هدایت شده از نشریه خط جهاد
#خاطره _جهادی
سلام علی آقا، خوبی؟! چند نفرید پسر خوب؟
عمیق نگاه کرد و گفت: خاله! تا قبل عید پنج نفر بودیم، بعدش که مدرسهها تعطیل شد دیگه بابام خونه نیومده! تو سوریه شهید شده خاله! نیاوردنش خونه... الان چهار نفریم!
بستهها را پشت در گذاشتم، دردی روی سینه ام سنگینی کرد، از علی که دور شدم، سنگینی به اشک تبدیل شد...
علی یکی از بچه هایی بود که سال گذشته که برای تبلیغ به روستا رفته بودیم، چشمم را گرفت که در ظاهر هموطن ما نبود اما همدل و هم مذهب بود؛ آشناتر که شدیم متوجه شدم از خانوادههای تیپ فاطمیون هستند.
🔻 عضویت در کانال و دریافت نسخه اصلی؛
@khatejahad
@khatejahad
@khatejahad