eitaa logo
مازنی بانو | شیعه ثروتساز
15.6هزار دنبال‌کننده
8.7هزار عکس
1.3هزار ویدیو
9 فایل
‌ 🦋 اولین و تخصصی ترین آکادمیِ تربیت مربیِ گلدوزی در ایران👩🏻‍🎓✔️ ✨️ ازت مربیِ گلدوزی میسازم خواهری حتی اگه تاحالا سوزن دستت نگرفتی!🫰 ‌ ‌ اگه با مازنی بانو کاری داشتی😘👇 @man_injam کانالهای زیرمجموعه‌ی آکادمی🌱👇🏻 @pappeli_cannels
مشاهده در ایتا
دانلود
6⃣من یه وقتی کارمند بودم ارباب رجوع ها که سوتی میدادن رو سوژه میکردم یه روز خودم جایی رفتم گفتم شما گفتین فلان روز بیاین منم تشریف آوردم 🤭😅😬 ، یکی دیگش تولد پدر همسرم بهش زنگ زدم گفتم صد سال به از این سالها 😬😬😬، یعنی همسرم کنارم بود از خنده ریسه رفت ، یکی دیگش خواهر همسرم کنارم نشسته بود میخواستم راجبه وامش با کسی صحبت کنم ضامنش بشه گفتم کار این بدبختو انجام بده 😬😬😬ضامنش بشو وقتی قطع کردم فهمیدم چه سوتیی دادم ، الان دیگه شدم خدای سوتی دیگه عادی شده 😁😁😁😁 _پاپلی: خدایگان تخریب!
7⃣سلام مازنی جونم حالت خوبه یه سوتی بگم با خواهرم رفته بودیم بانک پولمو یک ساله گذاشته بودم وقتش تموم شده بود میخواستم بردارم ولی نمیدونستم ک یک ماه مونده تا ۱سال تموم بشه شماره گرفتم کلی تو نوبت نشستیم فرم برداشتم پرکردم شمارمو صدا زد رفتم پشت صندلی نشستم کلی کلاس اومدم ک اره با سن کمم ۵۰ میلیون پول میخوام بردارم همه مدارکمو دادم بعد که گفت کی پولتو گذاشتی گفتم مهر سال گذشته کلی بهم خندید گفت هنوز یک ماه مونده کلی ضایع شدم بعد بهم گفت برو ماه بعد بیا ولی مواظب باش سرت کلاه نره با بزرگترت بیا انگاری حواس نداری🙈🙈🙈 ماه بعد روم نمیشد برم داداشم گفت نری بازم بانک خودش تمدید میکنه وقتی رفتم بانک چندتا شماره کشیدم که شانسم ب اون کارمند ماه قبل نیوفته که از خجالت آب نشم☺️☺️💜 _پاپلی: تو کلا دیگه نروبانک!
8⃣من یه روز تو راه مدرسه اومدم مقنعه امو درست کنم دیدم یه ماشین شیشه هاش دودی بود رفتم جلوش داشتم درست میکردم دیدم یهو یکی شیشه رو داد پایین گفت خوشگل شدی دیگه برو 😂😂😂 ابروم رف بر باد فنا _پاپلی: ما تومسیر مدرسه مون بانک بود تو شیشه بانک اینکارو میکردیم! دهنمونم باز میکردیم یه متر بعدمقنعه رو مرتب میکردیم😂 چقد بهمون خندیده باشن!😐
9⃣این خاطره برای پارساله که ۱۱ سالم بود.موهام خیلی فر بود طوری که همه میگفتن سیم ظرفشوییه😂😂 یه روز صبح از خواب بیدار شدم و خبر نداشتم که ساعت ۹ صبح پسرعمه م اومده خونمون🤦‍♀همینطور با موهای بهم ریخته و چشمای خواب الود داشتم میرفتم توی هال و داد میزدم:مامان دیشب کی کولر رو خاموش کرده........که دیدم پسرعمه م با تعجب نگام میکنه.خداروشکر بابام خونه نبود وگرنه موهامو میکند😁😂 من🤯😓 پسرعمه م😳😶 مامانم🤦‍♀☹️ خلاصه که به فنا رفتم _پاپلی: فرارنکرد؟🤨😂
0⃣1⃣سلام دوستان ی بار با دوستام رفتیم بیرون برای خرید اول صبح بود و خیابونا خلوت خیلی کم مغازه ها باز کرده بودن منم جوون و شیطون 😄😄 پشت ویترین ی مغازه مانکن آقا بود من با شیطنت خواستم لُپ اونو مثلا بگیرم از پشت شیشه یهو دیدم اون یکی مانکن صاحب مغازس ک داشت اونجا رو روبراه میکرد خلاصه کلی خجالت کشیدم😅😅 و بدو رفتم کلی دوستام بهم خندیدن😆😆😆😆🤪🤪🤪😜😜😜😜😁😁😁😂😂😂😂 _پاپلی: اینو خیلیا تجربه کردن😂🖐
1⃣1⃣یبار داشتم با مادربزرگم و پسرداییم میرفتم خونه داییم، رفتم زنگ خونه داییم و بزنم دیدم یه ماشین مدل بالا پارک کرده، کلاً جلوبندیش داغون بود، به پسر داییم گفتم، این ماشین و نگاه هیچی ازش نمونده، ی دفعه دیدم صاحبش از ماشین پیاده شد گفت پلاکمو میخوای چیکار؟! در حالی که پلاک ماشینش افتاده بود😂😂😂 _پاپلی:😅🖐
2⃣1⃣سلام من یه برادرشوهر داشتم خدابیامرزتش سرطان داشت یه روز من رفتم پیشش توبیمارستان تاخانمش بره خونه وبرگرده بنده خداهمش سردردبود وزبونش شل شده بود یهو دیدم میگه دستم فکرکردم میگه دستش بگیرم ببیننم تب داره گفتم چراااا خدااااا چکنم روم نمیشه داشتم آب میشدم گفتم حتما حالیش نیس هیچی دیه دستش گرفتم وگفتم نه(یعنی تب ندارید) یهو دیدم داره میگه دستمال بده هیچی دیه مردم از خجالت😖😖😖😖 آب شدم دیه هم نرفتم پاداریش 😐😐😐 _پاپلی: پیش خودش چی فکر کرده باشه😂😐!
