#تفکرانه •🕊•
یه نفر بهم میگفت:
یه جوون اگه میخاد
یه جهاد با نفسِ واقعی ڪنه
و ارادش رو قوی ڪنه
اگه نشد یه شبی نماز شب بخونه
فرداش نیت ڪنه قضاش رو بخونه..
یه همچین جوونی
میتونه بِشه #شهید_حججی
یه هَمچین جوونی
میتونِه امامزمانش رو ببینه
یه هَمچین جوونی
میتونِه به حیات برسه..
@mazhabi_yon♡
🍃بسمـ اللهـ الرحمنـ الرحیمـ 🍃
#برگی_از_خاطرات_دلیران 🇮🇷
#رمان_حسین_پسر_غلامحسین 📖
زندگینامه و خاطراتِ "شهید محمد حسین یوسف الهی":
🔸به روایت مادر
🔹صفحه ۴۵
#پارت_نوزدهم 🦋
《مسجد جامع 》
گفت:«محمّدحسین هم مورد ضرب و شتم مهاجمان قرار گرفته و به خاطر اینکه شما ناراحت نشوی، حرفی به زبان نیاورد.»
با شنیدن این سخن از درون داغ شدم،
ولی خویشتن داری کردم.😓
پرسیدم:«چیزی هم شده؟ زخمی؟جراحتی؟»
گفت:«بله!!...سرش شکسته،امّا خیلی زخم آن عمیق نبوده.»
پیش از آمدن به خانه، داخل باغ مجاور خانه موهایش را شسته تا آثاری از خون در آن باقی نماند.
چنین مسائلی که برایش پیش می آمد،
مهر و محبّتش را در دلم بیشتر و بیشتر می کرد و واقعاً به داشتنش افتخار می کردم.👌
چیزی نگذشت کنار پدرش نشست، خواهش کرد که دوباره به مسجد برود.
گفت:«پدر درکم کن!! تا اوضاع شهر آرام نشود، توی خانه آرام و قرار ندارم.»
پدر اجازه داد و او رفت.
شب هنگام که همه آشوب ها و
ناآرامی ها به پایان رسید، به خانه برگشت.
در این میان آن کس که از دل من خبر داشت، فقط و فقط #خدا بود.
مردم از جوّ حاکم بر شهر وحشت زده شده بودند؛😰
شهر بوی خفقان می داد، خانواده ها سعی می کردند از ترس جانشان،
در مسیر و یا مقابل نیروهای رژیم👮♂
قرار نگیرند؛
امّا عده ای بودند که برای مبارزه با ظلم،
از جان خود می گذشتند.
شاه که موقعیت خود را در خطر می دید
مرتّب در شهرهای بزرگ #حکومت_نظامی
اعلام می کرد.
دانشگاه های تهران به صورت نیمه تعطیل در آمده بود.
یک روز.....
⸭ــــــــــــــــــ⸭ مذهبیون⸭ــــــــــــــــــ⸭
به یاد بچههای #مرصاد به ویژه #صیاد_شیرازی
┏⊰✾✿✾⊱━━━━━┓
❖ @mazhabi_yon ❖
┗━━━━━⊰✾✿✾⊱┛
♥جــَــوان گُُــمــنـامــ...♥:
🍃بسمـ اللهـ الرحمنـ الرحیمـ 🍃
#برگی_از_خاطرات_دلیران 🇮🇷
#رمان_حسین_پسر_غلامحسین 📖
زندگینامه و خاطراتِ "شهید محمد حسین یوسف الهی":
🔸به روایت مادر
🔹صفحه ۴۶_۴۵
#پارت_بیستم 🦋
((مسجد جامع))
یک روز دخترم ،انیس خوشحال و شادمان وارد خانه شد😁 و
گفت:«این هفته کلاس های دانشگاه تعطیل شده و به زودی همسرم از تهران بر می گردد.»
آقای ناصر دادبین دانشجوی رشته مکانیک دانشگاه علم و صنعت تهران بود و گاهی اخبار انقلابیون را از تهران برای ما می آورد.
برای انیس دوری از همسر، آن هم با دو بچه خردسال سخت می گذشت.
طبیعی بود که او از این پیشامد خوشحال باشد؛
چون یک هفته همسرش در کنارش بود و او راحت تر به کار و زندگی اش
می رسید.
((مسجد امام))
روز ها می گذشت؛ #تظاهرات✊ مردمی درتهران و سایر شهر ها ادامه داشت و هر روز عزیزانی به خیل #شهدا می پیوستند.
در کرمان نیز #انقلابیون تصمیم به تجمّع گسترده در روز جمعه، ۲۴ آذر ۱۳۵۷ ش؛
در محلّ مسجد امام (ملک) گرفتند تا با شرکت در مراسم چهلمین روز شهادت طلبه#شهید_حسن_توکلی، مخالفت خود را با رژیم شاه اعلام کنند.
ناصر آن روز ها کرمان بود.
یک روز قبل از تجمّع گفت:«قرار است همه به صورت انفرادی وارد مسجد شوند و خانم ها نیز در این تجمّع حضور داشته باشند.»
دوباره نگرانی و دلشوره سراغم آمد.😥
به اندازه ای دلم گرفته بود که نهایت نداشت.😔
بعد از ظهر روز موعود فرا رسید و طبق معمول همسرم به همراه پسرانم در این تجمّع شرکت کردند.
آن روز فقط ذکر گفتم و دعا🤲 خواندم.
حواسم فقط به گذر زمان بود و اصلاً وقایع اطرافم را حس نمی کردم.
چندین بار در خانه آمدم؛
به کوچه نگاهی انداختم و برگشتم.
برای دیدن بچه ها لحظه شماری می کردم و هزاران فکر و خیال در ذهنم مرور می شد و به خدا پناه می بردم.
شب بود که....
⸭ــــــــــــــــــ⸭ مذهبیون ⸭ــــــــــــــــــ⸭
┏⊰✾✿✾⊱━━━━━┓
❖ @mazhabi_yon ❖
┗━━━━━⊰✾✿✾⊱┛
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#استاد_پناهیان✨
خدا فکر کرده ما خیلی لطیفیم....
سلام رفقا...✋
قراره یه محفل عالی بزاریم😍
انشالله امشب قرار میدیم...
خیلی محفل تاثیر گذاری هست😃
خواهشا پیشمون باشید و از این مطالبی
که قرار میگیره لذت کافی رو ببرید☺️
:::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::؛
••
استادمـ میگه ↓
بخشی از مشکلاتجامعه ما
از وقتی شروعشدن که
تعداد دنبالکنندگان یه صفحه
و تعداد بازدیدهای یه ویدئو
شدن دلیل #برحقبودن.. !
#بیسوادیرسانهایمونمشکلکارهرفیق..
#جَـوانِگُـمنامـ..🕊
بی-کلام-مذهبی-www.eheyat.com-47.mp3
1.64M
پس زمینه ی محفلمون✨
هنگام شروع خواندن این موزیک رو هم گوش بدید...☺️🌱