eitaa logo
جمعیت مولفه ى قدرت 🕊
114 دنبال‌کننده
1.4هزار عکس
945 ویدیو
43 فایل
کانالی برای ترویج فرهنگ فرزندآوری و تبیین اخبار مهم و نکات ناب، خانواده و جمعیت🕊👶 @hajhassan64 قدمی در راه جمعیت را به دوستان خود معرفی کنید ...•°"
مشاهده در ایتا
دانلود
🚨امروز بچه سقط كردن حكم آب خوردن را پیدا كرده ... می گویند «ما نمی توانیم بچه زیاد را بزرگ كنیم» یا «كشور تحمل نفوس خیلی زیاد را ندارد» ... قرآن راجع به عرب جاهلیت می گوید: وَ إِذَا اَلْمَوْؤُدَةُ سُئِلَتْ. بِأَیِّ ذَنْبٍ قُتِلَتْ . فرقی نمی كند، سقط جنین هم یك عمل "جاهلیت" است. ما خیال كرده ایم فقط عرب جاهلیت كار "جاهلیت" می كرده؛ این هم است. ❌جاهلیت چهارده قرن پیش روی این حساب كه من بچه ام را چگونه نان بدهم او را می كشت كه قرآن فرمود: وَ لا تَقْتُلُوا أَوْلادَكُمْ خَشْیَةَ إِمْلاقٍ نَحْنُ نَرْزُقُهُمْ وَ إِیّاكُمْ، و گاهی روی این خیال جاهلانه كه دختر مایه ننگ است، دختر را می كشت ... امروز هم روی این خیال جاهلانه كه اگر بچه زیاد داشته باشیم مردم خیال می كنند، ما اُمُّل هستیم، [بچه را سقط می كنند.] 📌اگر به اینها بگویید: «امّل یعنی چه؟ امّل را تفسیر كن! » می گویند: «شیكها بچه زیاد ندارند» . فقط روی یك خیال و یك وهم و توهّم و یك حماقت كه شیكها و متجددها و فرنگیها بچه شان كم است، می گویند ما هم باید بچه مان كم باشد. ❌عرب جاهلیت می گفت «دختر ننگ است» این می گوید «بچه زیاد پسرش هم ننگ است» . هیچ فرقی نمی كند، او می گفت «تنها دختر ننگ است» این می گوید «بچه از دو سه تا كه بیشتر شد، هم پسرش ننگ است و هم دخترش» . ⚠️قرآن هم می گوید: وَ إِذَا اَلْمَوْؤُدَةُ سُئِلَتْ. بِأَیِّ ذَنْبٍ قُتِلَتْ . خیال كرده اید كه قضیه گذشت؟! از شما سؤال خواهد شد كه: بچه را كشتی؟! چه گناهی كرده بود این بچه؟! معصوم بود، شما معصومی را كشتید. 📚 آشنایی با قرآن - جلد ۱۴ 🕊 👶 https://eitaa.com/joinchat/1757937718C827ac1b3c5
7.74M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🚨منو نکشید... میانگین آمار ناباروری در دنیا ۱۵درصد است! ۱/۵میلیارد انسان آرزوی داشتن یک فرزند را دارند و در دنیا در ساعت ۶۴۱۱ جنین به قتل میرسد و سهم ایران در هر ساعت ۴۲قتل😱 هیچکس غمگین نمی شود😔 هیچ اشکی نمی چکد😭 لطفا مرا نکشید....⚔ 🕊 |→❥•@mavaleed