3⃣1⃣سلام یه روز با دوستم فاطمه رفتیم پارک ، چون هر دوتامون اسکیت بلدیم اسکیتامونم برداشتیم😂 یه قسمت از پارک بالا بلندی بود ، بعد من و اون با اسکیت از او رفتیم بالا هی من میخوردم زمین هی اون می‌خورد بعد به هم میخندیدیم😂💔 هیچی دیگه من اون شب کبود کبود بودم😂 _پاپلی: هی یادش بخیرمنم اولین باری که رفتم اسکیت یاد بگیرم اول دوم راهنمایی بودم خیلی سقوط آزادرو به عقب داشتم!😂
4⃣1⃣کلاس پنجم بودم شاگرد اول هروز می اومدم خونه به مامانم میگفتم مامان بیا ۲۰ گرفتم ...اونم خوشحال میشد. یه روز اومدم دیدم خونه شلوغه رفتم جلو مامانم گفتم مامان ۲۰ گرفتم مامانم عوض خوشحالی با جارو افتاد جونم حالا بزن کی بزن ... گفتم چرا میزنی ...گفت همش میگی ۲۰ یدفعه نمیای بگی ۲۱ گرفتم ۲۲ گرفتم همه زدن زیر خنده😂😂😂😂😂 _پاپلی:من دیگه حرفی ندارم😐
5⃣1⃣سلام در مورد سوتی یکروز یک خانم عربی بود من اومدم جای دوستام قیافه بیارم بلدم عربی حرف بزنم شروع کردم دست و پا بسته حرف زدن وقتی ساکت شدم خانمه با فارسی گفت من فارسی بلدم زحمت نکش دوستام غش کردن از خنده 😁 _پاپلی: این حرکتوتو اربعین زیاد دیدم😅
6⃣1⃣سلام من یه زندایی دارم خدای سوتی هست ، زندایی محمد یه روز که توی یه جلسه قرآن با فامیل جمع شده بودیم چونکه خیلی مومن هستن به این زندایی ، گفتیم شما سوره یاسین رو بخونین.....زندایی که جو گیر شده بود گفت اول برای سلامتی امام زمان صلوات بفرستین بعد برای سلامتی ......فلانی و فلانی و......و در آخر گفتن که ثواب این ختم رو هدیه میکنم به همه صالحین و صالحات...مومنین و مومنات و.......ظالمین و ظالمات......😳😳 آقا تا اینو گفت خونه رفت تو هوا....🤣🤣🤣 منم گفتم و همچنین داعشین و داعشات 😂😂😂😂😂😂😂 دیگه از اون روز به بعد قرآن رو با بسم الله شروع میکنن _پاپلی: چرا اسم زنداییش محمدبود😐
7⃣1⃣سلام یه بار دخترمو برده بودم دندونپزشکی..👩‍👧 خانم دکتره با شوهرش که اونم دکتر بود تو یه مطب کنار هم کار میکردن.. خانم دکتر به دخترم گفته بود چون دختر خوبی بودی یه جایزه پیشه من داری.🎁وقتی کارش تموم شد داشتم با دکتر حرف میزدم دخترم هی یواش میگفت مامان بگو جایزمو بده...منم آخر سر با یه حالت خاصی گفتم "ببخشید خانم دکتر مثله اینکه به دخترم قوله ....💍آقا یهو شوهرش آنچنان با این صندلی چرخدار برگشت سمتم و یه نگاهی انداخت 🤦‍♀🤦‍♀خانم دکتره از تعجب چشماش ۴تا شده بود ...گفتم"..نه....چیز...قوله چیز.....حال مگه لامصب کلمه به زبونم میومد.. با یه بدبختی بالاخره گفتم چیز ...قول جایزه.. فقط قیافه ها دیدنی بود... من 🤭 خانم دکتر😵 آقای دکتر🙄 بقیه مریضا🤣🤣🤣 دخترم😑 _پاپلی:😂😂😂 این باحال بود