#حضرت_رقیه_سلام_الله_علیها
عوض بوسهی تو حرمله بیدارم کرد
با همان ضربه پا دست به دیوارم کرد
https://eitaa.com/mavaddat_69
#حضرت_رقیه_سلام_الله_علیها
به جرم اینكه ندارم پدر زدند مرا
شبیه مادر در پشت در زدند مرا
خبر نداشتم این ها چقدر نامردند
خبر نداشتم و بی خبر زدند مرا
خدا كند كه عمویم ندیده باشد، چون
پدر درست همین دور و بر زدند مرا
پدر، وقت غذا تازیانه می آمد
نه ظهر و شام كه حتی سحر زدند مرا
سرم سلامت از این كوچه ها عبور نكرد
چقدر مثلِ تو ای همسفر زدند مرا
چه بینِ طشت، چه بر نیزه ها زدند تو را
چه در خرابه، چه در رهگذر زدند مرا
چه چشم زخم، چه زخمِ زبان، چه زخمِ سنان
اگر نظر كنی از هر نظر زدند مرا
فقط نه كعبِ نِیّ و تازیانه و سیلی
سپر نداشتم و با سپر زدند مرا
پدر من از سرِ حرفم نیامدم پائین
پدر پدر گفتم هر قَدر زدند مرا
مگر به یادِ كه افتاده اند دشمن ها
كه بینِ این همه زن بیشتر زدند مرا؟
زدند مادرتان را چهل نفر یكبار
ولی چهل منزل صد نفر زدند مرا
شاعر : محسن عرب خالقی
https://eitaa.com/mavaddat_69
#حضرت_رقیه_سلام_الله_علیها
سنگ شامی به هر آواره خورد
سیلیا به گوشای پاره خورد
راستی دیدم توی بازار شام
چشای رباب به گهواره خورد
https://eitaa.com/mavaddat_69
#حضرت_رقیه_سلام_الله_علیها
چهل منزل ،دست قاتل، بودی
برگشتی حیف، ای کاش کامل،بودی
#امام_زمان_علیهالسلام
#حضرت_رقیه_سلام_الله_علیها
حالم بدون تو تماشایی ندارد
جز تو کسی در قلب من جایی ندارد
آن قدر خوبی به تمام شهر گفتم
من دلبری دارم که همتایی ندارد
دست خدا ! دستی بگیر از رعیت خود
از رعیتی که جز تو آقایی ندارد
تهذیب شرط اول دیدار یار است
بیچاره چشم من که تقوایی ندارد
از ندبه های مادرم هر جمعه پیداست
غیر از ظهور تو تمنایی ندارد
با هر فراز ناحیه باید ببارد
چشم بدون گریه کارایی ندارد
با دوری ات حالم شبیه آن یتیمی ست
که سالیان سال بابایی ندارد
جان یتیمی که خرابه منزلش شد
بابا بیا طفلت دگر نایی ندارد
https://eitaa.com/mavaddat_69
#حضرت_رقیه_سلام_الله_علیها
اینگونه شده مرا مقدر
در خواب ببینمت مکرر
محتاج همند، چون دو عاشق
دختر به پدر، پدر به دختر
صد بار تو را بغل بگیرم
یکبار مرا بگیر در بر
شرح لب چاک چاک ما را
بگذار برای وقت دیگر
زیرا که شب وصال زشت است
احوال کسی شود مکدر
ای کاش خودم می آمدم من
اندر طلب سر تو با سر
من فرش نداشتم، ببخشید
بگذاشتمت به روی معجر
خاکی شده – خاک بر دهانم – ….
موی تو ز شام خاک بر سر
این عمّه چقدر مادری کرد
پس عمٓه نبود ؛ بود مادر
از زجر چقدر زجر دیدم
نه بال برام مانده نه پر
ما هر دو خلاصه سنگ خوردیم
من حداقل تو حداکثر
گیسوی نمانده را چه حاجت؟!
