هدایت شده از ★تبادلات گسترده گل نرگس«یکشنبه»★
داشتم وسایلمو جمع میکردم که #جانان و رویا، با شدت وارد اتاق شدن .
تعجب کردم و پرسیدم : چتونه #بچه ها چیشده ؟!
رویا مثل رادیوی خراب گفت : بدو بیا که بدبخت شدیم ! با ناباوری و کمی #اخم گفتم: درست بگو ببینم چی شده رویا؟
جانان که تازه فهمید الان کجاس ؛ زمزمه کرد : بیا که #مسیح و پسرعموت دعواشون شده !
با این جمله مثل فنر از جام پریدم و بلند گفتم : چییییییییی !!! #هامان و مسیح وای !😱❌❌
#سریع شال مشکیمو انداختم رو سرمو دوییدم سمت در و تندی بازش کردم و خودمو پرت کردم سمت اسانسور که هر چی میزدم بالا نمیومد پس #مجبور شدم از راه پله ها برم
با سرعت دو خودمو رسوندم پایین که.....😱😱❌❗️
https://eitaa.com/joinchat/3439329417C09f8b662c4
ظرفیت محدود💢❌
هدایت شده از ★تبادلات گسترده گل نرگس«یکشنبه»★
داشتم وسایلمو جمع میکردم که #جانان و رویا، با شدت وارد اتاق شدن .
تعجب کردم و پرسیدم : چتونه #بچه ها چیشده ؟!
رویا مثل رادیوی خراب گفت : بدو بیا که بدبخت شدیم ! با ناباوری و کمی #اخم گفتم: درست بگو ببینم چی شده رویا؟
جانان که تازه فهمید الان کجاس ؛ زمزمه کرد : بیا که #مسیح و پسرعموت دعواشون شده !
با این جمله مثل فنر از جام پریدم و بلند گفتم : چییییییییی !!! #هامان و مسیح وای !😱❌❌
#سریع شال مشکیمو انداختم رو سرمو دوییدم سمت در و تندی بازش کردم و خودمو پرت کردم سمت اسانسور که هر چی میزدم بالا نمیومد پس #مجبور شدم از راه پله ها برم
با سرعت دو خودمو رسوندم پایین که.....😱😱❌❗️
https://eitaa.com/joinchat/3439329417C09f8b662c4
ظرفیت محدود💢❌
هدایت شده از ★تبادلات گسترده گل نرگس«یکشنبه»★
داشتم وسایلمو جمع میکردم که #جانان و رویا، با شدت وارد اتاق شدن .
تعجب کردم و پرسیدم : چتونه #بچه ها چیشده ؟!
رویا مثل رادیوی خراب گفت : بدو بیا که بدبخت شدیم ! با ناباوری و کمی #اخم گفتم: درست بگو ببینم چی شده رویا؟
جانان که تازه فهمید الان کجاس ؛ زمزمه کرد : بیا که #مسیح و پسرعموت دعواشون شده !
با این جمله مثل فنر از جام پریدم و بلند گفتم : چییییییییی !!! #هامان و مسیح وای !😱❌❌
#سریع شال مشکیمو انداختم رو سرمو دوییدم سمت در و تندی بازش کردم و خودمو پرت کردم سمت اسانسور که هر چی میزدم بالا نمیومد پس #مجبور شدم از راه پله ها برم
با سرعت دو خودمو رسوندم پایین که.....😱😱❌❗️
https://eitaa.com/joinchat/3439329417C09f8b662c4
ظرفیت محدود💢❌
هدایت شده از ★تبادلات گسترده گل نرگس«یکشنبه»★
داشتم وسایلمو جمع میکردم که #جانان و رویا، با شدت وارد اتاق شدن .
تعجب کردم و پرسیدم : چتونه #بچه ها چیشده ؟!
رویا مثل رادیوی خراب گفت : بدو بیا که بدبخت شدیم ! با ناباوری و کمی #اخم گفتم: درست بگو ببینم چی شده رویا؟
جانان که تازه فهمید الان کجاس ؛ زمزمه کرد : بیا که #مسیح و پسرعموت دعواشون شده !
با این جمله مثل فنر از جام پریدم و بلند گفتم : چییییییییی !!! #هامان و مسیح وای !😱❌❌
#سریع شال مشکیمو انداختم رو سرمو دوییدم سمت در و تندی بازش کردم و خودمو پرت کردم سمت اسانسور که هر چی میزدم بالا نمیومد پس #مجبور شدم از راه پله ها برم
با سرعت دو خودمو رسوندم پایین که.....😱😱❌❗️
https://eitaa.com/joinchat/3439329417C09f8b662c4
ظرفیت محدود💢❌