#شهید_محمدرضا_زارع_الوانی
🌹🌹🌹
تاریخ تولد:61/01/02
تاریخ شهادت:95/07/07
🌹🌹🌹
محل تولد:همدان
محل شهادت:سوریه
🌹🌹
نحوه شهادت:اصابت گلوله به پهلو
درجه:سرهنگ پاسدار
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🌹🌹🌹
مزارشهدای همدان
(یک قدم تاشهدا)
👇👇👇👇👇👇👇
@mazareshohadahamedan
🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀
گفت: راستی جبهه چطور بود؟؟
گفتم : تا منظورت چه باشد ...
گفت: مثل حالا رقابت بود؟؟
گفتم : آری...
گفت : در چی؟؟
گفتم :در خواندن نماز شب...
گفت: حسادت بود؟؟
گفتم: آری...
گفت: در چی؟؟
گفتم: در توفیق شهادت...
گفت: جرزنی بود؟؟
گفتم: آری...
گفت: برا چی؟؟
گفتم: برای شرکت در عملیات ...
گفت: بخور بخور بود؟؟
گفتم: آری ...
گفت: چی میخوردید؟؟
گفتم: تیر و ترکش ...
گفت: پنهان کاری بود ؟؟
گفتم: آری ...
گفت: در چی ؟؟
گفتم: نصف شب واکس زدن کفش بچه ها ...
گفت: دعوا سر پست هم بود؟؟
گفتم: آری ...
گفت: چه پستی؟؟
گفتم: پست نگهبانی سنگر کمین ...
گفت: آوازم می خوندید؟؟
گفتم: آری ...
گفت: چه آوازی؟؟
گفتم:شبهای جمعه دعای کمیل ...
گفت: اهل دود و دم هم بودید؟؟
گفتم: آری ...
گفت: صنعتی یا سنتی؟؟
گفتم: صنعتی ، خردل ، تاول زا ، اعصاب ...
گفت: استخر هم می رفتید؟؟
گفتم: آری ...
گفت: کجا؟؟
گفتم: اروند، کانال ماهی ، مجنون ...
گفت: سونا خشک هم داشتید ؟
گفتم: آری ...
گفت: کجا؟؟
گفتم:تابستون سنگرهای کمین ،شلمچه، فکه ،طلائیه...
گفت: زیر ابرو هم برمی داشتید؟؟
گفتم: آری ...
گفت: کی براتون برمی داشت؟؟
گفتم: تک تیرانداز دشمن با تیر قناصه ...
گفت: پس بفرمایید رژ لبم میزدید؟؟
گفتم: آری ...
خندید و
گفت: با چی؟؟
گفتم: هنگام بوسه برپیشونی دوستان شهیدمان
سکوت کرد...
گفتم: بگو ...بگو ...
زیر لب گفت: شهدا شرمنده ام ...
در این شب های ماه مبارک رمضان یاد کنیم از مسافران پرواز بی بازگشت...
نویسنده: احمدرضا غلام زاده
🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀
مزارشهدای همدان
(یک قدم تاشهدا)
👇👇👇👇👇👇👇
@mazareshohadahamedan
🌹🌹🌹🌹🌷
🌹🌹🌹🌷
🌹🌹🌷
🌹🌷
🌷
آخرای ترم 2بود
پروژه ها سنگین
وقت امتحانات
تو محوطه دانشگاه بودم
روی نیمکت نشسته بودم
مثل همیشه
مابین کلاس ها
سرم پایین بود که یهو
سایه کسی رو جلوم حس کردم
دوستم بود
بعد دو سال میدیدمش،
ذوق زده شده بودم
دلم براش تنگ شده بود
خیلی
پاشدم بغلش کردم،شروع کردیم احوال پرسی
نشست کنارم
چند دقیقه ای باهم حرف زدیم
یهو گفت:
«میای بریم مزار شهدا؟»
تو دلم شوکه شده بودم،اما به روی خودم نیاوردم.