⚔️ شبیه داعش ⚔️ 🌐 استاد ابوترابی، سخنرانیِ بحران جمعیت؛ خطرات و امیدها (۹۸/۰۹/۲۹) 📌برای سقط هم اگر فکری نکنیم، هر مجازاتی بکشیم حقمون هست ... . چه گناهی کردند اینها [که] باید کشته بشن؟! بچه‌ای که ‏بی‌پناهه. حالا گاهی یه بچه به دنیا میاد، مثلاً یک نوزادی بود پارسال ... عقب یک پراید موند ، دزدها پراید رو دزدیدند ، یادتونه...؟ ‏ رسانه ملی هم وارد شده بود.‏ 📌بعد از جریان دزدیده شدن نوزاد کشور دچار بحران عاطفی شد ؛ خُب، جا هم داشت. توی اون محله‌ای که – تهران – این واقعه اتفاق افتاد (بچه مُرد، ‏چون توجه نکردند، حواسشون نبود دزدها یا نخواستند،[یا] نتونستند، ... یعنی [به هر حال] نرفتند بگیرند خفه‌اش کنند، بکُشنش) ‏توی اون محله یک راهپیمایی برپا شد؛ برای همدردی با والدین این [بچه].‏ 📌حالا در مورد طفل بی پناهی که جان دارد و روح دارد ؛ در اینجا کسی ککش نمی‌گزه. بچه که روح الهی داره، زنده‌ست، ادراک داره. تنها راه ارتزاقش و تنها ‏حامی‌اش والدین هستن. بعد برن با دستگاه ‏vaccum‏ تیکه تیکه کنند بچه‌ی زنده رو. ما چه فرقی داریم با داعش؟!⚔️ هیچکس غمگین نمی شود😔 هیچ اشکی نمی چکد😭 لطفا مرا نکشید...⚔ 🕊 |→❥•@mavaleed
خاطرات یک جنین... ۵ اکتبر امروز زندگی من آغاز شد. پدر و مادرم هنوز خبر ندارند؛ ولی من به وجود آمده‌ام. و قرار است که دختر باشم: با موهای بور و چشم‌های آبی. تقریباً همه چیز دربارۀ من مقدّر شده است؛ حتی اینکه قرار است عاشق گل‌ها باشم. ۱۹ اکتبر بعضی‌ها می‌گویند که من هنوز انسان واقعی نیستم و فقط مادرم وجود دارد. ولی من هم آدمم، درست همان طور که یک خُرده‌نان هم نان است. مادرم هست؛ من هم هستم. ۲۳ اکتبر همین الان دهانم دارد باز می‌شود. فکرش را بکنید: ظرف حدود یک سال می‌توانم بخندم و بعدش هم حرف بزنم. می‌دانم اولین کلمه‌ای که یاد بگیرم چیست: ماما. ۲۵ اکتبر امروز قلبم خودبه‌خود شروع کرد به زدن. از حالا تا آخر عمرم آرام و بی‌وقفه می‌زند و بعد از چندین و چند سال، یک روز می‌ایستد و آن موقع، من می‌میرم. ۲ نوامبر هر روز دارم کمی بزرگ‌تر می‌شوم. دست و پاهایم دارند شکل می‌گیرند. ولی هنوز باید خیلی صبر کنم تا قدّم به دست‌های مادرم برسد؛ تا این دست‌های کوچک بتوانند گل بچینند و پدرم را در بغل بگیرند. ۱۲ نوامبر دست‌هایم دارند انگشت درمی‌آورند. چه کوچولو و نازند! با این انگشت‌ها می‌توانم موهای مادرم را نوازش کنم. ۲۰ نوامبر تازه امروز دکتر به مامانم گفت که من دارم اینجا، زیر قلبش زندگی می‌کنم. وای! حتماً چقدر خوشحال شده! خوشحالی مامان؟ ۲۵ نوامبر لابد بابا و مامانم دارند برایم اسم انتخاب می‌کنند، ولی حتی نمی‌دانند من دخترم یا پسر. من دوست دارم اسمم کَتی باشد. دیگر این‌قدرها بزرگ شده‌ام. ۱۰ دسامبر موهایم دارد رشد می‌کند: صاف و روشن و براق. نمی‌دانم مامان چه‌جور موهایی دارد. ۱۳ دسامبر کم‌کم می‌توانم ببینم. دوروبرم تاریک است. وقتی مامان به دنیایم بیاورد، همه‌جا آفتابی و پر از گل است. ولی من بیشتر از همه دوست دارم مامانم را ببینم. چه‌شکلی هستی مامان؟ ۲۴ دسامبر نمی‌دانم مامان صدای پچ‌پچ قلبم را می‌شنود یا نه. بعضی بچه‌ها موقع تولد کمی مریض‌احوال‌اند. ولی قلب من قوی و محکم است و مرتب می‌زند: تاپ، تاپ... . دخترکوچولوی سالمی داری، مامان! ۲۸ دسامبر امروز مادرم من را کشت. 🔹مترجم: احمد عبدالله زاده ⚠️سالانه در کشور ما بیش از 350 هزار جنین به صورت غیرقانونی کشته می شوند. این زندگینامه، برای آنها هم هست... https://ble.ir/righttolife @mavaleed
