eitaa logo
『دنیـای رمـان✏ 』
6.5هزار دنبال‌کننده
365 عکس
69 ویدیو
55 فایل
بسم اللہ الرحمن الرحیم🌹 ناشناسمون🌿 https://harfeto.timefriend.net/16423217157784 آیدے مدیر🧕 @Paryia_88 کانالمون😉 @mazhabyi همسایہ💋 @mazhabyii @amozehnaghi
مشاهده در ایتا
دانلود
5566552434.pdf
1.44M
💌رمان: نویسنده: Rasa.shوElsa.sh 🎭ژانر: 💭خلاصه: به نام او که قلمش سرنوشت مارا تعیین میکند….!!! اینبار روایتی از تعبیری والاتر از عشق میان دوقلوهایی که از بدو تولد با یکدیگر بودند… اما دست سرنوشت همیشه مهربان نیست… دختروپسری جوان در شبی تاریک که صبح روشن در انتظار نخواهد داشت با وحشت مرگ روبرو میشوند… شبی رعب آور که انکارناپذیر است… شبی که همواره نگاهی نافذ و مرگبار تک تک گام های آنان را دنبال میکند… و صدای ضربان زنجیر های خسته و قدیمی تاب گوش هایشان را مینوازد…. اکنون... •┈┈••✾•📚•✾••┈┈• @mazhabyi •┈┈••✾•📚•✾••┈┈•
5465537639.pdf
1.72M
𖤐 💌رمان: 💭نویسنده: آمنه امیری 🎭ژانر: 💭 خلاصه : یلدا دختری سی ساله است که به خاطر مانع تراشی عمو و پسر عمویش به دلیل باغ موروثی که به نام یلدا شده هنوزازدواج نکردهبا پدربیمارش دراپارتمانی کوچک زندگی میکند داستان از شبی شروع میشود که یلدا برای گرفتن دارو پدرش مجبور میشود به داروخانه برود که با اتفاق تلخی مواجه میگردد که زندگیش را دستخوش تغییر میکند و مسبب ان کیوان ... •┈┈••✾•📚•✾••┈┈• @mazhabyi •┈┈••✾•📚•✾••┈┈•
4_6012597852373517940.pdf
3.82M
💌رمان: 2⃣(جلد_دوم) نویسنده: arameeshah20 🎭ژانر: 💭خلاصه: داستان زندگی پسری خوشگذران به اسم آرسام هستش. آرسام با خواهرش آروشا در کنار پدر و مادرشون زندگی میکردن، آرسام تمام مدت مشغول خوش گذرونی و پیدا کردن دوست دختر بود اما آروشا دختر محدودیتی بود. دوست صمیمی آرسام علی به خاطر یک دختر خودکشی میکنه و آرسام تصمیم میگیره از اون دختر انتقام بگیره. با پانی دوست میشه و سعی میکنه اون رو به خودش علاقه مند کنه اما در همین بین خواهرش آروشا از خانه فرار میکنه و زندگی آرسام دست خوش تغیرات بزرگی میشه •┈┈••✾•📚•✾••┈┈• @mazhabyi •┈┈••✾•📚•✾••┈┈•
5566354996.pdf
2.17M
💌رمان: 👩🏻‍💻نویسنده: زهرا.شین 🎭ژانر: 💭خلاصه: بگذار از اولش بگویم برات … خط به خط عاشق شدم! تو همانی بودی که حروف عشق را یادم دادی . نوشتم عشق , یعنی تو نوشتم مرهم , یعنی تو نوشتم همدم ,و یعنی تو کمی که گذشت پاک کن لعنتی بی احساسی را به دست گرفتی و گفتی پاک کن … نگاهت کردم … فقط نگاهت کردم و اشک ریختم لعنتی پر غرور من چگونه پاک کنم عشق نوشته هایم را از صفحه دلم بگذارتا جان دارم بنویسم که معنای این جان تویی نخواه که بی جان شوم. پایان خوش. •┈┈••✾•📚•✾••┈┈• @mazhabyi •┈┈••✾•📚•✾••┈┈•
ستاره چشمک زن.pdf
1.83M
رمان: نویسنده: ژانر: خلاصه: ننه می خوای ببرمت سردستت کنم؟ خندیدم و تو دلم گفتم ننه جان قربونت برم تو جات و خیس نکن نمی خواد من و سردست کنی...اما بعد از خودم خجالت کشیدم خوب اون رابطه ی مغز و نخاعش مشکل پیدا کرده دست خودش که نیست ... من: نه ننه جان مرسی زحمتت میشه ... ننه: نه ننه چه زحمتی... اینجا همه و من سردست می کنم دیگه عادت کردم... راستی تو مجید و ندیدی؟ •┈┈••✾•📚•✾••┈┈• @mazhabyi •┈┈••✾•📚•✾••┈┈•
6193426532.pdf
3.24M
‌‌‌‌‌‌‌‌‌ رمان ژانر: خلاصه: همیشه یک سری مسایل بوده که در موردشون حرف می زنیم. یک سری دردا بوده که توی تموم رمان ها مشترک بوده. اما این بار داستان ما با خیلی از رمان های دیگه فرق داره. در این داستان اگرچه مسائل عاشقانه و رومانتیک کم دیده میشه اما مطالب زیادی برای گفتن داره. داستان ما داستان دختریه به نام پریسا. پریسا دختریه که از زندگیش خسته شده خیلی کسله و احساس می کنه که زندگیش یه چیزی کم داره. اون همیشه دنبال هیجان بوده و در این مسیر اتفاق های عجیب و در عین حال ترسناکی براش رخ میده. •┈┈••✾•📚•✾••┈┈• @mazhabyi •┈┈••✾•📚•✾••┈┈•
6193468321.pdf
3.88M
‌‌‌‌‌‌‌‌‌ رمان: نویسنده:مریم سادات حسینی ژانر: خلاصه: قبل از شروع باید بگم که اتفاقات این داستان خیلی به سرعت پیش نمیرن و برای افرادی که دنبال رمان های کوتاه و متنهای مختصر هستند چنین داستانی شاید جالب نباشه … یکی از ژانر های رمان طنز هست اما این داستان فراز و نشیب های خودشو داره و نمیشد که کلاً طنز بنویسمش پس برای اتفاقات جالب رمان کمی صبور باشید … به مرور زمان داستان پخته تر و جذاب تر میشه این رمان در سه فصل نوشته شده و هر فصل اتفاقات هیجان انگیز و غیرقابل پیشبینی زیادی داره و فصل اول در واقع پایه ی اتفاقاتی هست که قراره درادامه ی داستان بیفته … جلد بعدی در حال تایپ❌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ •┈┈••✾•📚•✾••┈┈• @mazhabyi •┈┈••✾•📚•✾••┈┈•
6174514859.pdf
2.42M
رمان نویسنده: ژانر خلاصه: سوین دختری با زندگی به ظاهر معمولی..یک دانشجوی ساده که با گرفتن بورسیه و رفتن به آمریکا با حقایقی روبرو میشه که زندگیش تغییرات بزرگی میکنه و میفهمه که موجود عادی ای نیست و تموم زندگیش دروغ شنیده و حالا… •┈┈••✾•📚•✾••┈┈• @mazhabyi •┈┈••✾•📚•✾••┈┈•