از مزار شهدا و
کلا هرچی به شهدا مربوط میشد سردر نمی آوردم،
باخودم گفتم:بابا منو چه به شهدا
تو این آشفته بازار مزار رفتنم چیه،
کلا ادمی بودم که میانه بود
نه اینوری،نه اونوری
حوصله نداشتم
میخواستم بگم نه
ولی از اونجایی که بچه پایه ای بودم سریع قبول کردم،
گفت:پس
فردا عصری بابچه ها میریم
قرارشد چنتا از دوستاشو بیاره
،
روز جمعه،
ساعت 3بود فکر کردم نمیاد دیگ منم
گفتم بخوابم
همینکه چشامو بستم
گوشیم زنگ خورد،
درییینگ،درررررییینگ
برداشتم،دوستم بود
الو؛
الو؛
گفت:منتظر یکی از بچه هابودم از کلاس که برگشته حالش بد شده بچه ها بردنش بیمارستان
گفتم تو چرا نرفتی
گفت: چون به تو قول دادم عصری بریم مزار شهدا
منم که دلو دماغ رفتن به مزار رو نداشتم،
سریع گفتم مزاحم نمیشم برو به دوستت برس شاید به کمک احتیاج داشته باشه
اونم میدونست من چمه
خندید وگفت:
کمک چی؟چند نفر باهاشن
خلاصه جای فراری نبود،
پاشدم آماده شدم،
دوستم تو حیاط منتظر بود
منو دید گفت: سردت میشه یه چیزی بپوش
منم که عمدا نپوشیده بودم که زودی برگردیم
اونم که میدونست ،
گفت:فکر نکن زود برمیگردیم گفته باشم
اونجاسرده
نرفته نگی سرده برگردیم،
خندم گرفته بود ،اما باخونسردی گفتم،نه بابا سرد چی،
گفت:خداکنه راستشو گفته باشی،
خلاصه...
#ادامه_دارد...
#ادمین_نوشت
#قسمت_اول.
مزارشهدای همدان
(یک قدم تاشهدا)
👇👇👇👇👇👇👇
@mazareshohadahamedan 🌷
🌷🌹
🌷🌹🌹
🌷🌹🌹🌹
🌷🌹🌹🌹🌹
یک قدم تاشهدا
🌺🌺🌺🌺 🌺🌺🌺 🌺🌺 🌺 #قسمت_سوم #تیکه_هایی_ازکتاب2: شبی که قرار بود فردایش جشن عروسی برگزا
🌺🌺🌺🌺
🌺🌺🌺
🌺🌺
🌺
#قسمت_چهارم
#تیکه_هایی_ازکتاب:
چند ماهی از ازدواجمان گذشته بود
صمد پادگان بود،
بعدازچند هفته به خانه آمد.
بادیدن من تعجب کرد.
میگفت:«قدم!به جان خودم خیلی لاغر شده ای،نکند مریضی.»
میخندیدم ومی گفتم:زحمت خواهر وبرادر جدیدت است.»
اما این را برای شوخی میگفتم.
حاظر بودم از این بیشتر کار کنم ؛
اما
شوهرم پیشم باشد.
گاهی که صمد برای کاری بیرون میرفت،
مثل مرغ پرکنده از این طرف به آن طرف می رفتم تا برگردد.
چشمم به در بود.
میگفتم:
«نمیشود این دو روز راخانه بمانی وجایی نروی.»
میگفت کاردارم.باید به کار هایم برسم
دلم برایش تنگ می شد.
می پرسید:
«قدم!بگو چرا می خواهی پیشت بمانم.»
دوست داشت از زبانم بشنود که دوستش دارم ودلم برایش تنگ میشود.
سرم راپایین می انداختم وطفره میرفتم.
سعی میکرد بیشتر پیشم بماند.
نمی توانست توی کار ها کمکم کند.
می گفت:
«عیب است.
خوبیت ندارد پیش پدرو مادرم به زنم کمک کنم.
قول می دهم خانه خودمان که رفتیم،همه کاری برایت انجام دهم.»
می نشست کنارم و می گفت:«تو کارکن وتعریف کن،من بهت نگاه می کنم.»
