داشتم میگفتم من بزرگ شم دلم می خواد فلان کاره بشم. بعد یهو یادم اومد الان بزرگ شدم دیگه!

لعنت به عشق.

غلط کردم غلط...

دارم زندگی مو می کنم حالمم خوبه یهو یاد بلاهایی که سرم آوردی میفتم از همون بالا پرت میشم تو یه دره ی سیاه دردآلود‌. و تنها چیزی که تو سرم می چرخه اینه که چرا؟! واقعا چرا اونجوری با من رفتار کردی؟! با منی که تمام وجودمو خرجت کردم... چرا؟؟؟

تصمیم گرفتم ببخشمت... ببخشم و بگذرم... دیگه نمی خوام به هیچ بهونه ای حتی تو اون دنیا ببینمت دلم می خواد فراموشت کنم و زندگی مو بسازم. من میبخشمت.

.:)🥀

من که مشکلی ندارم مشخصا انتخاب خودته... ولی خب جالبه برام چرا یه آدم باید تنها کسی که عاشقشه رو اینقدر عذاب بده که حتی اونم ترکش کنه! خب الان خیلی خوشحالی؟! اوکی.

یه ویرونه ساختم از خودم منتظر اون امیدی ام که گفتی شهرزاد خانوم.

به نظرم همه ی آدما رو باید بخشید... ولی به همه نباید فرصت دوباره داد.

خب می دونی راستش الان که فکر می کنم میبینم فهم الانم حال الانم قدرت الانم همه اش به خاطر توئه! اگه تو منو اونجوری خورد نمی کردی اگه تو اون بلاهارو سر من نمیاوردی من هنوز همون آدم نازک نارنجی بودم که به هیچ دردی نمی خورد قدرت اراده ی من تغییرات امروزم فهم شعر و هنرم انتخاب هدفام همه و همه اش به خاطر توئه پس نه تنها می بخشمت بلکه ازت ممنونم تو با از دست دادن من نابود میشی اینو می دونم و بابتش متاسفم برات ناراحتم و آرزو می کنم یه روز یه آدم جدید دوباره بهت فرصت بده و تو اشتباهات گذشتتو تکرار نکنی و دوباره خوشبختی رو تجربه کنی ولی برای اولین بار بعد از ۷ سال درد و زخم بابت جایگاه الانم عمیقا خوشحالم. خدایا ممنون ازت که نذاشتی جا بزنم ممنون ازت که اینقدر منو رشد دادی ممنون ازت که اینقدر مواظبم بودی حالم الان واقعا خوبه حس سبکی دارم خوشحالم بابت تموم درد هایی که تاحالا کشیدم خوشحالم.

غریبه....