eitaa logo
مَوَدَّت[اظهارِچاکری]
155 دنبال‌کننده
0 عکس
0 ویدیو
0 فایل
درکوی‌عشق‌شوکت‌شاهی‌نمی‌خرند اقـــرارِبنــدگی‌کـن‌واظهــارِچــاکری انتقادات پیشنهاد و راه ارتباط با خادم کانال: @ahad69
مشاهده در ایتا
دانلود
دل من غرق تمناست بیا برگردیم عاشقی با تو چه زیباست بیا برگردیم سرزمینی که تورا عاقبت از من گیرد آری ای یار همین جاست بیا برگردیم بین هر خیمه که رفتیم جگرم سوخت حسین همه جا ناله ی زهراست بیا برگردیم حیف از حنجر ششماهه که تیرش بزنند حرمله روبه روی ماست بیا برگردیم مشک عباس اگر تیر خورد باکی نیست حیف آن دیده ی سقاست بیا برگردیم اینقدر گودی و اینقدر سراشیبی و سنگ این زمین غرق معماست بیا برگردیم . https://eitaa.com/mavaddat_69
خواهرا ! اینجا دیار کربلاست ای که قلبت داغدار کربلا ست از همان روز سر آغاز سفر دیده تو اشکبار کربلا ست زینبا! روح حسینت سالهاست لحظه لحظه بی قرار کربلا ست کن تماشا خوب گلهای مرا فصل گلچین بهار کربلا ست این همان وادی قربانی ماست مدفن ما شوره زار کربلاست غربت شهر مدینه دیده ای؟ آن زمین هم از تبار کربلاست باغهایی که بیاید در نظر لشگر حر در غبار کربلاست این جوانان جملگی پرپر شوند اکبرم هم جان نثار کربلاست تو اسیر و جسم من در موج خون آری این پایان کار کربلاست غربت وخون، آتش و ظلم و عطش زینبم، در انحصار کربلاست زیر سم اسبهای کوفیان سینه هامان خاکسار کربلاست https://eitaa.com/mavaddat_69
پرسید از قبیله که این سرزمین کجاست؟ این سرزمین غمزده در چشمم آشناست این خاک بوی تشنگی و گریه می دهد گفتند:«غاضریه» و گفتند:«نینوا»ست دستی کشید بر سر و بر یال ذوالجناح آهسته زیر لب به خودش گفت: کربلاست توفان وزید از وسط دشت، ناگهان افتاد پرده، دید سرش روی نیزه هاست یحیای اهل بیت در آن روشنای خون بر روی نیزه دید سر از پیکرش جداست توفان وزید، قافله را برد با خودش شمشیر بود و حنجره و دید در «منا»ست باران تیر بود که می آمد از کمان بر دوش باد دید که پیراهنش رهاست افتاد پرده، دید به تاراج آمده ست مردی که فکر غارت انگشتر و عباست برگشت اسب از لب گودال قتلگاه افتاد پرده، دید که در آسمان عزاست مریم سقلاطونی https://eitaa.com/mavaddat_69
با احتیاط لاله ی ما را پیاده کن عباس جان، سه ساله ی ما را پیاده کن با احتیاط بار حرم را زمین گذار زانو بزن وقار حرم را زمین گذار با احتیاط تا که نیفتد ستاره ای می ترسم آنکه گیر کند گوشواره ای چشم مخدرات به سمت نگاه تو دوشیزگان محترمه در پناه تو این حوریان عزیز خدایند و بس، همین این دختران کنیز خدایند و بس، همین این دختران من که بیابان ندیده اند در عمر خویش خار مغیلان ندیده اند یک لحظه هم ز خیمه ی طفلان جدا نشو جان رباب از دم گهواره پا نشو توهستی و اهالی این خیمه راحتند در زیر سایه ات همه در استراحتند توهستی و به روز حرم شب نمی رسد چشم کسی به قامت زینب نمی رسد یک عده یوسف اند و یک عده مریم اند احساس می کنم همه دلواپس هم اند احساس می کنم که جوابم نمی دهند با آب آب گفتنم آبم نمی دهند راضی ام و رضایت یزدانم آرزوست از سنگها شکستن دندانم آرزوست من راضیم به پای خدا دست و پا زنم با صورتم به خاک بیفتم صدا زنم جام بلا به دست گرفتیم ما دو تا این جام را الست گرفتیم ما دو تا می خواستیم عبد شدن را نشان دهیم پیغمبر و علی و حسن را نشان دهیم علی اکبر لطیفیان
در فراز و در نشیب این جهان دریافتم هرچه بالا رفت پائین آمد إلا پرچمت... https://eitaa.com/mavaddat_69
سنگ های کوفه در تاب تب اند کوفیان در انتظار زینب(س) اند. https://eitaa.com/mavaddat_69
