#شما_فرستادید
0⃣1⃣سلام دوستان
ی بار با دوستام رفتیم بیرون برای خرید اول صبح بود و خیابونا خلوت خیلی کم مغازه ها باز کرده بودن منم جوون و شیطون 😄😄
پشت ویترین ی مغازه مانکن آقا بود من با شیطنت خواستم لُپ اونو مثلا بگیرم از پشت شیشه یهو دیدم اون یکی مانکن صاحب مغازس ک داشت اونجا رو روبراه میکرد خلاصه کلی خجالت کشیدم😅😅 و بدو رفتم کلی دوستام بهم خندیدن😆😆😆😆🤪🤪🤪😜😜😜😜😁😁😁😂😂😂😂
_پاپلی: اینو خیلیا تجربه کردن😂🖐
#شما_فرستادید
1⃣1⃣یبار داشتم با مادربزرگم و پسرداییم میرفتم خونه داییم، رفتم زنگ خونه داییم و بزنم دیدم یه ماشین مدل بالا پارک کرده، کلاً جلوبندیش داغون بود، به پسر داییم گفتم، این ماشین و نگاه هیچی ازش نمونده، ی دفعه دیدم صاحبش از ماشین پیاده شد گفت پلاکمو میخوای چیکار؟!
در حالی که پلاک ماشینش افتاده بود😂😂😂
_پاپلی:😅🖐
#شما_فرستادید
2⃣1⃣سلام
من یه برادرشوهر داشتم خدابیامرزتش سرطان داشت یه روز من رفتم پیشش توبیمارستان تاخانمش بره خونه وبرگرده
بنده خداهمش سردردبود وزبونش شل شده بود یهو دیدم میگه دستم
فکرکردم میگه دستش بگیرم ببیننم تب داره گفتم چراااا خدااااا چکنم روم نمیشه
داشتم آب میشدم گفتم حتما حالیش نیس
هیچی دیه دستش گرفتم وگفتم نه(یعنی تب ندارید)
یهو دیدم داره میگه دستمال بده
هیچی دیه مردم از خجالت😖😖😖😖
آب شدم دیه هم نرفتم پاداریش 😐😐😐
_پاپلی: پیش خودش چی فکر کرده باشه😂😐!
#شما_فرستادید
3⃣1⃣سلام
یه روز با دوستم فاطمه رفتیم پارک ، چون هر دوتامون اسکیت بلدیم اسکیتامونم برداشتیم😂
یه قسمت از پارک بالا بلندی بود ، بعد من و اون با اسکیت از او رفتیم بالا
هی من میخوردم زمین هی اون میخورد بعد به هم میخندیدیم😂💔
هیچی دیگه من اون شب کبود کبود بودم😂
_پاپلی: هی یادش بخیرمنم اولین باری که رفتم اسکیت یاد بگیرم اول دوم راهنمایی بودم
خیلی سقوط آزادرو به عقب داشتم!😂
#شما_فرستادید
4⃣1⃣کلاس پنجم بودم شاگرد اول هروز
می اومدم خونه به مامانم میگفتم
مامان بیا ۲۰ گرفتم ...اونم خوشحال
میشد.
یه روز اومدم دیدم خونه شلوغه رفتم
جلو مامانم گفتم مامان ۲۰ گرفتم
مامانم عوض خوشحالی با جارو افتاد
جونم حالا بزن کی بزن ...
گفتم چرا میزنی ...گفت همش میگی
۲۰ یدفعه نمیای بگی ۲۱ گرفتم ۲۲ گرفتم
همه زدن زیر خنده😂😂😂😂😂
_پاپلی:من دیگه حرفی ندارم😐
#شما_فرستادید
5⃣1⃣سلام در مورد سوتی
یکروز یک خانم عربی بود من اومدم جای دوستام قیافه بیارم بلدم عربی حرف بزنم
شروع کردم دست و پا بسته حرف زدن
وقتی ساکت شدم خانمه با فارسی گفت من فارسی بلدم زحمت نکش
دوستام غش کردن از خنده 😁
_پاپلی: این حرکتوتو اربعین زیاد دیدم😅
#شما_فرستادید
6⃣1⃣سلام
من یه زندایی دارم خدای سوتی هست ، زندایی محمد
یه روز که توی یه جلسه قرآن با فامیل جمع شده بودیم چونکه خیلی مومن هستن
به این زندایی ، گفتیم شما سوره یاسین رو بخونین.....زندایی که جو گیر شده بود گفت اول برای سلامتی امام زمان صلوات بفرستین بعد برای سلامتی ......فلانی و فلانی و......و
در آخر گفتن که ثواب این ختم رو هدیه میکنم به همه صالحین و صالحات...مومنین و مومنات و.......ظالمین و ظالمات......😳😳
آقا تا اینو گفت خونه رفت تو هوا....🤣🤣🤣
منم گفتم و همچنین داعشین و داعشات
😂😂😂😂😂😂😂
دیگه از اون روز به بعد قرآن رو با بسم الله شروع میکنن
_پاپلی: چرا اسم زنداییش محمدبود😐
#شما_فرستادید
7⃣1⃣سلام
یه بار دخترمو برده بودم دندونپزشکی..👩👧
خانم دکتره با شوهرش که اونم دکتر بود تو یه مطب کنار هم کار میکردن.. خانم دکتر به دخترم گفته بود چون دختر خوبی بودی یه جایزه پیشه من داری.🎁وقتی کارش تموم شد داشتم با دکتر حرف میزدم دخترم هی یواش میگفت مامان بگو جایزمو بده...منم آخر سر با یه حالت خاصی گفتم "ببخشید خانم دکتر مثله اینکه به دخترم قوله #ازدواج #دادین....💍آقا یهو شوهرش آنچنان با این صندلی چرخدار برگشت سمتم و یه نگاهی انداخت 🤦♀🤦♀خانم دکتره از تعجب چشماش ۴تا شده بود ...گفتم"..نه....چیز...قوله چیز.....حال مگه لامصب کلمه به زبونم میومد..
