eitaa logo
محمّدباقر حسن زاده
265 دنبال‌کننده
225 عکس
98 ویدیو
14 فایل
بسم الله الرّحمن الرّحیم گاه نوشت های محمّدباقر حسن زاده ارتباط با ادمین: @mrgwru @mb_hasanzadeh
مشاهده در ایتا
دانلود
مسجد سبزیچی شهر، مبدأ آن حرکت عظیم برای کوچ از خویشتن و نهادن آنچه به آن تعلّق داری و اوج گرفتن به سمت کسی بود که فقر وجودی ات با غنای هستی او معنا می شود. آری! سفر به سرزمینی که کمترین مسافت تا نینوای حسین علیه السلام را داشت! برای نوجوانی 16 ساله، چنین سفری، سوغات های راهبردی خواهد داشت! او که اکنون در کَشاشِ شهوات و جنگ جنودِ عقل و جهل است، در جبهه های شهادت می تواند جنودِ عقل را به غایت تقویت کند و در این کَشاش نابرابر به فتح و ظَفَر برسد! اساسا آنچه امروز در دنیای اشتغالاتِ بی سر و ته و منازعات درونی می تواند به یکی از جادّه های پیشرفتِ دینی و تربیتی منتهی شود، سفر به سرزمین های خون و خاک و قیام و مناطق عملیاتی دفاع مقدس است! آنجاست که حیاتِ شهید مقابل مماتِ دیگران معنا می شود و همان خاکِ سرد و خشک، زبان به شهادتِ رشادت ها باز می کند! ما بودیم و تعدادی دلسوخته ی جامانده از کاروان شهداء در کاروان راهیان جبهه های قصر شیرین به سمت مرز خسروی برای قرائت دعای عرفه، آن هم با همراهی سردار رشید اسلام، حجت خدا بر آزادگان و حجت دینی بر توده ی مردمان، حجت الاسلام و المسلمین مرحوم ابوترابی! او که با پای پیاده به مرز خسروی می آمد، یکی از رسالت های خود را در دوران اسارت، نجاتِ اسیرانِ در بند رژیم بعث از مُردنی بود که سربازان حلقه به گوش صدام حسین رقم می زدند؛ همین رسالت بعد اسارت باز تعریف شد و شد برگزاری دعای عرفه در مرز خسروی برای نجات اسیران در بند اسارت شهوات و امیال! او که به نوعی مبدأ مَشایةُ الحسین از ایران اسلامی بود، حال که به عقب می نگرم، یکی از قهرمانان دوران پُر شور و شر، دوران نوجوانی من بود! نوروز 1376، قصر شیرین، مرز خسروی؛ نزدیک ترین مکان به حرم حضرت عشق، امام حسین علیه السلام؛ و شما اگر حسین را با پیاده روی اربعین شناختی، حسّ و حالِ آن زمان که ما در حسرت حسین علیه السلام می سوختیم را نخواهی دانست! تابلویی بود که در آن نوشته بود: کربلا 257 کیلومتر؛ کنار آن تابلو که در ظاهر تابلویی بی روح در کنار جاده ای با آسفالت کهنه بود، چه حاجت ها، روا شد! من از آن دوران تنها یک عکس دارم! عکسی که بعدها برایم نصیحت ها رقم زد! بُلواری بود که نامش بلوار کربلا بود! پیرمردی مَشک به دست در مسیر، مشغول سَقّایی بود! او همه ی ما را زائرُ الحسین علیه السلام می دانست و آن بلوار را مسیر کربلا و مقدس می اِنگاشت و ما را از مشک خویش سیراب می کرد! ما آن زمان نمی دانستیم که بین الحرمین چه رائحه و طعمی دارد! پیاده روی از ایران اسلامی تا سرزمین کربلا یادگار پاهای پیاده و تاول زده ی ابوترابی و همرزمان شهیدش در کانال های پر از مِین و مِیلگرد بود و من آن زمان اینها را نمی فهمیدم؛ تنها می دیدم! چه می دانستم آن صورت های نورانی ذهنی، روزی، پیاده روی اربعین را برایم رقم خواهد زد! تنها ارمغان آن سفر برای من معنویّت نبود بلکه در مسیر رَجعت، مکان های سیاهی دیدم که مَملُوّ از خون های سیاهی بود که توسط بچه شیران علوی علیه السلام قلع و قمع شده بودند! تنگه ی مرصاد مکانی بود که « إنّ ربّک لبالمرصاد» الهی توسط صَیادان قَهّاری چون صیّاد شیرازی رقم زده شده بود و خون کثیفِ نفاقِ منافقان در آن جا از زمینِ پاک ایران پاک شده بود! آنها هرگز نخواستند در صراط مستقیم الهی به سوی حق تعالی گام بردارند! منافقان انسان های دو رویی نیستند بلکه هیچ رویی ندارند؛ آنها «مذبذبین بین ذالک لا إلی هولاء و لا إلی هولاء» هستند که به نماز الهی بی اعتنایی کردند و شد آنچه نباید می شد! من بیداری را در خاک های خسروی یافتم همان جا که خیل عظیم شهیدان از آن جا به ملکوت پر کشیدند و در جوار حق، به رزق الهی آرام شدند! گفته ها و نکته ها