خاطرات یک جنین... ۵ اکتبر امروز زندگی من آغاز شد. پدر و مادرم هنوز خبر ندارند؛ ولی من به وجود آمده‌ام. و قرار است که دختر باشم: با موهای بور و چشم‌های آبی. تقریباً همه چیز دربارۀ من مقدّر شده است؛ حتی اینکه قرار است عاشق گل‌ها باشم. ۱۹ اکتبر بعضی‌ها می‌گویند که من هنوز انسان واقعی نیستم و فقط مادرم وجود دارد. ولی من هم آدمم، درست همان طور که یک خُرده‌نان هم نان است. مادرم هست؛ من هم هستم. ۲۳ اکتبر همین الان دهانم دارد باز می‌شود. فکرش را بکنید: ظرف حدود یک سال می‌توانم بخندم و بعدش هم حرف بزنم. می‌دانم اولین کلمه‌ای که یاد بگیرم چیست: ماما. ۲۵ اکتبر امروز قلبم خودبه‌خود شروع کرد به زدن. از حالا تا آخر عمرم آرام و بی‌وقفه می‌زند و بعد از چندین و چند سال، یک روز می‌ایستد و آن موقع، من می‌میرم. ۲ نوامبر هر روز دارم کمی بزرگ‌تر می‌شوم. دست و پاهایم دارند شکل می‌گیرند. ولی هنوز باید خیلی صبر کنم تا قدّم به دست‌های مادرم برسد؛ تا این دست‌های کوچک بتوانند گل بچینند و پدرم را در بغل بگیرند. ۱۲ نوامبر دست‌هایم دارند انگشت درمی‌آورند. چه کوچولو و نازند! با این انگشت‌ها می‌توانم موهای مادرم را نوازش کنم. ۲۰ نوامبر تازه امروز دکتر به مامانم گفت که من دارم اینجا، زیر قلبش زندگی می‌کنم. وای! حتماً چقدر خوشحال شده! خوشحالی مامان؟ ۲۵ نوامبر لابد بابا و مامانم دارند برایم اسم انتخاب می‌کنند، ولی حتی نمی‌دانند من دخترم یا پسر. من دوست دارم اسمم کَتی باشد. دیگر این‌قدرها بزرگ شده‌ام. ۱۰ دسامبر موهایم دارد رشد می‌کند: صاف و روشن و براق. نمی‌دانم مامان چه‌جور موهایی دارد. ۱۳ دسامبر کم‌کم می‌توانم ببینم. دوروبرم تاریک است. وقتی مامان به دنیایم بیاورد، همه‌جا آفتابی و پر از گل است. ولی من بیشتر از همه دوست دارم مامانم را ببینم. چه‌شکلی هستی مامان؟ ۲۴ دسامبر نمی‌دانم مامان صدای پچ‌پچ قلبم را می‌شنود یا نه. بعضی بچه‌ها موقع تولد کمی مریض‌احوال‌اند. ولی قلب من قوی و محکم است و مرتب می‌زند: تاپ، تاپ... . دخترکوچولوی سالمی داری، مامان! ۲۸ دسامبر امروز مادرم من را کشت. 🔹مترجم: احمد عبدالله زاده ⚠️سالانه در کشور ما بیش از 350 هزار جنین به صورت غیرقانونی کشته می شوند. این زندگینامه، برای آنها هم هست... ما را در پیام رسان "بله" دنبال کنید 👇🏻 ━━━⊰❀🌷❀⊱━━━ @hagh_hayat ━━━⊰❀🌷━━━⊰❀