میگفتم:«توحرف بزن»
میگفت:
«نه توبگو.من دوست دارم تو حرف بزنی تاوقتی به پایگاه رفتم،به یادتو وحرف هایت بیفتم وکمتر دلم برایت تنگ شود.»
صمد میرفت ومی امد
ومن به امید تمام شدن سربازی اش وسر وسامان گرفتن زندگیمان،سعی میکردم همه چیز راتحمل کنم...
#ادامه_دارد...
مزارشهدای همدان
(یک قدم تاشهدا)
👇👇👇👇👇👇👇
@mazareshohadahamedan
🌺
🌺🌺
🌺🌺🌺
🌺🌺🌺🌺
یک قدم تاشهدا
📡📡📡📡 📡📡📡 📡📡 📡 #شبکه_ملی_اطلاعت_چیست؟؟ #قسمت_دوم: تو این سال های اخیر جنایت هایی رخ دا
📡📡📡📡
📡📡📡
📡📡
📡
#شبکه_ملی_اطلاعات_چیست؟؟!
#قسمت_دوم:
حرف های شهدا این روز ها شده یه متن که هی از این کانال به اون کانال
یاازاین گروه به اون گروه کپی پیست شدن.
شهدا گفتند پشتیبان ولایت فقیه باشیم
شهداگفتند:حجابمان تیریست بر پیشانی دشمن
شهداگفتند:حریم خانواد را مستحکم کنید
شهداگفتند: آی مسئوولین مواظب این مردم باشید حمایتشان کنید
شهداگفتند:این انقلاب تازه بنیان شده است
باید باکاستی هایش با کمبود هایش بسازیم
وبرای پیشرفتش تلاش کنیم.
شهداگفتند...
شهداگفتند...
گفتند که عمل کنیم
نگفتند که پاورقی کتاب ها ودفتر ها...بشوند
#بنیان_خانواده_درخطراست.
#حجاب_زنان_ودختران_مادرخطراست.
#ولایت_فقیه_درخطراست.
#اقتصادکشوردرخطراست.
#مسئولین_بی_عرضه_هستند.
مقصرکیست؟؟؟؟؟؟؟؟؟
کی باید اوضاع رو درست کنه؟؟؟؟
امروزه جوانان ما چرا مطالبه گر نیستند،
چرا ارزش ها عوض شده؟؟؟
تادیروز ماهواره خونه خراب کن بود،
باز مسئولین دیر به فکر افتادند،
امروز فضای مجازی افسار گریخته شده،
باز کسی جوابگو نیست.
امروز فضای اینترنت فضایی شده که ارزش هاراتغییر میدهد
برای زن مادر بودن افت پیداکرده ومدلینگ شدن کلاس وافتخاره
امروز جایگاه زن تنزل پیداکرده
#اینستاگرام
#تلگرام
#فیسبوک
و...
شدن محل فحشا وجنایت
کودک دوازده ساله را درفضای
افسار گریخته ای رها میکنند
به خیال خودشون همینکه بگن روزی نیم ساعت حق استفاده از اینترنت روداری مدیریت کرده اند.
امروز همه چیز درخطر است وهمه وهمه درگرو این فضای بی انتهاست
ومثل سرطان به جون خونواده ها واقتصاد کشور وجامعه افتاده است،
باید مردم مطالبه گر باشند،
باید مردم آگاه بشن واین وظیفه همه آحاد مردم است
امروز دلخوش نشید به مسئولین
اونا اگه میخواستن کار به اینجا ها کشیده نمیشد.
آی مردم به داد خودتون برسید تا هلاک نشدید
آیه قرآن داریم:
«سرنوشت قومی تغییر نخواهد کردمگر خودشان بخواهند.»
هرکدام مسئوول آینده خود هستید
بروید درمورد #شبکه_ملی_اطلاعات جستجو کنید
تحقیق کنید
هر کدام بشید یک مبلغ
آقا خیلی وقت پیش دستور آتش به اختیار دادند
درقرارگاه فرماندهی اختلال پیش اومده
هر کدام بشید یه سر باز برای فرمانده.
باخودتون نگید من یه نفر صدایم به هیچ جا نمیرسه،
اگه شهدای مثل شما فکر میکردند انقلاب پیروز نمیشد.
