eitaa logo
Hanifa|حَنــیٓفــٰـا
870 دنبال‌کننده
12.3هزار عکس
5.8هزار ویدیو
240 فایل
《﷽》 حَنــیٓفــٰـا~مسلمان‌واقعے‌🌿... کانالےازاجتماع‌پست‌هاےمذهبےوسیاسی😎🇮🇷 بخـــــون‌مومݧ📮•. @shorotema بیسیم‌بگوشــــیم📞!- https://harfeto.timefriend.net/17344238731677 وقف‌ٰحضرٺ‌یٓاس‌دڵبࢪ..🌼💛! کپےبادوصلواتヅ🌾•. آغازنوڪرے ‌۱٤۰۰/۱/۱٤🗓
مشاهده در ایتا
دانلود
رمـان‌ِجـانِ‌شیعہ‌اهـل‌ِسـنت♥️🍃 و مادر همزمان با دادن حوله به دست پدر، مژدگانی اش را هم داد: اومده بود برای همسایه شون اجازه بگیره بیان الهه رو ببینن. پدر همچنانکه دستانش را با دقت خشک میکرد سوال بعدی اش را پرسید: پسره چی کارس؟که مادرپاسخ داد: پسر نعیمه خانمه، همسایه طبقه بالایی ابراهیم. لعیا میگفت مهندسه تو شیلات کار میکنه. به نظرم گفت سی سالشه. لعیا خیلی ازشون تعریف میکرد، میگفت خانواده خیلی خوبی هستن. باید میپذیرفتم که بایستی بار دیگر لحظات پر از اضطرابی را سپری کنم لحظاتی که از اولین تماس یا اولین پیغام آغاز شده و هر روز شدت بیشتری میگیرد تا زمانی که به نقطه آرامش در لحظه وصال برسد، اگرچه برای من هرگز به این نقطه آرامش ختم نمیشد و هر بار در اوج دغدغه و دلواپسی به شکلی نامشخص پایان مییافت. مادر همچنان با شور و حرارت برای پدر از خواستگار جدید میگفت که صدای در حیاط بلند شد. حالا مادر گوش دیگری برای گفتن ماجرای امروز یافته بود که ذوقی در صدایش دوید و با گفتن عبدالله اومد...پشت پنجره رفت تا مطمئن شود. گوشه پرده را کنار زد اما نا امید صورت چرخاند و گفت: نه عبدالله نیست آقا مجیده. از چند شب پیش که با خودم و خدای خودم عهد کرده بودم که هر روزنه ای را برای ورود خیالش ببندم این نخستین باری بود که نامش را میشنیدم. نفس عمیقی کشیدم و دلم را به ذکر خدا مشغول کردم پیش از آنکه خیال او مشغولم کند که کسی با سرانگشت به درِ اتاق نشیمن زد. پدر که انگار امروز حسابی خسته کار شده بود، سنگین از جا بلند شد و به سمت در رفت و لحظاتی نگذشته بود که با چهره ای بشاش بازگشت. تراول هایی را که در دستش بود، روی میز گذاشت و با خرسندی رو به مادر کرد: از این پسره خیلی خوشم میاد...خیلی خوش حسابه، هر ماه قبل از وقتش کرایه رو دو دسته میاره میده. و مادر همانطور که سبزی پلو را دم میکرد پاسخ داد:خدا خیرش بده جوون با خداییه! و باز به سراغ بحث خودش رفت: عبدالرحمن! پس من به لعیا میگم یه قراری با نعیمه خانم بذاره...و پدر با جنباندن سررضایت داد. نـویـسنـده: فاطمه ولی نژاد https://eitaa.com/mazhabihal 💙🦋💙🦋💙🦋💙🦋💙🦋💙🦋
.•شبتونـ فاطمے .• عشقتـونـ حیـــ♥️ــدرے °•مهرتونـ عباسے🌱•° 'آرزوتونـ همـ حرمـ اربابـ ان شاءالله🕌' یازینبـ مدد...✋🏻 •• نماز شبـ و وضو یادتونـ نرهـ📿•• التماس دعاے فرج ....♡
هدایت شده از Hanifa|حَنــیٓفــٰـا
بسم الله (:
هدایت شده از Hanifa|حَنــیٓفــٰـا
صبح بخیر . . . ! 🌱
Hanifa|حَنــیٓفــٰـا
-
'یڪےازهمرزمـٰان‌حـٰاج‌قاسم‌تعږیف‌مےڪرد' ‌گفـتم: حـٰاجےدستتون‌روبندـٰازید دورگردن‌من‌بـٰاهم‌عڪس‌بگیریم حـٰاجےگفت‌: من‌دستموبندـٰازم‌دورگردنت خطریہ‌هـٰا گفتم‌:چراحـٰاجے؟! حاجـےگفت‌: اخہ‌من‌دستمودورگردن‌ هرڪے اندـٰاختم‌شهیدشد، جزخودمシ...!‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌💔🕊 -حــاج‌قاســم
ای باده‌ی جهل کرده سرمست تو را جز باد بگو چه مانده در دست تو را با اسلحه‌ی پُر اینچنین جار نکش جاروکش این حرم حریف است تو را
هرجاکم‌آوردے‌حوصلہ‌نداشتی‌ پول‌نداشتی،کارنداشتی باطریت‌تموم‌شد؛تسبیح‌روبردار وصدباربگو..؛ استغفراللّٰہ‌ربی‌واتوب‌الیہ آروم‌میشی 🎙
مثلا‌قرة‌العینی‌که‌خدا‌قولشو‌داده؛ خبرِ‌یه‌سفر‌کربلا‌باشه:)))♥️
دلیل سقوط نکردن نظام ؟؟
اینها و امثال اینها 😎👌🏼🌱