eitaa logo
مذهــبـیـون
10هزار دنبال‌کننده
3هزار عکس
1هزار ویدیو
21 فایل
آقا جان! اگردیدم‌ونشناختم سلامٌ‌علیکم(: #اللّٰهم‌عجل‌لولیک‌الفرج • • _کپی؟! +مشکلی نداره ! ناشناس @Gomnam_newest تبلیغات‌ @tablighat_mazhabiyon
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃بسمـ اللهـ الرحمنـ الرحیمـ 🍃 🇮🇷 📖 زندگینامه و خاطراتِ "شهید محمد حسین یوسف الهی": 🔸به روایت آقای محمّدرضا مهدی زاده 🔹صفحه ٩٢_٩٠ 🦋 ((میدان مین)) بسیار تعجب کردم که محمد حسین چطور آن ها را دیده بود؟!! در حالی که وقتی من جلوتر از او می رفتم باید زودتر متوجه آن ها می شدم! 📼دوربین را دوباره به محمد حسین دادم که او نگاه کند،اما متوجه شدم که با اشاره سر می خواهد به من بفهماند که آن ها نزدیکمان هستند. برای چند لحظه، هر دو میخکوب شده بودیم!! خطر بزرگی از کنارمان گذشت. اگر فقط چند قدم جلو می رفتیم، قطعاً با برخورد می کردیم و آن وقت کارمان ساخته بود! برای دقایقی نفس هم نمی کشیدیم و اگر راه داشت، به قلب هم می گفتیم نتپد!🤭 پشت میدان نشستیم تا رفتند. دوتایی نفس عمیقی کشیدیم و خدا را شکر کردیم بعد هر دو با احتیاط راه افتادیم. من ام را زیر سیم خاردار گذاشتم و آن را بلند کردم و با کمک محمد حسین، دوتایی از زیر آن عبور کردیم و وارد # میدان_مین شدیم. در همین موقع چند نفر عراقی را دیدم که از تپه مقابل پایین آمده و به سمت ما می آیند. خیلی سریع روی زمین دراز کشیدیم. نگاهی به محمد حسین کردم. با حرکت سر و صورت گفتم گیر افتادیم.😰نمی دانستیم چه کار باید بکنیم؛غرق در چاره اندیشی بودم که دستی را مچ پاهایم احساس کردم. 😱 قلبم داشت از سینه بیرون می زد!! ابتدا گفتم شاید عراقی مچ پایم را گرفته است و می گوید تکان نخور که توی چنگ منی! 😖 همان طور که خوابیده بودم، برگشتم ونگاهش کردم؛ محمد حسین بود وبا دست به سمت راست اشاره کرد.. من که دنبال نجات از این مهلکه بودم، سریع منظورش را فهمیدم؛ آهسته بلند شدم و نیمه خیز و با احتیاط به سمت راست رفتیم و داخل شدیم. فکر کنم همان معبری بود که امیری در آن به رسید..؛ اما فعلا با شرایطی که ما داشتیم، معبر خوبی برای در امان ماندن بود. آن ها متوجه ما نشدند و ما آن شب توانستیم در آن مکان توقف کنیم. بعد از اینکه محمد حسین خوب را بررسی کرد🧐 وجوانب کار را سنجید، دوباره به طرف خطّ خودی راه افتادیم و خداروشکر بدون هیچ مشکلی به رسیدیم. آن قدر خسته بودیم که بلافاصله داخل رفتم و آماده خواب😴شدم،امّا دیدم محمد حسین خارج شد. تعجب کردم! این وقت شب کجا می خواهد برود؟ پشت سرش بیرون رفتم؛ دنبال آب می گشت تا بگیرد، می خواست نماز شبش را بخواند! من هنوز در فکر آن شب بودم وکارهایی که محمد حسین کرده بود... نماز خواندنش در محل شهادت امیری، پیدا کردن معبر، موفقیت آمیز بودن شناسایی در منطقه ای که بسیار حساس وخطرناک بود....... ──━━━❖ ❖━━━── ‎ ┏⊰✾✿✾⊱━━━─━━┓ ❖ @mazhabi_yon ❖ ┗━━─━━━⊰✾✿✾⊱┛
سلام رفقا 😍🤚 ما خیلی داریم تو پیام گزاریم مون تلاش میکنیم ولی شما چرا ترک میکنید😟 خواهشا اگه راضی نیستید حداقل دلیلشو بگین تا ما تلاش کنیم تا بر طرف بشه😊 بازم ممنونم از عزیزانی که نه تنها پیشمون موندن دوستاشون رو هم دعوت کردن به کانالمون😍😉🙃
🌸🍃[بِہ نامِ حاڪِم مُطلَق قَلب ها]🌸🍃
مذهــبـیـون
❨•📒🖇•❩ میدونی‌گناه‌چیه؟ ‌وقتی‌یه‌کاری‌میکنی‌وجرئت ‌نمیکنی‌به‌دونفر‌دیگه‌بگی یعنی‌گناه‌کردی‌🚶🏻‍♀:) 🖐🏻 @mazhabi_yon
منتظر باش😏 👆👆
... ♨️ .گاهے خدا انقدر زود به خواسته هامون جواب میده ڪه باورمون نمیشه از طرف خدا بوده اینجاست ڪه میگیم عجب شانسے آوردم!✨ @mazhabi_yon
🎀🍃🍃🎀 🍀هستن دخترایے که.... نگران پاکـــ شدن😰😱 آرایششون نیستن ؛💄 چون  ندارن ...🙂🙃 ☘هستن دخترایے که وقتے یه پســر 😃 مے بینن دلشون نمے لرزه ؛🤑💵 چون دلشون دله نه ژله ... ! 😊😄 🍃هستن دخترایے که با دیدن ماشین پسـرا کفــ نمیکنن ؛🚘 چون اینا دخترن نه دلستـر ...🍺🤷‍♂🤷‍♀ 💚💛🧡اینا رو خیـلـے باشین!🌹 نکنید قــدر اینا رو بدونید ،😇 👈 را قدر بدانیم ... صالح، گلے از گل های است.🌺🌸 🌟🌟