دوران طاغوت یه حرکت اشتباه علیه شاه انجام میدادی دودمانت به فنا میرفت،
ولی خواستند وبه هدفشون رسیدن.
#ادامه_دارد...
📡
📡📡
📡📡📡
📡📡📡📡
شهدا هر وقت
دلشان میگرفت
یاگره درکارشان می افتاد
با چند آیه
قرآن خواندن
آرام وکارشان درست میشد.
چراکه
قرآن باگوشت وخونشان
عجین شده بود،
بیاید حرف شهدا روعملی کنیم.
🌹🌹🌹
مزارشهدای همدان
(یک قدم تاشهدا)
👇👇👇👇👇👇👇
@mazareshohadahamedan
گفتم کجا...؟
گفتا به خون
گفتم چرا...؟
گفتا جنون
گفتم که کی...؟
گفتا کنون...
گفتم مرو...
خندید و رفت خندید ورفت.
#شهیدعلیرضاشمسی_پور
🌹🌹🌹
مزارشهدای همدان
(یک قدم تاشهدا)
👇👇👇👇👇👇👇
@mazareshohadahamedan
یک قدم تاشهدا
🌹🌹🌹🌹🌷 🌹🌹🌹🌷 🌹🌹🌷 🌹🌷 🌷 آخرای ترم 2بود پروژه ها سنگین وقت امتحانات تو
🌹🌹🌹🌹🌷
🌹🌹🌹🌷
🌹🌹🌷
🌹🌷
🌷
خلاصه راه افتادیم،
ولی خداییش راست میگفت هوا ازالان سرد شده بود،
اما به روی خودم نیاوردم،
رسیدیم به ایستگاه
اول خوراکی گرفت،
چون میدونست من خوراکی دوست دارم وقتی بیرون باشم.
😇😇
تاکسی گرفتیم رفتیم،
رسیدیم به مزار
خلوت بود،
خیلی خلوت بود
تقریبا هیچکسی نبود
راستش خوشم نیومد
باخودم گفتم کجا منو آورده،
والا😒
دپرس بودم
اونم بی محل به من
کلا اخلاقمو میدونست
ولی خب به روی خودش نیاورد که پروو نشم.
رسیدیم قسمت مزار شهدا
هیچ حسی نداشتم
ولی دوستم تارسید اونجا
چشاش پر اشک شد،
تو دلم بهش خندیدم
گفتم چنتا قبره دیگ مثل تموم قبرا
فرق اینه که این خودش رفته بمیره
اون یکی خدا جونشو گرفته.
اولین نفر رفت مزار سردار همدانی
چند دقیقه ای اونجا موند ومن فقط به حس وحالش
نگاه میکردم ونمی فهمیدم.
بعد رفت مزار حاج ستار
اونجا بود که کلافه شدم،
گفتم میشه من بمونم اینجا تو بری به شهدا سر بزنی،
لبخندی زد وگفت نمیشه
تو جا زن نبودی که حالا جابزنی،
لجم گرفت گفتم جا زدن چی بابا؟
مگ چیه برو سر بزن
منم با حاج ستار حرف میزنم شاید منم مثل توشدم،
اینبار نتونست جلوی خودشو بگیره خندید،
گفت : نه نمیشه،
امروز تو مهمونی و باید به دیدن میزبان بری،
گفتم:راضی به زحمت نیستم.
والا مهمونی چی
کشک چی
دید که ناراحتم
گفت کشتی مارو باش همینجا بمون
برمیگردم
رفت،
من موندم وحاج ستار
اون که رفت
سکوت همه جارو فراگرفته بود
یه لحطه ترسیدم میون این همه مرده.
دوییدم پیشش
بهش که رسیدم
قدم هامو آروم برداشتم تا فکر نکنه خبریه.
خلاصه قرار شد بریم سر قبر
شهدای مدافع حرم
واقعیتش شهدای مدافع حرم برام ملموس تر بود
میفهمیدمشون
رسیدیم اونجا
اول رفت سراغ
شهید شمسی پور
بعد شهید زارع الوانی
و...
