.
تو چون خورشیدی ، که سخاوتمندانه بر عالم وجودمان می تابی .
مولای مهربان عالم.
#امام _زمان
#نور_امید
✍️آمنه خالقی فرد
@mavaaeghalam
برای همسایه ات چراغی آرزو کن به یقین حوالی خانه ات روشن تر خواهد شد.
سکانس اول
در را که باز کردم نگاهم به در همیشه بسته کناری افتاد .هیچ کس در آن زندگی نمی کرد.
همیشه وقتی چشمم به آن خانه می افتاد سوالات یکی پس از دیگری ذهنم را در گیر می کرد.
این خانه تا کی خالی می ماند ؟
چه کسی صاحب این خانه است؟
چه کسی در این خانه را خواهد گشود؟
کی ؟
سکوت طبقه ما از حد لذت بخشی گذشته و کسالت بار شده .آنقدر کسالت بار که همسایه روبرویی از تنهایی پناه برده به نگهداری از مرغ مینا ،آخر فرزندی ندارند تا همدمشان باشد. اصلا سرشان به کار خودشان است . زیادی !!!
آنقدر که اگر همسایه ایی بمیرد اصلا نمی فهمند.
یک روز در خانه را باز کردم.همزمان خانم همسایه روبرو ،هم در را باز کرد.چشم در چشم شدیم. سلام کردم به سردی و با دستپاچگی جواب سلامم را داد و رفت.او که رفت به تاسف سری تکان دادم و نگاهم را به در همیشه بسته ی کناری دوختم .
نمی دانم چرا ،اما تمام امیدم برای داشتن همسایه ایی مهربان و با صفا به این خانه خلاصه می شد.
شاید چون همیشه ،از بچگی همسایه برایمان واژه ایی دوست داشتنی و مانوس بوده.
آنقدر که هنوز با همسایه های کودکی ام در ارتباط هستم .
و یا زمزمه های مادر بزرگم که می گفت :همسایه نزدیک بعض (بهتر) برادر دور است.
الهی که چراغ همسایه بسوزه (روشن باشه)روشنایی اش مال ما باشه.
باعث شده این موضوع برایم با اهمیت باشد.
خانه ما در یک کوچه بمبستی بود و با همسایه هایمان خانه یکی بودیم. روزهای خوبی داشتیم .نه فقط به خانه هایمان بلکه به کوچه مان هم تعلق خاطر داشتیم .انگار همه خانه ها یک خانه بود و کوچه حیاط آن خانه ها بود.
درست مثل خانه پدر سالار !
آقا جان من پدر سالار کوچه ما بود.حرفش ختم کلام بود.همسایه ها به خاطر ریش سفیدی اش روی حرفش حرف نمی زدند.
همسایه ها با هم صمیمی بودند، و احترام بزرگترها و یکدیگر را نگه می داشتند.از حال هم جویا می شدند،هوای یکدیگر را داشتند.
خیلی چیزها عوض شده فاصله خانه ها از هم کم شده، اما فاصله دل ها زیاد.
ادامه دارد...
✍️آمنه خالقی فرد
@mavaaeghalam
برای همسایه است چراغی آرزو کن به یقین حوالی خانه ات روشن تر خواهد شد.
سکانس دوم
بالاخره انتظار من بعد از سه سال به سر رسید. کلیدی در آن خانه چرخید.مقدمات ورود به آن خانه که نقاشی و نظافت ...بود داشت مرا به آمدن همسایه ایی دوست داشتنی می رساند.
عادت به سرک کشیدن و فضولی کردن نداشتم اما جا به جایی اسباب و اثاثیه و سر و صداهای بیرون مرا به هیجان می آورد .
همسرم که به خانه آمد یک تنگ شربت درست کردم دادم به او گفتم ببر برایشان ببین چیزی لازم ندارند .
وقتی برگشت گفت :فکر کنم همسایه جدید تازه عروس و داماد باشند همه وسایل نو است.
