حاشیة المطول لحسن چلبی.pdf
35.04M
یکی از بهترین حواشی توضیحی کتاب مطول حاشیه حسن چلبی است
حسن بن محمدبن محمدشاه فناری رومی حنفی.ملقب به محی الدین
در سال886در استانبول از دنیا رفت
https://eitaa.com/mdianat
حاشیة السیالکوتي علی کتاب المطوّل (منشورات الرضي) - عبد الحكيم السيالكوتي.pdf
40.84M
سیالْکوتی، عبدالحکیم (سیالکوت ۹۸۹ـ۱۰۶۷ق)
متکلم.ادیب، مدرّس و مفسر امامی
اهل سیالکوت در استان پنجاب بود. علوم عقلی و نقلی را نزد کمالالدین کشمیری آموخت. به شیخ احمد سرهندی، همدرس خود ارادت داشت. در مدرسۀ اکبر لاهور به تحصیل پرداخت و بهتدریج پُرآوازه و از توجه جهانگیرشاه برخوردار شد. وی در روزگار جلالالدین اکبر گورکانی به «فاضل لاهوری» شهرت یافت. در پادشاهی شاه جهان بسیار معروف و ملقب به «ملکالعلما» شد. شاه جهان دوبار هموزن او به وی روپیه داد و او را به سرمدرسی مدرسۀ سلطنتی اکبرآباد گماشت. سیالکوتی گرایشهای شیعی داشت، اما تقیه میکرد. از آثارش: اثباتالامامة در تأیید مذهب امامیه؛ زبدةالافکار؛ القولالمحیط؛ زاداللبیب فی سفرالحبیب؛ الدررالثَمنیةمعروف به الرسالةالخاقانیه فی علمالواجب تعالی؛ دلائلالتجدید؛ حاشیۀ شرح المواقف در کلام؛ حاشیۀ الکشّاف عن حقایقالتّنزیل بیضاوی در تفسیر، حاشیۀ شریفیه، حواشی بر حکمۀ العین؛ حاشیۀ شرح عقاید جلالالدین دوانی در کلام؛ حاشیۀ شرح شمسیه در منطق؛ حاشیۀ شرح میبدی بر هدایةالحکمة در فلسفه و منطق؛ حاشیۀ شرح عقاید تفتازانی؛ حاشیۀ مراحالارواح در صرف؛ حاشیه مطول در بلاغت
حاشیه ایشان از دقیق ترین و عالمانه ترین حواشی مطول است
https://eitaa.com/mdianat
فیض الفتاح علی حواشی شرح تلخیص المفتاح ۱.pdf
6.04M
یکی از حواشی کتاب مطول است که توسط عبدالرحمن شربینی از علمای مصر نوشته شده است
مزیت این حاشیه این است که ناظر به حواشی دیگر نیز بوده
https://eitaa.com/mdianat
فیض الفتاح علی حواشی شرح تلخیص المفتاح۲.pdf
11.64M
یکی از حواشی کتاب مطول است که توسط عبدالرحمن شربینی از علمای مصر نوشته شده است
مزیت این حاشیه این است که ناظر به حواشی دیگر نیز بوده
https://eitaa.com/mdianat
فیض الفتاح علی حواشی شرح تلخیص المفتاح۳.pdf
9.72M
یکی از حواشی کتاب مطول است که توسط عبدالرحمن شربینی از علمای مصر نوشته شده است
مزیت این حاشیه این است که ناظر به حواشی دیگر نیز بوده
https://eitaa.com/mdianat
فیض الفتاح علی حواشی شرح تلخیص المفتاح۴.pdf
8.34M
یکی از حواشی کتاب مطول است که توسط عبدالرحمن شربینی از علمای مصر نوشته شده است
مزیت این حاشیه این است که ناظر به حواشی دیگر نیز بوده
https://eitaa.com/mdianat
🔵 تقریبا یکی دو سال پیش دو شماره از نشریه داخلی مدرسه علمیه نور الرضا علیه السلام بدستم رسید که پیرامون روش صحیح تحصیل مقالاتی را منتشر کرده بود هم چنین با برخی از بزرگان حوزه مصاحبه شده بود
چند روز پیش که دوباره داشتم مجله را تورق می کردم به ذهنم رسید که بعضی از نکات نابش را در کانال قرار بدم
https://eitaa.com/mdianat
🔵 ماجرای گریه کردن بوعلی سینا به روایت شاگردش بهمنیار به نقل از آیتالله جوادی آملی می خوانید.