دیگ داشت سردم میشد
میلرزیدم که یهو سرشو چرخوند منو ببینه،
سریع خودمو جمع کردم که فکر نکنه سردمه
آخه الان باز میگفت توکه گفتی سردت نیست وفلان...
ساعت پنج ونیم بود.
یهو گفت بریم دیگ
فهمیده بود سردمه
منم باجدیت گفتم حالا بمونیم شاید فرجی شد،
خندید وگفت تو نمیخواد جدی بشی
فرج چی
تو آدم بشو نیستی
راسیتش خوشم نیومد ازاین حرفش
و
ولی خب به روی خودم نیوردم.
بالاخره تصمیم گرفتیم برگردیم.
ولی چه برگشتی....
#ادامه_دارد...
#ادمین_نوشت
#قسمت_دوم.
مزارشهدای همدان
(یک قدم تاشهدا)
👇👇👇👇👇👇👇
@mazareshohadahamedan
🌷
🌷🌹
🌷🌹🌹
🌷🌹🌹🌹
🌷🌹🌹🌹🌹
یک قدم تاشهدا
🌺🌺🌺🌺 🌺🌺🌺 🌺🌺 🌺 #قسمت_چهارم #تیکه_هایی_ازکتاب: چند ماهی از ازدواجمان گذشته بود صمد پاد
#دختر_شینا
🌺🌺
خاطرات قدم خیر محمدی کنعان
🌺🌺🌺🌺
همسر:
سردار شهید حاج ستار ابراهیمی
🌺🌺🌺
نویسنده:بهناز ضرّابی زاده
🌹🌹🌹
مزارشهدای همدان
(یک قدم تاشهدا)
👇👇👇👇👇👇👇
@mazareshohadahamedan
HamidHiraad-Khoda-320(www.Next1.ir).mp3
9.66M
نیمه شب بیرون زدم
رفتم پی میخواریم
تادر میخوانه
رفتم درپی دلداریم
🌹🌹🌹
مزارشهدای همدان
(یک قدم تاشهدا)
👇👇👇👇👇👇👇
@mazareshohadahamedan
#کلام_شهید
از شهدا نخواهید
دست شما رو بگیرند،
ازشهدابخواهید
یقه شما رو نگیرند.
#شهید_علی_چیتسازیان
🌹🌹🌹
مزارشهدای همدان
(یک قدم تاشهدا)
👇👇👇👇👇👇👇
@mazareshohadahamedan
یک قدم تاشهدا
🌹🌹🌹🌹🌷 🌹🌹🌹🌷 🌹🌹🌷 🌹🌷 🌷 خلاصه راه افتادیم، ولی خداییش راست میگفت هوا ازالان سرد شده بود، ام
🌹🌹🌹🌷
🌹🌹🌷
🌹🌷
🌷
جمعه بود
وجمعه ها تاکسی پیدانمیشه
رفتیم اونطرف خیابون
که یه تاکسی بگیریم
ولی مگ تاکسی پیدا میشد،
کم کم داشتم کلافه میشدم
سرما یه طرف
نبود تاکسی هم یه طرف
تو این اوضاع معدم هم شروع کرد به درد کردن،
کلا همه دست به دست هم داده بودن که حال منو خراب کنن
وقتی راحیل رو نگاه میکردم
بیشتر عصبی میشدم
خیلی خونسرد منتظر تاکسی بود
کلا خونسرد بود
بالاخره بعد مدت ها تاکسی اومد
حالاتاکسی اومد مگ راه میرفت،
ترافیک بود
چیزی نمونده بود تا شب بشه
رسیدیم میدان
از راحیل خدا حافظی که کردم
شروع کردم دویدن
باید به موقع میرسیدم خوابگاه
بچه ها هم منتظرم بودن
اخه شب یلدابود مثلا
منم بچه هارو تنها گذاشته بودم دست تنها
رسیدم خوابگاه
ولی بچه ها اصلا بروم نیاوردن
خدارو شکر بخیر گذشت
شب خوبی بود ولی خسته کننده
صبح که پاشدم...