با یه بدبختی بالاخره گفتم چیز ...قول جایزه..
فقط قیافه ها دیدنی بود...
من 🤭
خانم دکتر😵
آقای دکتر🙄
بقیه مریضا🤣🤣🤣
دخترم😑
_پاپلی:😂😂😂 این باحال بود
#شما_فرستادید
8⃣1⃣یه بار یادمه صبح با ماشین رفتم دانشگاه...
کلاسام که تموم شد خواستم برگردم خونه و رفتم سوار تاکسی های ون شدم
همون اولای مسیر یهو یادم😳🙈 اومد که عجب حواسی دادم ، خیلی ریلکس به راننده گفتم آقا نگه دار
راننده چپ چپ نگام 😒کرد و گفت واسه چی؟ منم خیلی ریلکس جواب دادم "من خودم ماشین دارم!"
جاتون خالی کل ون از خنده رفت رو هوا😆😆😂😂
منم بعد از دادن کرایه پیاده شدم و برگشتم طرف پارکینگ دانشگاه...
_پاپلی: این دیگه خیلی وضعش خرابه😐😂
#شما_فرستادید
9⃣1⃣من با دوستم تقریبا ۲۸سال پیش رفتیم مسجد .شب قدر بود .یه خانومی به ما گفت باید امشب ۱۰۰مرتبه انا انزلنا را بخونید.ما هم سریع دوتا تسبیح برداشتیم و مشغول شدیم.بعد از ده دقیقه دوستم گفت من تموم کردم.من وبقیه این شکلی شدیم😳😳😳
من گفتم تو چه زود تموم کردی.من هنوز تو نهمی هستم.گفت کاری نداشت که تند تند بگو آنا انزلنا .انا انزلنا.و...
من وکل مسجد شب قدر از خنده مردیم😂😂😂😂😂😂😂
_پاپلی: یه عمر به ما میگفتن شب قدر بخندین دهنتون کج میشه! پس اینا چرا دهناشون صافه؟😂
#شما_فرستادید
0⃣2⃣سلام.
من تازه نامزد کرده بودم و خانواده ی همسرم رو دعوت کردیم پاگشا...
پدرهمسرم روحانیه،،،
خلاصه اومدن و رفتیم استقبال،مامانم یهو اون وسط گفت حاج آقا کُلاهتون رو بدین من راحت باشین!!🤦♀️ ی سکوتی فضا رو گرفت....
موقع رفتن هم من خواستم مثلا ی خودی نشون بدم گفتم:بابا اجازه بدین دمپایی هاتون رو جفت کنم....حاج آقا لبخند محوی زدن و گفتن،نَعلین دخترم...اینا نعلین...
بعد اون شب من دیگه اون آدم سابق نشدم!🙈😅
_پاپلی: 😂 قشنگ رسوایی به بار اوردین!
.
گفتی دمپایی یاد یه چیزی افتادم
برا خودم
اومدن خاستگاری رسمی یا به قول ماشمالیا
کله قند بشکونن و انگشتر بزنن!
تابستون بود، پدرشوهرم ازین دمپایی صندلا پوشیده بود اومده بود!
مهمونا نشسته بودن
یکی زنگ زد بابام رفت دم در
بعد مهمونا میخواستن همون وقت برن
دیدن دمپایی پدرشوهرم نیس!
هی دنبالش میگشتن فکر کردن کسی دزدیده برده!
بابام دیده بود راحت ترین کفشِ موجود همون صندل پدرشوهرمه! پوشیده بود رفته بود دم در داشت با یکی صحبت میکرد!😂🤦🏻♀
.