🔹بوعلی سینا میگوید، هر وقت مسئلهای برای من مشکل میشد و از حل آن عاجز میشدم وضو میگرفتم در مسجد جامع شهر دو رکعت نماز میخواندم،چون افضل مساجد هر شهری مسجد جامع آن شهر است که نماز در او فضیلت بیشتری دارد، با خدایم راز و نیاز میکردم تا این مسئله برای من حل شود و حل میشد.
🔴 شاگرد معروف بو علی سینا، به نام بهمنیار میگوید؛ روزی نشسته بودیم که بوعلی برای تدریس بیاید ، وقتی آمد و درس را شروع کرد از نگاهش به ما فهمید درس دیروز را نفهمیدهایم، چون کسی که حرف دیروز و درس دیروز را فهمید از چهره او پیداست، مستمعی که حرف گوینده را درک میکند گوینده متوجه میشود،بهمنیار خود صاحب تحصیل است و از حکمای بزرگ اسلامی، میگوید ابن سینا وقتی به چهره ما نگاه کرد فهمید درس دیروز را نفهمیدیم و کم کم به او رساندیم یا فهمید که ما دیشب را با جلسه گفت و شنود جوانپسند گذراندیم و مطالعه نکردیم .
بوعلی متأثر شد، به ما گفت؛ عدهای در این شهر مشغول طناب بازیاند، بالأخره مشغول بازیاند میکوشند در فن خود که بازی است متخصص شوند، شما که سرگرم فراگیری الهیات و علوم الهی هستید، این تلاش و کوشش را ندارید این حرفها را ابن سینا با اشک چشم به ما گفت، در حالی که اشک از چشمان شیخ الرئیس نازل میشد به ما گفت شما به اندازه یک طناب بازی برای درک معارف الهی ارزش قائل نیستید.
https://eitaa.com/mdianat
ناگهان صومعه لرزید از آن دقّ الباب
اهل آبادی تثلیث پریدند از خواب
رجز مأذنهها لرزه به ناقوس انداخت
راهبان را همه در ورطۀ کابوس انداخت
قصۀ فتنه و نیرنگ و دغل پیوستهست
نان یک عده به گمراهی مردم بستهست
ننوشتند که باران نمی از این دریاست
یکی از خیل مریدان محمد، عیسی است
لاجرم چارهای انگار به جز جنگ نماند
قل تعالَوا... به رخ هیچ کسی رنگ نماند
به رجز نیست در این عرصه یقین شمشیر است
بر حذر باش که زنّار، گریبان گیر است
کارزارش تهی از نیزه و تیر و سپر است
بهراسید که این معرکه خونریزتر است
بانگ طوفانیِ القارعه طوفان آورد
آنچه در چنتۀ خود داشت به میدان آورد
با خود آورد به هنگامه عزیزانش را
بر سر دست گرفتهست نبی جانش را
عرش تا عرش ملائک همه زنجیره شدند
به صف آرایی آن چند نفر خیره شدند
پنج تن، پنج تن از نور خدا آکنده
آفتابان ازل تا به ابد تابنده
دفترم غرق نفسهای مسیحایی شد
گوش کن، گوش کن این قصه تماشایی شد
با طمانیۀ خود راه میآمد آرام
دست در دست یدالله میآمد آرام
دست در دست یدالله چه در سر دارد
حرفی انگار از این جنگ فراتر دارد
ایها الناس من از پارۀ تن میگویم
دارم از خویشتن خویش سخن میآرام
آنکه هر دم نفسم با نفسش مأنوس است
آنکه با ذات خدا «عزّوجل» ممسوس است
من علی هستم و احمد من و او خویشتنیم
او علی هست و محمد من و او خویشتنیم
نه فقط جسم علی روح محمد باشد
یک تنه لشکر انبوهِ محمد باشد
دیگر اصلا چه نیازیست به طوفان، به عذاب
زهرۀ معرکه را اخم علی میکند آب
الغرض مهر رسولانۀ او طوفان کرد
راهبان را به سر سفرۀ خود مهمان کرد
مست از رایحۀ زلف رهایش گشتند
بادها گوش به فرمان عبایش گشتند
میرود قصۀ ما سوی سرانجام آرام
دفتر قصه ورق میخورد آرام آرام
«سیدحمیدرضا برقعهای»
https://eitaa.com/mdianat