صبح که نه ظهر😇
یه حال عجیبی داشتم
نمیخوام فانتزیش کنم بگم تو فضا بودم وفلان...
ولی یه حسی که از مهمونی میای بعد یهو تنها میشی
اون حس بود
خودمو به بیخیالی زدم
بابچه ها خرابکاری های دیشبو جمع کردیم
یکی ظرفارو شست
یکی اتاقو تمییز کرد
یکی هم ناهاردرست کرد
یکی...
اون روز گذشت
ولی هر روز که میگذشت دلهره عجیبی داشتم
روزا گذشت
هفته هاهم گذشت
ومن حس میکردم این دلتنگی عجیب
برای اینه که مدت زیادی
خونوادمو ندیدم
تصمیم گرفتم برم خونه
....
#ادامه_دارد...
#ادمین_نوشت
#قسمت_سوم.
مزار شهدای همدان
( یک قدم تا شهدا)
👇👇👇👇👇👇👇
@mazareshohadahamedan
🌷
🌷🌹
🌷🌹🌹
🌷🌹🌹🌹
یک قدم تاشهدا
📡📡📡📡 📡📡📡 📡📡 📡 #شبکه_ملی_اطلاعات_چیست؟؟! #قسمت_دوم: حرف های شهدا این روز ها شده یه متن ک
📡📡📡📡
📡📡📡
📡📡
📡
#شبکه_ملی_اطلاعات_چیست؟؟
#قسمت_سوم:
چند وقت پیش به سراغ یه سری مسئوول رفتم
هدفم این بود که درمورد این فضا باهاشون گفتگو کنم وبه نتیجه ای برسیم برای درمانش.
باهم که صحبت کردیم
من ازفضای داخلی صحبت میکردم
جنابان ازخارجی
گفتم فضای مجازی خارجی اقتصاد رونشانه گرفته،
البته علاوه برگزینه های دیگه
گفتم کمک کنید که از طریق دانشجو ها صدای حق روبه گوش ملت برسونیم .
چراکه دانشجو بلندگوی جامعه هست،
گفتم بیایم دانشجو ها رو از این #شبکه مطلع کنیم
وقتی به حقیقت برسند خودشان دنبال کار رامیگیرند،
گفتگومون یکم که گذشت
یکیشون گفت:
این#شبکه_ملی_اطلاعات کجاست عضوش بشیم؟
این حرفش منو سوزوند
یه مسئوول که از این قضایا خبر نداشته باشه
وای به حال مردم عادی
بعدش مثلا میخواست درستش کنه
گفت:شوخی کردم
قصدم از این خاطره این بود
که بگم
مسئوولین ما بی کفایت هستند
چراکه هرکسی جای خودش نیست
میدونم از بنیان ضعیف شدیم
ولی ماهی روهروقت از اب بگیری تازست
نزاریم این مسئولین بی کفایت تصمیم گیرنده ملت باشند
این#شبکه باید راه اندازی بشه
وهمه باید بخوان
حالاچطوری
عرض میکنم
ببینید#شبکه ملی چیزی نیست که ازقبل راه اندازی شده باشه
بعد مردم ازش استفاده کنند
درسته باید مسئولین درزیر ساخت ها کمک کنند که بیس کاربوجودبیاد
ولی کار اصلی رو مردم باید انجام بدن
#شبکه_ملی_اطلاعات
یعنی دیتای داخلی
حالا این دیتا چطور بوجود میاد
اینکه
مردم
از
پیام_رسان_های_داخلی استفاده کنند.
وباعث میشه که دیتای داخلی به وجود بیاد.
درضمن این شایعه رو درذهن مردم جا انداختن که عکسمون یا اطلاعاتمون به دست خارجیا بیوفته بهتره که داخل داشته باشه
🌹🌹🌹
اینو عرض کنم که شما چه از پیام رسان داخلی وچه از خارجی استفاده بکنید
چون این پیامرسان درداخل کار میکنه باید از نقاط سرورینگ گذر کنه تا به سروراصلی برسه
پس چه بخوای چه نخوای یک کپی از آنها در داخل کشور وجود داره
اینو عرض کردم که بدونید چه خبره،
ویه مسئله دیگه
بعضی ها میگن اطلاعات شخصی ما به چه درد خارجی ها میخوره
این بحثش مفصله
ومیزارم برای قسمت بعدی
فقط اینو بگم که هیچ کسی توی این دنیا نیست که مهم نباشه
#ادامه_دارد...
