#خاطرات_شهدا
✨
موقع رفتن بهش گفتم:
برو داداش،ولی برگـرد...🙃🍂
یه لبخندی زد و گفت:
من دیگه برنمیگردم...😊✋🏻
گفتم:نزن این حرفو،تو بچه ڪوچیک داری...😔
یه دست زد به گردنش و گفت:
این گردنو میبینے؟!
#خوراک_بریدنه...💔😇
✨🌱
#شهید_حججـے
#گناهممنوع
✅#خاطرات_شهدا
#سردار_دلها💔
🌹🕊 #شهید #حاج_قاسم سلیمانی
🌄 مرد عراقی به پسرش گفت برود دست حاج قاسم را ببوسد.😚 پسر رفت بین جمعیت، ولی نتوانست نزدیک حاجی بشود.☹️
وقتی حاج قاسم نشست توی ماشین 🚗، پدرش گفت:
مردم عراق این قدر دوستت دارند که پدری به پسرش امر کرد بیاید دستت را ببوسد، ولی محافظ ها نگذاشتند.😔
حاجی از ماشین پیاده شد و خواست آنها را ببیند
و پسر و پدرش را غرق بوسه کرد ☔️
✅#خاطرات_شهدا
#سردار_دلها💔
🌹🕊 #شهید #حاج_قاسم سلیمانی
🌄 مرد عراقی به پسرش گفت برود دست حاج قاسم را ببوسد.😚 پسر رفت بین جمعیت، ولی نتوانست نزدیک حاجی بشود.☹️
وقتی حاج قاسم نشست توی ماشین 🚗، پدرش گفت:
مردم عراق این قدر دوستت دارند که پدری به پسرش امر کرد بیاید دستت را ببوسد، ولی محافظ ها نگذاشتند.😔
حاجی از ماشین پیاده شد و خواست آنها را ببیند
و پسر و پدرش را غرق بوسه کرد ☔️
💌#خاطرات_شهدا
🔵شهید مدافعحرم #سید_محمد_حسینی
♨️از «سید طلا» تا «ننــــه»
🎙راوے: همسر شهید
همه همرزمان سید محمد در سوریه🇸🇾
به او «سید طلا» میگفتند😇
چون هم اخلاقش واقعا طلا بود
و هم دو تا دندانِ✌️🦷
با روکشِ طلاییرنگ داشت🎖
در عین آرامــــش و کمحرفی،
بسیــــار شـــوخطبــــع بــــود😃
و اگر کسی از او کمکی میخواست،
محال بود دست رد به سینهاش بزند💞
آنگونه که فهمیدهام،
گاهی که به رزمندهها غذا نمیرسیده🍗
سیدمحمد همه آنهایی را
که غــــذا نخورده بودند🤒
دور هــــم جمــــع میکــــرده
و فوراً غذایی تدارک میدیده است🥫
بهخاطر دستپخت خوب🧑🍳
و مدیریتش در این قبیل کارها🧮
دوستانی که با او صمیمیتر بودهاند،
بهشوخیبهاو«ننه»هممیگفتهاند🧑🎄😁
"شهــ گمنام ــیـد"
🌸🌼🌺🌼🌸🌺🌼🌸
🌸🌼🌺🌼🌸
🌸🌼🌺
🌸
📨#خاطرات_شهدا
🟣شهید مدافعحرم #سعید_سیاح_طاهری
💠عذرخواهی از یک جوان
🎙راوے: دوست شهید
پیــــرمــــردی👨🦳
در مراسم شهادتِ حاجسعید،
خیلــــی بیتابــــی میکــــرد
پرسیدم ببخشیـــد پدرجــــان👋
شما چهکارهی آقای طاهری هستی؟
گفتش
کارهای نیستم😊
ولی چندوقت پیش،
آقاسعیــــد اومده بود
دَم درِ خانهی ما، در زده بود🚪
دیدم این آقاست
به من گفت پسرت خونه است؟
گفتم بله
گفتش میشــه صــداش کنیـــد⁉️
با خودم گفتم:
این دیگه چی میخواد درِ خونهی ما🧐
بچهام با حزباللهیها سروکار نــداره📿
بچهی ما که ژیگولیــــه🤹
به پسرم گفتم:
بابا برو دم در! یکی کارِت داره⛱
پسرم که اومد پایین،
دوتاییشون پریدن تو بغل هم🫂
قبل از خداحافظی،
یه هدیه هم داد به پسرم و رفت🎁
به پسرم گفتم:
بابا ایشونو میشناختی؟
گفت: نَه بابا ولی
چند روز پیــــش🌤
داشتم تو خیابون راه میرفتم
ایشون با ماشینــــش عبور کرد🚗
آبِ زیرِ تایرِ ماشینش🌊
ریخــــت روی شلــــوار من👖
من یه دادی زدم و ناسزایی گفتم🤭
ماشینه ایستاد
و ایشون اومد پایین!👣
وای بابا باورت نمیشه
ولی نیمساعت داشت از من
عذرخواهی میکرد و میگفت:
پسرم منو ببخش💔
پسرم من حواسم نبود!