چند روزی خانه نبودیم.
وقتی برگشتیم آن ها هم مستقر شده بودند.یک جفت دمپایی مردانه بزرگ جلوی در خانه بود.
اما چرا کفش زنانه ایی نبود!!!
به چه چیزهایی فکر می کنی خب حتما جاکفشی اشان در خانه است.
حد اقل جای شکرش باقیست که نظم راهرو همیشه مرتب مان به هم نمی خورد حتی بدون جاکفشی.
چشم انتظار دیدن همسایه جدید بودم.
ادامه دارد...
✍️آمنه خالقی فرد
@mavaaeghalam
سکانس سوم
امروز صبح نیت کردم پیش قدم شوم برای آشنایی .
صدای در خانه رشته افکارم را پاره کرد.
در را که باز کردم صورتی خندان و مهربان روبرویم بود .
همزمان با هم سلام کردیم .
پرسیدم شما همسایه کناری ما هستید .
در دلم گفتم شما همانی هستید که من منتظر آمدنش هستم.
با خودم گفتم نمی دانی که چقدر منتظرت بودم .هیچ وقت فکرش را هم نمی کنی که کسی را که نمی شناسی منتظرت بوده است.
خندید گفت نه .
من خواهر همسایه اتان هستم .خودش نمی تواند از خانه بیرون بیاید پرستارش ساعت 10صبح می آید .هر وقت توانستید به او سری بزنید تا تنها نباشد من هم کار دارم باید بروم .در خانه باز است تا، کلید دومی درست کنیم.
آنقدر گیج شده بودم که نتوانستم سوالی بپرسم.
چشمی گفتم.
در حالی که چتر چادرم را می بستم و آن را تا می زدم، با خودم گفتم پرستار چرا؟
در باز چرا؟
سریع کارهای خانه را انجام دادم و آماده شدم تا بروم.
دلشوره گرفتم...
مگر منتظر همین روز نبودی.
حالا هم که دعوت شدی بفرمائید .
انگار همسایه جدید هم تو را می خواند .
برو و همدم روزهای خوشت را ببین .
ادامه دارد...
✍️آمنه خالقی فرد
@mavaaeghalam
سکانس چهارم
دستم را به دستگیره ی در باز گرفتم. یا الله تقریبا بلندی گفتم و وارد شدم.
نگاهم را در خانه نچرخاندم و اما با ابهام وارد شدم
که صدای مهربانی گفت: سلاااااام
صدایش دلنشین و شیرین بود و این یعنی یک قدم به رسیدن به آرزویم نزدیک تر شدم .
خب صدایش که نشان از مهربانی و صفای دل دارد.
خانم خانم ها انگار خدا دارد تو را به خواسته دلت می رساند .
صدا از سالن پذیرایی می آمد
پرده سالن را کنار زدم با دیدن صحنه رو برویم خشکم زد .
زنی جوان و زیبایی با لباس های ست لیمویی رنگ با لبخندی پهن روبرویم روی تخت دراز کشیده بودم .
یک لحظه جا خوردم .اما سریع خودم را جمع کردم و نگذاشتم متوجه نگاه حیرت زده ام شود.
خیلی گرم و مهربان احوالپرسی کردیم .
نفیسه سادات مهربان با نفس گرمش به خانه های سرد مان گرما بخشید.
او دچار بیماری ام اس است و توان راه رفتن ندارد. اما آنچه قلبم به من می گفت، که او بهترین همسایه و دوستم خواهد بود تعبیر شد.
او با تمام محدودیت ها بهترین دوست و همسایه برای من و بقیه همسایه های گرفتار به روزمرگی ام است.
کسی که با وجود ناتوانی جسمی جویای حال و احوال همسایه ها می شود و گاهی از من می خواهد تا برای روضه خانگی اش دعوتشان کنم تا شاید یخ وجودشان به گرمای وجود این سیده بزرگوار آب شود.