🌹🌹🌹
مزارشهدای همدان
(یک قدم تاشهدا)
👇👇👇👇👇👇👇
@mazareshohadahamedan
📡
📡📡
📡📡📡
📡📡📡📡
#شهید_اسماعیل_سریشی
🌹🌹🌹
تاریخ تولد:1365/09/06
تاریخ شهادت:1387/12/17
🌹🌹🌹
محل تولد:همدان_شهرک ولیعصر
محل شهادت:زاهدان_ارتفاعات کوه های لار
درگیری با گروهک تروریستی ریگی
🌹🌹🌹
درجه:ستوان دوم
🌹🌹🌹
مزارشهدای همدان
(یک قدم تاشهدا)
👇👇👇👇👇👇👇
@mazareshohadahamedan
بسم رب الشهدا و الصدیقین
همه ی ما آگاهیم که شهدا جنس عجیب وغریبی نبودند
آنها مدل دیگری از انسان بودن نبودن
شهدا از جنس ماها بودن
مثل ما زندگی میکردن
ازدواجشان
عشق ومحبتشان
پدر بودنشان
مادر بودنشان
خواهر وبرادر بودنشان
مثل تک تک انسان های دیگه
اما یه کارهایی کردن که متفاوت شدن
اون کار ها عجیب وغریب نبودن ونیستن.
وقتی میری تو خیابون اگه ترافیک هست،عصبی بودن فایده ای نداره
ولی ما باز عصبانی میشیم وصبور نیستیم
وقتی یکی فحش میده
لزومی نداره مثل اون باشیم
باز صبور نیستیم
ومثل اون میشیم
وقتی یکی کم محلی میکنه
باز صبور نیستیم ومثل اون رفتار میکنیم
شهدا تمام تلاششون این بود مثل بقیه نباشن
#مثل_بقیه_نباش
یعنی:
کار درست روانتخاب کن
مثل بقیه لباس نپوس
نخور
نخواب
حرف نزن
مثل انسان باش
شهدا وقتی یکی فحششون میداد عصبی نمیشدن
صبر میکردن وبالاعکس مهربان هم بودن
چرا ؟
چون اونا الگوشون یکی مثل بقیه نبود،
الگوی مردان علی واولادش بود
والگوی زنان فاطمه واولادش
#صبر
کلمه ای که هزاران معنا در آن نهفته است
کار ساده ودرعین حال سخت ترین کار دنیا
اینهمه
کانال
گروه
درفضای مجازی
ایجاد کردیم
که چی بشه
قرار براین بود تشکیل بشه که فقط مطلبی از این گروه به اون گروه یااز این کانال به اون کانال کپی پیست بشه ؟؟؟
خب نشرمطالب کار فرهنگی خوبیست
ولی یه نکته می مونه اونم اینکه تاثیر گذار باشه در تمام ابعاد زندگیمون،
شهیدی که در خوردسالگی حرام وحلال سرش میشه
چطور به این حداز انسانیت رسیده؟؟
اعمال درست پدرومادرش باعث این شده
پدر بزرگوارشون میگن
میوه ای از درخت همسایه افتاده بود زمین ولی اون حتی نگاهش بهش نخورد چه برسه به اینکه برش داره.
#شهید_اسماعیل_سریشی
بیایم اگه خودمون شهید نمیشیم
فرزندانی پرورش بدیم که شهادت طلب باشند
مادرانی شهید پرور باشیم
پدرانی شهیدساز
به امید خدا
از همین امروز قدم به قدم برای رشد خودمون واطرافیانمون پیش میریم
یاعلی.
🌹🌹🌹
مزارشهدای همدان
(یک قدم تاشهدا)
👇👇👇👇👇👇👇
@mazareshohadahamedan