دیگه نگفت من یک چشم ندارم🧏♂
اصلا نصف اینور نمیبینم!
بعد از عذرخواهی گفت: پسرم!
میشه نشانی خونهتون رو بهم بدی🗺
با ترس و لرز دادم!😨
الان هم اومده بود در خونه🏡
برام یه شلوار جین هدیه آورده بود😘
"شهــ گمنام ــیـد"
✅#خاطرات_شهدا
#سردار_دلها💔
🌹🕊 #شهید #حاج_قاسم سلیمانی
🌄 مرد عراقی به پسرش گفت برود دست حاج قاسم را ببوسد.😚 پسر رفت بین جمعیت، ولی نتوانست نزدیک حاجی بشود.☹️
وقتی حاج قاسم نشست توی ماشین 🚗، پدرش گفت:
مردم عراق این قدر دوستت دارند که پدری به پسرش امر کرد بیاید دستت را ببوسد، ولی محافظ ها نگذاشتند.😔
حاجی از ماشین پیاده شد و خواست آنها را ببیند
و پسر و پدرش را غرق بوسه کرد ☔️
#خاطرات_شهدا 💌👇
آقا سیدرضا به غیبت حساس بود☺️
یک روزبا دوستان مشغول صحبت🗣 از هر دری بودیم که یکی از دوستان از سیدرضا اجازه خواست تا مطلبی را بگوید.🙃
آن دوست ما قبل از صحبتش نگاهی👀 به اطراف انداخت و تا رفت صحبتش را شروع کند🍃
سید رضا مانعش شد و گفت: نمیخواهد بگویی...😇
همه تعجب😳 کرده بودیم
لحظاتی بعد دوستمان از سید رضا پرسید: چرانگویم؟ 🤔
سیدرضا لبخندی😌 زد و گفت: قبل از صحبتت به اطراف نگاه کردی👀، حدس زدم بخواهی غیبت کسی را بکنی!😔
برای همین گفتم جلوی غیبتت را بگیرم🤫
همیشه به غیبت حساس بود😉 و به هر طریقی که می توانست مانع غیبت میشد.🌈✨
#شهید_سید_رضا_طاهر🌹
📨#خاطرات_شهدا
🌹شهید #مرتضی_عسکریزاده
اگر در میان بیابان هم مانده بودیم، یک #عادت خوبش را هیچوقت ترک نمیکرد؛ #نماز اول وقت! هیچ بهانهای نمیتوانست او را از خواندن نماز در اول وقت منصرف کند. حتی اگر در راه بودیم، #حتما میایستاد و گوشهای نمازش را میخواند. به یاد ندارم که حتی یکبار از این عهدی که با خودش کرده بود، غفلت و کوتاهی کند. گاهی با خودم فکر میکنم که #شهادت و بهشت، شاید بهای همین #عهد و پیمانهای محکم و قلبی است که هر کس بین خود و خدایش دارد.
#یادشهداباذکرصلوات