eitaa logo
💟👈مذهبـے طوࢪ♡ツ
440 دنبال‌کننده
6.7هزار عکس
2.2هزار ویدیو
105 فایل
༺﷽༻ 💛🌻دݪگرم خُدٰایـےاَم،ڪھ بٰا تَمام بَدۍ هٰایَم باز هَوٰادٰار دِلم اسٺ...❥ ツ اَلـّٰلـھُـمَ الـࢪزُقـنـٰا شَـــہــ💔ـٰادَٺ:) ڪُپـۍ؟! وٰاجِبہ مُؤمِن✌🏻 اࢪٺباط با ادمیݩ⬅: @Fatemeh_884
مشاهده در ایتا
دانلود
Hossein_Poyanfar_-_Hamin_Arezome.mp3
5.5M
🍃 همین آرزومه، همینه مسیرم🌹 حسینی بمونم، حسینی بمیرم🦋 🌸 ✨ 🌼@MazhabiiiTor🌼
صبح فردا بدنش زیر سُم اسبان است، مکن ای صبح طلوع، مکن ای صبح طلوع💔
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ًتو‌همانی‌که‌دلم لک‌زده‌لبخندش‌را....♡ ♥️ 🌷 🌼@MazhabiiiTor🌼
💔•💔 گفتم ای عشق مرا دستِ نياز است دراز طلبِ خويش به نزدِ كه برم؟ گفت: حسين ‌.. 🍃 🌼@MazhabiiiTor🌼
خداوندا... از تو می خواهم: نه مثل مختار بعد از واقعه...! نه مثل حر میان واقعه...! و نه مثل توابین بعد از واقعه...! بلکه مثل عباس علیه السلام؛ در تمام واقعه! مثل مسلم پیشتاز واقعه! در رکاب کسی باشم که به انتظارش ایستاده ام💚 💜 🌹 🌼@MazhabiiiTor🌼
《مشڪ‌بر‌دوش‌هواۍ‌‌دل‌دریا‌دارد‌ پسر‌سوم‌زهرا‌چہ‌تماشا‌دارد..‌!ツ🔗》 🦋 🌼@MazhabiiiTor🌼
💟👈مذهبـے طوࢪ♡ツ
🖤 الـــــتــ🙏ـــمـــــاس دعــــ🤲ـــای فـــراوان...🙂 یــــاعــــلـــــی🖐
✨ ماازازل‌فقط‌در‌این‌خانه‌را‌زدیم جایی‌نرفتیم‌و‌به‌این‌سمت‌آمدیم 🍃 🌷 🌼@MazhabiiiTor🌼
🦋 《انقدر‌سینہ‌میزد‌بھش‌گفتم‌ ڪم‌خودتو‌اذیت‌ڪن..!مے‌گفت: این‌سینہ‌نمے‌سوزه..موقع‌شھادت‌ همہ‌جاش‌ترکش‌بود‌جز‌سینہ‌اش••シ!'🍂》 🍀 🌼@MazhabiiiTor🌼
Reza Narimani _ Be Khoone Bargardim (320).mp3
26.92M
🌹 به خونه برگردی، خونه آغوشه حسینه مگه نه؟ 🍃 🦋 🌼@MazhabiiiTor🌼
✌️🌷 دوستان عزیز، لطفا یه سری بهشون بزنید وحمایتشون کنید•••🙏🖤✨ 👉✨[ @rowzaneh]✨👈 🥀 🌼@MazhabiiiTor🌼
🍃 وای اون سرود بچه ها چه قدر قشنگ بود💔🥀😭 ______________________________ سلام العلیکم✨ بله خیلی زیاد🙂🖤 التماس دعا✨ 🖤 🌼@MazhabiiiTor🌼
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
توےِ قنوتِ نمازش مۍگفت: يااللّٰہ، إذا كنت تأخذني إلۍ الجَحيم، علي الأقل دعني أرۍ حسين مِن بعيد...💔 خدایا اگہ منو بہ جهنم بردے، حداقل بزار حسین رو از دور ببینم..(: 🙂♥️ 🍃 🌼@MazhabiiiTor🌼
••• دود‌این‌شهر‌مرا‌از‌نفس‌انداختھ‌‌استـ🌫 بھ‌‌هوای‌حࢪم‌ڪرب‌و‌بلا‌محتاجیم...💔 🌷 🌻 🌼@MazhabiiiTor🌼
مثلابگےازمحࢪم‌امام‌حسین‌(؏)‌💔 آدم‌شدم🌱..🙂 🖤 🌼@MazhabiiiTor🌼
باچراغے‌همه‌جاگشتم‌وگشتم‌درشهر... هیچکس‌هیچکس‌اینجابه‌تومانندنشد...💔 🖖🍃 🥀 🌼@MazhabiiiTor🌼
