#بنده_نفس_تا_بنده_شهدا
#قسمت_هفدهم
-الو سلام زینب خوبی؟
زینب : سلام حنانه تویی خانمی؟
-آره عزیزم خودمم
زینب: منتظر تماست بودم
زینب میخام ببینمت
به کمکت نیاز دارم
زینب :باشه عزیزم
من دارم میرم بهشت زهرا قطعه سرداران بی پلاک
توام بیا اونجا ببینمت
-اووووم میدونی چیه زینب
اینجا که میگی من اصلا نمیدونم کجاست
بلد نیستم
زینب:ایوای ببخشید من یادم نبود
باشه حاضر شو عزیزم بیام دنبالت باهم بریم
-باشه
رفتم سمت کمد لباسام
مرگم گرفت خدایا اینا مانتون یا بلوز آخه
حنانه خاک تو سرت نکنم
با اشک چشم و بغض گلو گوشی برداشتم
زینب
زینب : جانم عزیزم چی شده ؟
-زینب من لباس درست حسابی ندارم برای
اینکه بخوام محجبه بپوشم
زینب: اشکال نداره گلم
بیا یه روز دیگه میریم مزارشهدا
امروز میریم خرید
-باشه ممنون
اونروز با زینب رفتم بازار تجریش خرید من
یه مانتو مناسب یه شلوار پارچه ای
یه روسری بلند خریدم
خریدامو کردیم اومدیم خونه من
زینب بهم یاد داد چطوری روسریمو
لبنانی سر کنم
چادر بذارم سرم
زینب رفت گفت کمک نیاز داشتم بهش زنگ بزنم
دوروز گذشته بود اما من دلم بهانه شلمچه میگرفت
رفتم چادر و روسریم سر کردم و آماده شدم رفتم ......
.
نویسنده: بانو....ش
🌼@MazhabiiiTor🌼
#بنده_نفس_تا_بنده_شهدا
#قسمت_هجدهم
میخواستم برم پایگاه
اما آدرسش یادم نبود
دوباره شماره زینب گرفتم و آدرس
پایگاه گرفتم رفتم
تموم طول مسیر تا پایگاه دعا میکردم
این پسره کتابی اونجا نباشه
حقیقتا ازش خجالت میکشیدم
بالاخره بعداز دوساعت رسیدم پایگاه
هیچ ذکری بلد نبودم
زیر لب گفتم خدایا خودت کمکم کن
وارد پایگاه شدم از بدشانسی من آقای کتابی اونجا بود
با بالاترین درجه استرس سلام کردم
بنده خدا همینجوری مشغول بود
جواب داد:سلام علیکم خواهرم بفرمایید درخدمتم
-ببخشید با آقای حسینی کارداشتم
سرش آورد بالا حرف بزنه ک حرفش نصفه موند
زنگ زد آقای حسینی اومد وقتی ماجرا را براش گفتم
گفت باید بریم پیش آقای میرزایی راوی اتوبوسمون بود
آقای حسینی و .... بقیه اصلا به روم نمیاوردن
من چه برخوردهای بدی باهاشون کردم
باید میرفتیم مزار شهدا
من و زینب و برادرش و آقای حسینی رفتیم مزار
یه آقای حدود ۵۱-۵۲ ساله از دور دیدم
یعنی خود آقای میرزایی بود
اصلا قیافشو یادم نبود
تا مارو دید بهم گفت :خانم معروفی
زودتر از اینا منتظرت بودم
بقیه دوستات زودتر اومدن
- خودمو گول میزدم نمیخواستم وجود شهدا را باور کنم
آقای میرزایی: اما شهدا ......
نویسنده: بانو .....ش
🌼@MazhabiiiTor🌼
ازڪویرخشڪبردریاسـَلام
هرنفسبرزادهزَهْراسَـلام
بازمیگویمبہتوازراهدور
یاحُسینبنعلے،آقاسَلام
#صلےاللهعلیڪیااباعبدالله...🤍
#غریب_طوس🌸🦋
🌼@MazhabiiiTor🌼
💟👈مذهبـے طوࢪ♡ツ
ازڪویرخشڪبردریاسـَلام هرنفسبرزادهزَهْراسَـلام بازمیگویمبہتوازراهدور یاحُسینبنعلے،آقاسَلام
ڪاش ڪبوتࢪۍ بودم
دࢪ صحن و سࢪاۍ تو
بࢪ جاۍ بشينم
دࢪ قتلگاه تو
دࢪ فࢪاق و دوࢪۍ
من ايࢪانم و تو عࢪاقۍ
بگذاࢪ ڪنيزت باشم
تو مࢪا
جام جهانۍ
‹ #ڪࢪبلا🕊! ›
🌼@MazhabiiiTor🌼
#فقط_حیـــــــدر_امیـــرالمــــومــــنین_است
¹⁰روز مانده تا عید غدیر خم❤️
#عید_غدیر✨🦋
#غریب_طوس🍃🌸
🌼@MazhabiiiTor🌼
▪️سالروز حرکت #امام_حسین(علیه السلام) از مکه به سوی کربلا
💔🥺حسینجان
این سفر بارِ گران است بیا برگردیم
زینبت دلنگران است بیا برگردیم...💔
#غریب_طوس🥀✨
🌼@MazhabiiiTor🌼
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#امام_حسین ؏💔
با دل چه کرده این غم تو شاه سر جدا؟
دیدم کری به پای روضه ی تو گریه میکند..
²²روز مانده تا محرم🖤✋🏻
#غریب_طوس🥀🌺
🌼@MazhabiiiTor🌼