او آمد ،تا دوباره همسایه و آداب همسایگی برایم معنا شود.
برایش سلامتی آرزو می کنم تا چراغ خانه اش همیشه روشن باشد و به یقین خانه من و همسایگانم نیز روشن تر خواهد بود.
پایان
✍️آمنه خالقی فرد
@mavaaeghalam
از خدا تا امت
سه ماه رجب،شعبان،رمضان ، نشان از پیوند میان خدا ، پیامبر و امت دارد.
پیوندی از جنس انس و محبت،از جنس امید .
پس خدا را به پیامبر قسم میدهیم که در بندگی کردن و بنده شایسته بودن ما را ثابت قدم بدارد .
#خدا_پیامبر_امت
#ماه_شعبان
@mavaaeghalam
میلاد کربلائیان
حال دلهایمان در این روزها عجیب است ،زیرا که غم و شادی در این روزها با هم عجین اند.
شادی به جهت میلاد پر سرور و برکتشان و غم به جهت یاد لحظه لحظه ی سختی های کربلا که سوز سینه هایمان است.
پیامبر مهربانم به وقت در آغوش گرفتن نوه عزیزشان در عین اینکه از تولد پنجمین آل عبا شاد بودند، اما به جهت مصائبی که قرار بود بر این مولود مبارک برسد محزون بودند.
حیرت ام البنین از دگرگونی حال امیر المومنین علیه السلام هم به وقت در آغوش گرفتن حضرت عباس برای اولین بار و بوسیدن دست های نوزاد و منقلب شدن حال ایشان هم گواه همین مطلب است . حضرت از تولد فرزندی که بهترین یاور برای امام زمانش است شاد بودند، و در عین حال مهر پدرانه به جهت مصیبتی که بر فرزندش خواهد رسید حضرت را اندوهگین می کرد.
حال ما هم به تأسی از پدران امت ، در این روزها شادی و حزنی توأم است.
#میلاد_کربلائیان
#شادی_حزن
#ماه_شعبان
✍️آمنه خالقی فرد
@mavaaeghalam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
*🇮🇷 تاریخ نویسان و مستشرقین که آثاری نوشته اند درباره تمدن مردم مسلمان که گستره ایی از شمال افریقا وجنوب اروپا تا شرق دور داشته ولی نتوانسته اند درخشش علمی و فن آوری و پیشرفت تمدنی این سرزمین پهناور را کتمان کنند و همگی معترف اند که دوره ایی طلایی در زندگی بشر در همین سرزمین ها شکل گرفته است و اما معدودی از ایشان هم معترف شده اند که این میراث علمی از کشورهای با تمدن اسلامی به اندیشمندان اروپایی راه یافته و ریشه تحولات علمی در اپتیک و نجوم و ریاضیات... و رنسانس در اروپا از کشورهای اسلامی بدانجا راه یافته است کتاب و دستورالعمل های بهداشتی و طبی ابن سینا در کتاب قانون در اروپا به مدت ۷۰۰سال بکار می رفته و تدریس شده و با روش های او در جراحی و تشخیص بالینی، پایه طب مدرن ایجاد شده🇮🇷🇮🇷نمونه بالا فقط شاهدی کوچک بر دست آوردهای علمی بزرگی است که قریب به ۶۰۰سال بعد به نیوتون نسبت داده شد مثل الکترولیت آب که سالها قبل از لاوازیه در کشورهای اسلامی متداول بود و هیدروژن را مولدالماء(تولید کننده آب) می گفتند. چرا نسل جوان از مواریث فرهنگی و علمی خود جدا شده اند به نمونه بالا در نطنز توجه کنید.
تنظیم: سرکار خانم مریم صفری
#پیشنهاد_مطالعه
#پیشنهاد_دانلود
#انجمن_تاریخ_جامعه_الزهرا
-----------❀❀✿❀❀---------
@tarikh_j