رمان زیبای🦋[تنها میان داعش]🦋 پارت 33✨ دیگر نمی‌شنیدم رزمنده از حال عباس چه می‌گوید و زن‌عمو چطور به هم ریخته و فقط به سمت انتهای کوچه می‌دویدم. مسیر طولانی خانه تا درمانگاه را با دویدم و وقتی رسیدم دیگر نه به قدم‌هایم رمقی مانده بود نه به قلبم. دستم را به نرده ورودی درمانگاه گرفته بودم و برای پیش رفتن به پایم التماس می‌کردم که در گوشه حیاط عباسم را دیدم. ? تخت‌های حیاط همه پر شده و عباس را در سایه دیوار روی زمین خوابانده بودند. به‌قدری آرام بود که خیال کردم خوابش برده و خبر نداشتم دیگر به رگ‌هایش نمانده است. چند قدم بیشتر با پیکرش فاصله نداشتم، در همین فاصله با هر قدم قلبم به قفسه سینه کوبیده می‌شد و بالای سرش از افتادم. ? دیگر قلبم فراموش کرده بود تا بتپد و به تماشای عباس پلکی هم نمی‌زد. رگ‌هایم همه از خون خالی شده و توانی به تنم نمانده بود که پهلویش زانو زدم و با چشم خودم دیدم این گوشه، عباس من شده است. زخم دستش هنوز با چفیه پوشیده بود و دیگر این به چشمم نمی‌آمد که همان دست از بدن جدا شده و کنار پیکرش روی زمین مانده بود. ? سرش به تنش سالم بود، اما از شکاف پیشانی به‌قدری روی صورتش باریده بود که دلم از هم پاشیده شد. شیشه چشمم از اشک پُر شده و حتی یک قطره جرأت چکیدن نداشت که آنچه می‌دیدم نگاهم نمی‌شد. ? دلم می‌خواست یکبار دیگر چشمانش را ببینم که دستم را به تمنا به طرف صورتش بلند کردم. با سرانگشتم گلبرگ خون را از روی چشمانش جمع می‌کردم و زیر لب التماسش می‌کردم تا فقط یکبار دیگر نگاهم کند. با همین چشم‌های به خون نشسته، ساعتی پیش نگران جان ما را به دستم سپرد و در برابر نگاهم جان داد و همین خاطره کافی بود تا خانه خیالم زیر و رو شود. ? با هر دو دستم به صورتش دست می‌کشیدم و نمی‌خواستم کسی صدایم را بشنود که نفس نفس می‌زدم :«عباس من بدون تو چی کار کنم؟ من بعد از مامان و بابا فقط تو رو داشتم! تورو خدا با من حرف بزن!» دیگر دلش از این دنیا جدا شده و نگران بار غمش نبودم که پیراهن را پاره کردم و جراحت جانم را نشانش دادم :«عباس می‌دونی سر حیدر چه بلایی اومده؟ زخمی بود، کردن، الان نمیدونم زنده‌اس یا نه! هر دفعه میومدی خونه دلم می‌خواست بهت بگم با حیدر چی کار کردن، اما انقدر خسته بودی خجالت می‌کشیدم حرفی بزنم! عباس من دارم از داغ تو و حیدر دق می‌کنم!» ? دیگر باران اشک به یاری دستانم آمده بود تا نقش خون را از رویش بشویم بلکه یکبار دیگر صورتش را سیر ببینم و همین چشمان بسته و چهره برای کشتن دل من کافی بود. اجازه نمی‌داد نغمه ناله‌هایم را بشنود که صورتم را روی سینه پُر خاک و خونش فشار می‌دادم و بی‌صدا ضجه می‌زدم. 🌼@MazhabiiiTor🌼
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✌️🌺 دوستان عزیز، لطفا یه سری بهشون بزنید وحمایتشون کنید•••🙏🖤✨🍃 👉✨[@sangar_roqe]✨👈 🌾 🌼@MazhabiiiTor🌼
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دگرهیچ‌ندارم💔... ڪه‌ڪنم‌پیشڪش‌گوشه‌ نگاهت! چه‌ڪنم؟! اۍهمه‌ۍجان‌ودلم... جان‌به‌فدایت! به‌فداۍحرم‌وصحن‌وسرایت... 🌹 🌼@MazhabiiiTor🌼
هم‌زیبا‌بودوهم‌وضع‌مالیش خوب‌بود✨ اما‌خیلی‌عاشقانه‌برای‌دفاع‌از‌حرم‌عمه‌ جانش‌رفت‌و‌پر‌کشید🕊❤️ ♥️ 🍃 🌷 🌼@MazhabiiiTor🌼
♥️ شهید... آگاهانہ‌انتخاب‌مےٖ‌ڪُند شجاعانہ‌مےٖ‌جنگد غریبانہ‌زندگۍمےٖڪند ونهایتاً‌مظلومانہ‌شھید‌ مےٖ‌شود...'🕊🌿-! 🌹 🌼@MazhabiiiTor🌼 ‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