چشم خود را باز کن ای دل ضیافت راببین سفره اش اندازه دنیاست وسعت راببین فکر سرمای زمستان باش فرصت اندک است از همین امروز فردای قیامت را ببین صاحب سفره کریم است و به دنبال گداست تو فقط او را صدایش کن اجابت را ببین هر که هستی هر چه هستی بر کسی مربوط نیست سوی تو باز است آغوشش محبت راببین گرچه خیلی بی وفایی دید اما باز هم دستگیری میکند از ما رفاقت را ببین معصیت میگیرد و خوبی به جایش مبدهد در ازای قطره اشکی تجارت را ببین در جهان فانی ما نیست خیری بی حسین نان خور شاه شهیدان باش برکت راببین راه من سوی تباهی بود سوی او نبود ناگهان چشمم به پرچم خورد قسمت را ببین نوکر عاصی او گر راهی دوزخ شود زود بانگی میرسد برگرد حضرت را ببین روز محشر که بیاید روضه خوان او خداست اشک ریزش مادرش زهراست هیات را ببین تحت امرش بود باران و برای جرعه ای منت از دشمن کشید اوج مصیبت را ببین ساربان با اینکه دیر آمد به دیدارش ولی دست پر برگشت از مقتل کرامت را ببین آه بعد از بوسه شمشیرها از صورتش دخترش نشناخت بابا را جراحت را ببین دشمن بی رحم بین یک طبق آورده بود راس سالار شهیدان را اهانت را ببین دخترش روی کبودش را نشان داد و بگفت بین من با مادرت حالا شباهت را ببین روی لبهای پدر وقتی که خون تازه دید روی لبهای خودش کوبید غیرت را ببین با لب خونی لب خونِ پدر را بوسه زد بعد از آن دق کرد آداب شهادت را ببین نیمه های شب شبیه فاطمه تشییع شد روی دست عمه هایش آه غربت را ببین... . https://eitaa.com/mavaddat_69
وقتی که اشک نیست شبی را سحر کنیم باید که التماس به خون جگر کنیم ما در فراق خون جگر می خوریم و بس بر ما حلال نیست که کار دگر کنیم ما بار خویش سوی تو عمریست بسته ایم کافیست تا اشاره کنی و سفر کنیم دوری تو خسارت ما را زیاد کرد راضی مشو که بیشتر از این ضرر کنیم ما را مران ز خویش که ما عهد بسته ایم خود را به عشق یار گرفتارتر کنیم . شاعر : علی اکبر لطیفیان https://eitaa.com/mavaddat_69
من از اشکی که میریزد ز چشم یار میترسم از آن روزی که مولایم شود بیمار میترسم! همه ماندیم در جهلی شبیه عهد دقیانوس من از خوابیدن مهدی درون غار میترسم! رها کن صحبت یعقوب و کوری و غم و فرزند من از گرداندن یوسف سر بازار میترسم! سحر شد آمده خورشید اما آسمان ابریست من از بی مهری این ابرهای تار میترسم! تمام عمر خود را نوکر این خاندان خواندم از آن روزی که این منصب کنم انکار میترسم! طبیبم داده پیغامم بیا دارویت آماده است از آن شرمی که دارم از رخ عطار میترسم! شنیدم روز وشب از دیده ات خون جگر ریزد من از بیماری آن دیده خونبار میترسم! به وقت ترس‌و‌تنهایی،تو هستی تکیه‌گاه من مرا تنها میان قبر خود نگذار، میترسم! دلت بشکسته از من،لکن ای دلدار رحمی کن که از نفرین و عاق والدین بسیار میترسم! . https://eitaa.com/mavaddat_69
با کاروان نیزه سفر می کنم پدر با طعنه های حرمله سر می کنم پدر مانند خواهران خودم روی ناقه ها در پیش سنگ سینه سپر می کنم پدر از کوچه نگاه وقیح یهودیان با یک لباس پاره گذر می کنم پدر حالا برو به قصر ولی نیمه شب تو را با گریه های خویش خبر می کنم پدر این گریه جای خطبه کوبنده من است من هم شبیه عمه خطر می کنم پدر با دیدن جراحت پیشانی ات دگر از فکر بوسه صرفنظر می کنم پدر شام سیاه زندگی ام را به لطف تو خورشید روی نیزه، سحر می کنم پدر امشب اگر که بوسه نگیرم من از لبت در این قمار عشق ضرر می کنم پدر وحید قاسمی . https://eitaa.com/mavaddat_69
چه مِی بود اینکه در پیمانه کردی؟ که عالم را از آن دیوانه کردی نمی دانم چه کردی کز غم خود جهان را تا ابد غمخانه کردی گرفتی دین و دادی هستی خویش حقیقت همّتی مردانه کردی سراپا سوختی چون شمع خود را چه جان ها گرد خود پروانه کردی نه تنها سوختی از آشنا جان که هم خون در دل بیگانه کردی نهان از خویشتن یکدانه گوهر به شهر شام در ویرانه کردی یزید شوم را تا حشر رسوا ز شرح حال آن دردانه کردی *محمد حسین صغیر اصفهانی* https://eitaa.com/mavaddat_69
نرو دیگر! تو رفتی سنگ خوردم بیا قولی بده دیگر بمانی تورا با زخم صورت میشناسم مرا بشناس با قد کمانی نمیدانم چرا این زجر نامرد بدش می آید از شیرین زبانی عبایت روی دوش نیزه داری عقیق تو بدست ساربانی چه مویی داشتی بابا زمانی چه مویی داشتم بابا زمانی اگر مال منی پس پیش من باش چرا دائم بدست این و آنی؟! نشد غارت پدر جان!چادرم را.. خودم دادم به آن دختر امانی! نفهمد هیچکس بازار رفتم بماند بین ما راز نهانی رخت را سیر دیدم سیر گشتم تو بودی آن غذای آسمانی سرت خاکی شده دراین خرابه شدم شرمنده ازین میزبانی  سید پوریا هاشمی . https://eitaa.com/mavaddat_69