بر دست کشیدن مکرر
تا صبح فقط نگاه کردی
دیدی بغلم نکردی آخر
علی اکبر لطیفیان
https://eitaa.com/mavaddat_69
#امام_حسین_علیه_السلام
#حضرت_رقیه_سلام_الله_علیها
دعا کن بمیرم برم از خرابه
برای همیشه سه سالت بخوابه
دوری تو طاقتمو برده
دیر برسی دختر تو مرده
تموم راه شام و بازارو
عمه به جای من زمین خورده
تو این خرابه نفسم تنگه
چرا رو لبهات اثر سنگه
راستی تو بازار حراجی ها
دیدم سر خاتم تو جنگه
آه بابا آه بابا
https://eitaa.com/mavaddat_69
#حضرت_رقیه_سلام_الله_علیها
با سر رسیده ای بگو از پیکری که نیست
از مصحف ورق ورق و پرپری که نیست
شبها که سر به سردی این خاک می نهم
کو دست مهربان نوازشگری که نیست
باید برای شستن گلزخمهای تو
باشد گلاب و زمزمی و کوثری که نیست
قاری خسته تشت طلا و تنور نه!
شایسته بود شان تو را منبری که نیست
آزاد شد شریعه همان عصر واقعه
یادش به خیر ساقی آب آوری که نیست
تشخیص چشمهای تو در این شب کبود
می خواست روشنایی چشم تری که نیست
دستی کشید عمه به این پلکها و گفت :
حالا شدی شبیه همان مادری که نیست
دیروز عصر داخل بازار شامیان
معلوم شد حکایت انگشتری که نیست
حتی صبور قافله بی صبر می شود
با خاطرات خسته ترین دختری که نیست
یوسف رحیمی
https://eitaa.com/mavaddat_69
#حضرت_رقیه_سلام_الله_علیها
دست از سرم بردار من بابا ندارم
زخمی شدم بهر دویدن پا ندارم
گیسو سپیدم؛ احترامم را نگه دار
سیلی نزن؛ من با کسی دعوا ندارم
باشد بزن چشم عمو را دور دیدی
من هیچ کس را بین این صحرا ندارم
زیبایی دختر به گیسوی بلند است
مثل گذشته گیسوی زیبا ندارم
این چند وقته از در و دیوار خوردم
دیگر برای ضربه هایت جا ندارم
گفتم به عمه از خدا مرگم بخواهد
خسته شدم میلی به این دنیا ندارم
گیرم که پس دادند هر دو گوشوارم
گوشی برای گوشواره ها ندارم
شیرین زبان بودم صدایم را بریدند
آهنگ سابق را به هر آوا ندارم
در پیش پایم نان و خرما پرت کردند
کاری دگر با شام و شامی ها ندارم
با ضربه ی پا دنده هایم را شکستند
کی گفته من ارثیه از زهرا ندارم
قاسم نعمتی
https://eitaa.com/mavaddat_69
#حضرت_رقیه_سلام_الله_علیها
میدونستم بابام از سفر میاد
بدونه منو زدن با سر میاد
اونجوری که روزای خوشی گذشت
روزای ناخوشیم به سر میاد
بعد این شب سیاه سحر میاد
عمر بیکسی من به سر میاد
دندون جلوییمو دیدی شکست
چیزی نیست بابا دوباره در میاد
دخترت صبرشو نفروخته بابا
از شکایت لباشو دوخته بابا
بوی سوختگی میدم من مگه نه ؟
چیزی نیست موهام یه کم سوخته بابا
سوالات منو کی جواب میده
کی جواب به این دل کباب میده
من چه آزاری بهش میرسونم
چرا حرمله منو عذاب میده ؟
حرمله خیلی بده خیلی بده
حرمله با من سر لج افتاده
انگاری منتظره حرف بزنم
تا جواب منو با لگد بده
اینا میخوان منو خون دلم کنن
تا با مادرم معادلم کنن
بگو من چیکار کنم تموم بشه
بگو من چیکار کنم ولم کنن....
رضا شریفی
https://eitaa.com/mavaddat_69